آنچه علم نمیگوید
علم با ما به زبان گزارهها حرف میزند. اگر استعاره را کنار بگذاریم، در علم سر و کار ما با گزارهها است، نه با جملههای امری.
این گزارهها خود سه نوع هستند؛ گزارههای جزئی، گزارههای کلی، و گزارههای شرطی.
گزارهی جزئی مثل این که «اورست بلندترین قلهی کرهی زمین است.» و گزارهی کلی مثل این که «آب خالص - هر آب خالصی - در شرایط متعارف در صد درجهی سانتیگراد به جوش میآید.» و گزارهی شرطی مثل این که «اگر بخواهیم گلولهای را بالاتر از سطح زمین رها کنیم و با سرعت 14 متر بر ثانیه به زمین بخورد، باید این گلوله 10 متر از زمین فاصله داشته باشد».
اگر کسی ادعا کند «فیزیک میگوید "گلولهها را از ارتفاع ده متری سطح زمین رها کنید".» به او می خندیم. او در واقع مطلوب خودش را که سرعت چهارده متر بر ثانیهی گلوله حین برخورد با سطح زمین است، کنار یک گزارهی شرطی علمی گذاشته است و نتیجه را به نام علم به ما غالب میکند.
عجیب است وقتی کسی ادعا میکند «اقتصاد میگوید "باید نرخ سود بانکی را به فلان برسانیم".» یادمان میرود که اقتصاد این را نگفته است، اقتصاد در نهایت گزارهای شرطی به ما میدهد که میگوید «اگر میخواهید تورم بهمان شود، نرخ سود بانکی را به فلان برسانید». ظاهرا این خطا به این دلیل پدید میآید که انگار خواستههای ما از بعضی علوم (احتمالا انسانی) مثل اقتصاد، یک یا چند خواستهی ساده و مطابق خواست همگانی است.
درست، غلط، بکن و نکن در حیطهی علم نیستند. آنچه شما - مثلا - در ریاضی میبینید، که میگوید فلان عملیات ریاضی درست یا غلط است، دربارهی مهارتی کاربردی است، نه دربارهی علم ریاضیات. ما در حیطهی مهارت (مطابق فرض همآن خواست همگانی که مهارت در حساب دهدهی است) میگوییم 2+3=10 غلط است. اما در حیطهی علم میگوییم ارزش این گزاره در دستگاه حساب دهدهی 0 است و در دستگاه حساب پنجپنجی 1 است.
اینها همه مقدمه بود تا بگویم نتیجهی بررسی علمی زبان، گزارههایی علمی است. این گزارهها به ما نمیگویند فلان رفتار زبانی درست یا غلط است، یا نمیگویند فلان رفتار زبانی را بکنید یا نکنید. این گزارهها حداکثر گزارههایی شرطی هستند، که به ما توان پیشبینی نتایج رفتارهای زبانی را میدهند.
در کنار علم زبانشناسی فنی هم هست به نام برنامهریزی زبانی درست مثل برنامهریزی اقتصادی در کنار علم اقتصاد. برنامهریزی زبانی دادههای علمی زبانشناسی را کنار خواستههای اولیه(ی احتمالا همگانی) میگذارد و به ما میگوید چه کنیم یا چه نکنیم، اما این چه کنیم و چه نکنیمها باز در حیطهی همآن خواستهها اعتبار دارند. برنامهریزی زبانی برای جامعهی زبانیای که دغدغهاش همسخنی با فارسیزبانان گذشته است، دستورهایی دارد، برای کسی که دغدغهاش همسخنی با فارسیزبانان امروزین جهان است، توصیههایی دیگر، و برای کسی که دغدغهاش تبدیل زبان فارسی به زبانی کارآمد برای گفتوگوی سریع و دقیق روزمره است توصیههایی دیگر از آن دو، و برای کسی که دنبال تبدیل زبان فارسی به زبان علم است، توصیههایی متفاوت از این سه.
تصور سادهدلانه و زرنگخانیای هم هست که میگوید خب، من همهی اینها را با هم میخواهم. دو اشکال در میان است، اول این که اغلب بعضی از این خواستهها با بعضی دیگر نمیسازند و دیگر این که حتا اگر با هم بسازند هم، ترتیب اولویتی نیاز است، که هر ترتیب اولویتی خود نتایجی متفاوت با ترتیبهای دیگر را در پی دارد.
خوشبختانه اگر کسی در وبلاگش یا کتابش بنویسد یا در سخنرانیای بگوید که مثلا اقتصاد میگوید باید تورم به سه درصد برسد، مردم نمیروند رفتار اقتصادیشان را مطابق فرمودهی او تنظیم کنند، زندگی اقتصادیشان را دامه میدهند. اما در مورد زبان کافی است آدمی که کمی ذوق ادبیات در خودش میبیند - و گاه حتی زبان فارسی را آنقدر بلد نیست که جملههایش را طوری بگوید که منظورش را به مخاطبش برساند - حرفی بزند، تا دیگران گمان کنند گفتهاش وحی منزل است. خصوصا اگر این آدم دستی هم در ادبیات (وجه کاربردی زبان، چیزی شبیه بازرگانی در مقایسه با اقتصاد) داشته باشد؛ که نور علی نور، هم خودش و هم دیگران او را صاحبنظر میبینند.
عیبی هم ندارد. فقط یادمان باشد برنامهریزی زبانی چند مقدمه لازم دارد:
1. اشراف به کل مسائل زبان، نه دغدغه در یک زمینهی خاص، مثلا سرهنویسی.
2. توان تفکیک بین گزارش و دستورالعمل و و تحمیل نکردن اقتضائات یکی به دیگری.
3. داشتن توان برای اجرای برنامهی زبانی مورد نظرش، یا توان علمی برای مذاکره با آنان که این توان را دارند.
باز با تمثیل اقتصادیش، مردم خیابان را جلوی مجلس به تظاهرات نکشد که فلان برنامه اجرا شود، یا نگوید بروید معاملاتتان را آنطور که من میگویم تنطیم کنید، بلکه معقول از برنامهاش دفاع کند. از بخش علمیش علمی دفاع کند و از بخش توصیهایش هم عقلانی.
قاعدتا خواننده متوجه است که این بحثی بود دربارهی زبانشناسی و آنچه در اقتصاد و فیزیک و ریاضیات گفتیم مثال بود و گاه اصلا دقت نداشت.
این گزارهها خود سه نوع هستند؛ گزارههای جزئی، گزارههای کلی، و گزارههای شرطی.
گزارهی جزئی مثل این که «اورست بلندترین قلهی کرهی زمین است.» و گزارهی کلی مثل این که «آب خالص - هر آب خالصی - در شرایط متعارف در صد درجهی سانتیگراد به جوش میآید.» و گزارهی شرطی مثل این که «اگر بخواهیم گلولهای را بالاتر از سطح زمین رها کنیم و با سرعت 14 متر بر ثانیه به زمین بخورد، باید این گلوله 10 متر از زمین فاصله داشته باشد».
اگر کسی ادعا کند «فیزیک میگوید "گلولهها را از ارتفاع ده متری سطح زمین رها کنید".» به او می خندیم. او در واقع مطلوب خودش را که سرعت چهارده متر بر ثانیهی گلوله حین برخورد با سطح زمین است، کنار یک گزارهی شرطی علمی گذاشته است و نتیجه را به نام علم به ما غالب میکند.
عجیب است وقتی کسی ادعا میکند «اقتصاد میگوید "باید نرخ سود بانکی را به فلان برسانیم".» یادمان میرود که اقتصاد این را نگفته است، اقتصاد در نهایت گزارهای شرطی به ما میدهد که میگوید «اگر میخواهید تورم بهمان شود، نرخ سود بانکی را به فلان برسانید». ظاهرا این خطا به این دلیل پدید میآید که انگار خواستههای ما از بعضی علوم (احتمالا انسانی) مثل اقتصاد، یک یا چند خواستهی ساده و مطابق خواست همگانی است.
درست، غلط، بکن و نکن در حیطهی علم نیستند. آنچه شما - مثلا - در ریاضی میبینید، که میگوید فلان عملیات ریاضی درست یا غلط است، دربارهی مهارتی کاربردی است، نه دربارهی علم ریاضیات. ما در حیطهی مهارت (مطابق فرض همآن خواست همگانی که مهارت در حساب دهدهی است) میگوییم 2+3=10 غلط است. اما در حیطهی علم میگوییم ارزش این گزاره در دستگاه حساب دهدهی 0 است و در دستگاه حساب پنجپنجی 1 است.
اینها همه مقدمه بود تا بگویم نتیجهی بررسی علمی زبان، گزارههایی علمی است. این گزارهها به ما نمیگویند فلان رفتار زبانی درست یا غلط است، یا نمیگویند فلان رفتار زبانی را بکنید یا نکنید. این گزارهها حداکثر گزارههایی شرطی هستند، که به ما توان پیشبینی نتایج رفتارهای زبانی را میدهند.
در کنار علم زبانشناسی فنی هم هست به نام برنامهریزی زبانی درست مثل برنامهریزی اقتصادی در کنار علم اقتصاد. برنامهریزی زبانی دادههای علمی زبانشناسی را کنار خواستههای اولیه(ی احتمالا همگانی) میگذارد و به ما میگوید چه کنیم یا چه نکنیم، اما این چه کنیم و چه نکنیمها باز در حیطهی همآن خواستهها اعتبار دارند. برنامهریزی زبانی برای جامعهی زبانیای که دغدغهاش همسخنی با فارسیزبانان گذشته است، دستورهایی دارد، برای کسی که دغدغهاش همسخنی با فارسیزبانان امروزین جهان است، توصیههایی دیگر، و برای کسی که دغدغهاش تبدیل زبان فارسی به زبانی کارآمد برای گفتوگوی سریع و دقیق روزمره است توصیههایی دیگر از آن دو، و برای کسی که دنبال تبدیل زبان فارسی به زبان علم است، توصیههایی متفاوت از این سه.
تصور سادهدلانه و زرنگخانیای هم هست که میگوید خب، من همهی اینها را با هم میخواهم. دو اشکال در میان است، اول این که اغلب بعضی از این خواستهها با بعضی دیگر نمیسازند و دیگر این که حتا اگر با هم بسازند هم، ترتیب اولویتی نیاز است، که هر ترتیب اولویتی خود نتایجی متفاوت با ترتیبهای دیگر را در پی دارد.
خوشبختانه اگر کسی در وبلاگش یا کتابش بنویسد یا در سخنرانیای بگوید که مثلا اقتصاد میگوید باید تورم به سه درصد برسد، مردم نمیروند رفتار اقتصادیشان را مطابق فرمودهی او تنظیم کنند، زندگی اقتصادیشان را دامه میدهند. اما در مورد زبان کافی است آدمی که کمی ذوق ادبیات در خودش میبیند - و گاه حتی زبان فارسی را آنقدر بلد نیست که جملههایش را طوری بگوید که منظورش را به مخاطبش برساند - حرفی بزند، تا دیگران گمان کنند گفتهاش وحی منزل است. خصوصا اگر این آدم دستی هم در ادبیات (وجه کاربردی زبان، چیزی شبیه بازرگانی در مقایسه با اقتصاد) داشته باشد؛ که نور علی نور، هم خودش و هم دیگران او را صاحبنظر میبینند.
عیبی هم ندارد. فقط یادمان باشد برنامهریزی زبانی چند مقدمه لازم دارد:
1. اشراف به کل مسائل زبان، نه دغدغه در یک زمینهی خاص، مثلا سرهنویسی.
2. توان تفکیک بین گزارش و دستورالعمل و و تحمیل نکردن اقتضائات یکی به دیگری.
3. داشتن توان برای اجرای برنامهی زبانی مورد نظرش، یا توان علمی برای مذاکره با آنان که این توان را دارند.
باز با تمثیل اقتصادیش، مردم خیابان را جلوی مجلس به تظاهرات نکشد که فلان برنامه اجرا شود، یا نگوید بروید معاملاتتان را آنطور که من میگویم تنطیم کنید، بلکه معقول از برنامهاش دفاع کند. از بخش علمیش علمی دفاع کند و از بخش توصیهایش هم عقلانی.
قاعدتا خواننده متوجه است که این بحثی بود دربارهی زبانشناسی و آنچه در اقتصاد و فیزیک و ریاضیات گفتیم مثال بود و گاه اصلا دقت نداشت.
۳ نظر:
والبته خواننده متوجه است که این متن اصلا حقوقی .جزائی.تعزیراتی.اسمش نبر.وهندسی کاربردی نیست.....اصلا.اصلا!!
حالا بعد سالها که با وبلاگتون آشتی ملی کردین با هذیان های جدی تر از چی چی برگشتین؟؟
آقا پس این حقوق مشتری چی میشه؟
اگه سفاتمون زیر دیپلم باشه و فوکوبی نذانیم چیست.به کی شکایت بریم؟؟
مثلا ژانر "نبش خاطرات" چه اشکالی داره؟!
از اینکه کار گاهی به جایی میرسد که باید یک چیز بدیهی را با سطرها و سطرها و مثالها و مثالها توضیح داد، دلم میگیرد.
ميوهي تلخ رشد و نمو در جامعهي فردگرا و استبدادي سالارها و سلطانها، يكي صدور فرمان و قلع و قمع و تعميم سلائق و نسبيات به قطعيات و حقايق در سطح عوام و خواص و ملي است. اين احوال سياه در بيان علمي شبهه عالمان هم سيطره انداخته است. خانه از پاي بست ويران است و نميتوان با نقد و سخنراني اين بلايا را دفع و علاج كرد.
مقدمهي اين تحول اصالت كار و مشاركت گروهي مردم در تمام جوانب اجتماعي در نظام تصميم سازي و تصميم گيري است. از توجهتان لذت بردم.
ارسال یک نظر