زبان فارسی انگار بچهی مادرمرده باشد؛ چیزی که کم ندارد وکیل و وصی است و تنها کسی که هیچ حقی درش ندارد، کاربرانش هستند.
کسانی – استادانی – هستند که کاری ندارند جز این که این طفلک یتیم را پدری کنند. از استادان گرانقدر فرهنگستان بگیر، تا معلمهای بازنشستهی ادبیات و ویراستاران روزنامهها و انتشاراتیها.
از استاد ابوالحسن نجفی بگیر، تا استاد حسین معصومی همدانی و استاد داریوش آشوری. از رضا شکراللهی بگیر تا مریم نبوینژاد و حتی مریم مهتدی. کتاب گرانقدر «غلط ننویسیم» آغاز داستان بود، اما این داستان انجامی ندارد. پیشتر از مصاحبهی حسین معصومی همدانی نالیدم و با نبوینژاد و شکراللهی و مهتدی کمی گفتم و چیزهایی شنیدم، کتاب «بازاندیشی زبان فارسی» داریوش آشوری را هم در کنار «زبان باز» و کتابهای دیگرش و خرده مقالههای پراکندهاش خواندهام. هماین روزها نوشتهای از وبلاگ داریوش آشوری باز داغ دلم را تازه کرد. توصیهی داریوش آشوری است به یکی از دوستانش. میگوید:
در این سالها برخي نویسندگان وسوسه شده اند که تنوین را در واژههایِ عربیتبار به جایِ شکلِ نوشتنِ آن به شیوهیِ زبانتگارهیِ سنّتی، یعنی [-ًا]، بر اساسِ واگویه (یا تلفّظِ) آن به [-ن] در فارسی تبدیل کنند.
«وسوسه»؟ یک نفر با مطالعات زبانشناختی دربارهی زبان و خط فارسی مینویسد یا مفتش محاکم تفتیش عقاید – آنگونه که مثلا در رمان «نام گل سرخ» میخوانیم – دربارهی گناهان بندگان کهتر مینویسد؟ ممکن است کسی بگوید مهم نیست. بگذارید بپذیرم، اما پیش از آن بگویم از کسی که با دانش زبانشناسی دربارهی زبان حرف میزند کمی دقت زبانی خواستن بیراه نیست. آشوری پیشنهادهایی دربارهی زبان فارسی دارد، از جمله این که زیر بعضی «ی» ها در زبان فارسی دو نقطه بگذاریم، زیر بعضی نه. به هماین متن نگاه کنیم، او مینویسد «برخي» و «جای» و گمانش بر این است که با این شیوه میتوان جلوی بعضی خطاهای معنایی را گرفت. لازمهی پذیرفتن این پیشنهاد این است که نویسنده و خوانندهی زبان فارسی دقتی در حد نقطهگذاری داشته باشند. خود آشوری در هماین متن که از وبلاگش برداشتهام نوشته است « زبانتگاره». اشتباه گرفتن «ن» و «ت» خطای بزرگی نیست، اما نشان میدهد که آشوری تا چه حد به هماین تجربههای روزمرهی زبانی شخص خودش نیز بیاعتنا است. من اگر جای او بودم، بیش از این پروا میکردم.
آشوری نوشته است:
به نظرِ من، این شیوه هیچ مشکلي را حل نمیکند و تنها بر ابهامِ خطِ فارسی میافزاید. زیرا با نشانهیِ سنّتی میتوان اصلِ عربیِ این نشانه و نقشِ قیدسازِ آن را در جمله بازشناخت، امّا با این شیوهیِ تازه چیزي میشود شبیهِ هر [-ن]-ِ پایانیِ دیگر در خط و زبانِ فارسی.
منظور آشوری از نشانهی سنتی «اً» است. او مدتها است دربارهی زبان فارسی مینویسد و عمد دارد که در این نوشتنها از واژگان – و حتی مفاهیم – تخصصی زبانشناسی استفاده کند. پس یقینا میداند که زبان در نگاه علمی و زبانشناسانه – و البته با واژگان روستایی من – همآنها است که کاربران میگویند و خط همآنها است که کاربران مینویسند. به گمان شما چند درصد از فارسینویسان آنچه را /taqriban/ تلفظ میکنیم تقریباً مینویسند و چند درصد تقریبا؟ روزنامه بخوانید، کتاب بخوانید، به یادداشتهای خودتان و دوستانتان نگاه کنید. چند درصد؟ چرا آشوری به روی خودش نمیآورد که مدتها است آنچه او نشانهی سنتی مینامد کاربرد زیادی ندارد و اغلب آن را حذف میکنند و به نوشتن الف اکتفا میکنند؟
حالا چرا «-ن» و نه «ن»؟ که ما پی به دقت آشوری در چسبان بودن «ن» ببریم؟ اما «ن» گاهی چسبان است و گاهی نه. در «تقریبن» چسبان است و در «جبرن» نه. متاسفانه آشوری بیش از آن که اهل دقت باشد، وانمود میکند که دقت میکند. و چرا باید کسی چوناین کند؟
اما این که «تقریبن» نوشتن «ن» را میکند شبیه هر «ن» پایانی دیگر در زبان فارسی، و ابهام میافزاید را بررسی کنیم. ما چند «ن» پایانی در زبان فارسی داریم؟ تنها «ن» مصدری یادم میآید. شاید «ن»های دیگری هم باشند؟ «ن» مصدری همیشه بعد از یکی از حروف «د» و «ت» میآید. چند قید تنویندار میشناسیم که با /dan/ یا /tan/ تمام میشوند؟ با توجه به شیوهی نحوی و نیز معنای قید و مصدر، چند ابهام ممکن است در این میان پیش بیاید؟ گمان کنم نزدیک صفر.
اما اگر اهل خردهگیری باشیم، باید به آشوری یادآوری کنیم که در زبان فارسی «ا» پایانی هم داریم که اتفاقا حرف پیشینش هم محدودیت ندارد، و اگر مصدر بتواند با قید اشتباه شود، چرا مثلا منادا اشتباه نشود؟ و ناگفته پیدا است که امکان خطا – به لحاظ آماری – اینجا بیشتر است. پس اتفاقا با «ن» نوشتن قید تنویندار بر ابهام نمیافزاید و به لحاظ نظری از ابهام میکاهد. گفتم «به لحاظ نظری» چون در اصل این ابهام صفر است و از صفر چه توان کاست؟
او ادامه داده است:
شاید این اندرز بهجا باشد که در این مورد باید از رویکرد به دستکاریِ آسانیابِ ذوقی و بیمنطق پرهیز کرد و به دنبالِ راهِ حلِ درست با منطقِ علمی گشت (که در میانِ ما،البته، چیزيست از کمیابی در حدودِ سیمرغ و کیمیایِ معروف).
داستان هندوی نفتانداز سعدی را همه خواندهایم. از نگاه آشوری دونقطه زیر «ی» گذاشتن و در همآن حال «ن» را با «ت» اشتباه کردن راه حل درست با منطق علمی است و چیزی که سلیقهی او ناخوش داردش، با این استدلالهای سست محکوم به غیر علمی بودن.
او سپس گزارشی از تاریخ ورود تنوین به زبان فارسی میدهد. تنها نگاهی به واژگان این گزارش نشان میدهد تا چه حد از یک توصیف بیطرف علمی فاصله دارد و چه اندازه به قضاوت و تعصب آمیخته است. این واژهها را ببینید. «بی حد و حساب»، «ساده و سالم و روان»، «هرگز»، «سیل»، «سرازیر»، «زورآور»، «ناساز»، «دری وری»، «ناهنجار»، «میراث... سنگینی میکند» و «جعل کردند».
و دربارهی محتوای گزارش تاریخی آشوری چه میتوان گفت؟ گمان کنم لب کلام او – پیراسته از نیش و کنایه و زهر و طعن گفتارش – این است که:
رواجِ این نشانه در فارسی پس از سدهی هفتم است.
و تاکید میکند که:
تا زماني که فارسی را ساده و سالم و روان مینوشتند، با هر درجه از آمیختگی با واژههایِ عربیتبار، هرگز تنوین به کار نمیبردند.
برای ارزیابی این مدعا، سه دقیقه نگاه کردن به نامههای عینالقضات، من را به این مثال رساند:
«چون مصحفی نوشتن مثلا یا دوایی تمام کردن یا چیزی برآمیختن». و البته عینالقضات را در سال 525 دار زدند. به گمان شما 525 و قبل از آن، در قرن هفتم و بعد از آن است؟
او – بی که پروایی کند – ادامه میدهد. حالا نوبت راه حل گفتن است. میگوید:
راهِ حلِ درستِ مسأله نه تغییرِ شکلِ نگارشیِ این تکواژِ وابستهیِ (bound morpheme) قیدساز از [-اً] عربی به [-ن]-ِ فارسی، بلکه بازگشت به ساختارِ درست و سالمِ ساختمانِ قید در زبانِ فارسی ست.
ولی مگر ما «مساله»ای داشتیم؟ کسانی خواستند عوض «تقریباً» یا «تقریبا» بنویسند «تقریبن». این چه ضرر دارد؟ معمولا میگویند این کار یکدستی خط فارسی را از میان میبرد. خط ابزار ثبت زبان و زبان ابزار ارتباط است. تا جایی که آن ثبت و این ارتباط انجام شوند، چه نیازی به یکدست بودن است؟ این خواسته همآنقدر بیمعنا است که کسی بگوید همه باید با فونت زر بنویسند تا تاهوما یکدستی خط فارسی را از میان نبرد. و حال فرض کنیم با استدلالهای علمی و منطقی که در انحصار داریوش آشوری است، و برای ما مثل کیمیا و سیمرغ نایاب، ثابت کردند که مسالهای داریم. بیایید راه حل را بررسی کنیم.
یکی از راههایِ آن یادآوریِ دو بارهیِ واژههایِ فارسی ست که واژهایِ عربیتبار با ساختارِ دستوریِ عربی-- از راهِ زبانِ جعلیِ نثرِ فارسی در درازنایِ بیش از نیمهزاره-- جایِ آنها را گرفته اند.
قضاوتهای بدخیم را که از متن آشوری کنار بگذاریم، میگویدمان به جای «تقریبا» بگوییم «کمابیش» و عوض «عمیقا» و «حقیقتا» و «لزوما» و «دفعتا» و «تدریجا» بگوییم «ژرف» و «بهراستی» و «ناگزیر» و «ناگهان» و «رفتهرفته».
ضربهای از این محکمتر به فارسی نمیشد زد. یک دستهی قاعدهمند از قیدهای معمول و رایج فارسی را به جرم عربیتبار بودن یا تنویندار بودن یا قرن هفتمی بودن از زبان بزداییم و به جایشان دستهی دیگری را بگذاریم. این دستهی دوم از سویی قاعدهای ندارند و باید تکتک کشفشان کرد، و از سویی دیگر خودشان سر جایشان هستند و قیدهای قاعدهمند جایی از آنها تنگ نکرده بودند که حالا با حذف آنها اینها جایشان بنشینند. آشوری خود این ضعف بیقاعده بودن پیش نهادش را میفهمد و کمی بعد میگوید:
همچنین میتوانیم عادتهایِ دیرینه را کنار بگذاریم و با واژههایِ عربیتبار همچون واژههایِ پذیرفته شدهیِ فارسی رفتار کنیم و به قاعدهیِ درستِ فارسی از آنها قید بسازیم، چنان که نویسندگانِ فارسی در سدههایِ آغازین میکردند. برایِ مثال، به جایِ «تقریباً» بگوییم «بهتقریب».
چرا «در سدههای آغازین» و نه پیش از آن، نویسندگان فارسی این قاعده را به کار بردهاند؟ دلیل این نیست که این «به» قیدساز هم آن «بـ» عربی است که به فارسی آمده و در فارسی جا گرفته؟ اگر آمدن «بـ» به فارسی و تبدیل شدنش به «به» مجاز است، چرا آمدن «اً» و تبدیل شدنش به «ن» مجاز نباشد؟ لابد چون «بـ» با «به» فارسی مشتبه نمیشود و به بیش از پنج معنا و کاربرد آن معناها و کاربردهای جدید اضافه نمیکند و ابهام نمیافزاید اما اشتباه شدن «ن» قیدساز با «ن» مصدری ابهام میآفریند.
اما آشوری اگر دنبال قید غیر عربی در فارسی میگردد و کمتر مییابد، تقصیری ندارد، تقصیرش اینجا است که این کم یافتن را از ما پنهان میکند. در فارسی، اغلب صفت و قید یکسان اند. این مثالها را ببینید:
«حسن خوب است» و «حسن خوب میخواند».
«خرگوش چالاک است» و «آهو چالاک میدود».
«این نوشته ساده است» و «آشوری ساده مینویسد» [البته دور از جانش].
این نوع کاربرد صفت در جایگاه قید، در زبان فارسی ضعیف شده است و اتفاقا میتوان به تقویتش فکر کرد و با این روش قیدهای عربیتبار را از فارسی زدود.
اما حالا ببینیم منظور آشوری از راه حل چیست؟ راه حل برای که؟ برای نویسنده؟ برای کاربر معمولی زبان؟ برای ویراستار؟
مردم کوچه و خیابان که «تقریبا» را رها نمیکنند به «کمابیش» یا «به تقریب» آشوری بچسبند. طبیعتا چون من پیشنهادم را از زبان هماین مردم وام گرفتهام خوشحال خواهم بود که کمتر میگویند «بهسرعت رفتم» و بیشتر میگویند «سریع رفتم».
اما نویسندهها سر به قید آشوری بسپارند و همه با «به» قید بسازند تا با تنوین نسازند. ویراستاران با متنهای پر از قیدهای تنویندار چه کنند؟
لابد همآن که میکنند. در حرف مردم دست ببرند. و تمام داستان هماین است. به هم تنیدن رطب و یابس فراوان تا در نهایت قدرت داشته باشند که به نام زبان بر دیگران حکم برانند. اگر نه، آشوری پس از سالها زیر و رو کردن کتابهای زبانشناسی و به کار گرفتن آبنکشیدهی اصطلاحاتی مانند «bound morpheme» باید دانسته باشد که برخورد علمی با زبان، کاری است توصیفی نه تجویزی.
در آخر متن هم آشوری تواضع میکند ومیگوید برای چند واژه معادل نیافته و آن چند واژه «معمولا» و «لطفا» هستند. اما دوست دارم بدانم آشوری برای «حالا» که کاربردش بیش از این دو است چه معادلی یافته است؟ یا شاید «حالا» ارزشی ندارد که محل بررسی او باشد؟
و بعد از همهی این حرفها گفته است:
در موردِ بازشناسیِ بیماریهایِ تاریخیِ زبان و نثرِ فارسی از نظرِ من و پیشنهادهایي برایِ چارهگریِ آنها نگاه کنید به: بازاندیشیِ زبانِ فارسی، نشرِ مرکز، تهران.
اینها همه در پاسخ دوستی بود. این دوست، جایی که من چند کلمه پایین متن آشوری نوشتهام، در جوابم چیزهایی گفته یکیش این که:
اگر استدلال زبانشناسانه میخواهید، خب با حوصله و بدون پیشداوری مقالهی آقای آشوری را بخوانید.
خواندم. در واقع خوانده بودم، نخواسته بودم بیمایگیش را نشان بدهم. دوستم هم شاید بد نباشد کمی کتاب غیر ادبیات بخواند. من تضمین میکنم خواندن زبانشناسی کسی را نمیکشد. تضمین میکنم علم دشمن آدمها نیست و فقط دشمن جهل است. من تضمین میکنم نادانسته را دانسته وانمود کردن جز خندهدار کردن آدم نتیجهی دیگری ندارد. من تضمین میکنم لذت دانستن چیزهای جدید بسیار بیش از لذت این است که چند نفر در گوشهای پرت بابت «بنویس» «ننویس» درس دادنهای بیمعنا و بیحساب آدم را استاد خطاب کنند، در حالی که دل آدم همان لحظه بلرزد که فردا خواهند دانست که اینها همه لاطائل بوده و به ریشم خواهند خندید.