کشتن پهلوانپنبه (2)
ما بدمنهای فیلم مهتدی چه کارها که نمیکنیم. ببین: «گاه حتا به تمسخر میگویند: ویراستاری و درستنویسی و... همهاش ادا و اطوار است. به این افراد، اگر بگویی به کار بردن "توسط" غلط است و برایشان دلایل محکم ارائه کنی، میگویند اینها همه حرف مفت است و همه در مطبوعات از "توسط" استفاده میکنند و در نهایت وقتی خیلی میخواهند با شما راه بیایند، میگویند، خب به جایش میگذاریم "از سوی."» راستش ویراستاری (اگر همآن ویرایش باشد) ادا و اطوار نیست. کار بسیار خوب و محترمی هم هست. دعوا سر این نیست که ویرایش کنند یا نکنند، دعوا سر این است که آن که میتواند ویرایش کند و آن که ویرایش را با سلیقهی شخصیش نمیآمیزد کیست. خیال کن به شهری رفتهای که پزشکانش نسخهات را نه بر اساس بیماری و احوال تو که بر اساس دل خود میپیچند. یکی به گنهگنه عقیده دارد و یکی حتما برایت شکرتیغال مینویسد. فرقی هم نمیکند قلبت درد میکند یا چشمت کمسو است. اینها پزشک اند؟ ویراستاری که وقتی به ته صفحه رسید میگوید «نه. این سبزهاش کم شد، باید برگردم سر صفحه باز کار کنم روش» ویراستار است یا بزغاله؟ و حیف بزغالهی نازنین. ویراستاری که «بدین»های متن تو را «به این» میکند و «به این»های متن یکی دیگر را «بدین» ویراستار است؟ ویراستاری که متنی را ویراسته و نظرش را در متن اعمال کردهاند و متن جدید را دادهاند تا ببیند چیزی جا نیفتاده باشد، و متوجه نشده این کدام متن است، اشتباه گرفته و فکر کرده این هم متنی است که باید از نو بویراید و زده هر چه بار اول خودش پیشنهاده بود را به حال قبلش برگردانده ویراستار است یا دزد؟ به قدر کافی تجربهی کار با این جماعت را داشتهام و میدانم از چه حرف میزنم و به هماین دلیل نیازی هم ندارم که از خودم مثالهای اکسیتخیلی بسازم. اما اگر بنا باشد به جای طعنه و کنایههای خنک و تخیلی مهتدی سر اصل حرف برویم و بپرسیم ویراستار کیست آن وقت نه تنها مهتدی که دیگرانی نیز که از لگدپرانی در متنهای دیگران اسم و رسمی یافتهاند و بعضیشان حتا دکانی گشودهاند و به قول خودشان ویراستاری درس میدهند و امثال مهتدی را بر سر سفرهی معارف خود مینشانند باید دکانشان را تخته کنند. سر جهد بلیغ بر سر زبان فارسی این سرقفلیها است نه دل سوختن برای زبانی که نه از بیکسی که از کثرت متولیان بیسواد و پرمدعا در حال نزع است. دعوا بر سر سلامت مرده نیست، بر سر مردهری است. دو کلمه حرف حساب میگویم و میگویند. کو جواب؟ جوابشان یا گریه و ضجه مویه که تو به من بد گفتی و قدرم را ندانستی و خلاصه شخصی کردن دعوا است، یا سکوت عامدانه و حتا حذف. چه رقتآور است که ببینم در یک سایت جمعی فرهنگیادبی کسی به متن قبلی لینک داده و کسانی از همآن لینک آمدهاند و خواندهاند، بعد شیرپاکخوردهی مخالف ساکت به گوشهای نشستهای رفته و لینک را پاک کرده. و او و مانند او خود را متولی فرهنگ و زبان و ادبیات و هر چیز ننهمردهی بیصاحبماندهای میبینند که میتوان از کنارش نامی و نانی برد. ببرند. بحثی نیست. این دکان اصلا دکان نام و نان بوده و هست. اما مشق کنند، نوشتن بیاموزند و بعد ببرند. نه این که بر کاغذ مار بکشند و بگویند این ماری است که من نوشتهام. درس مهتدی هنوز به آنجا نرسیده که دستور زبان هم برایش مهم شود. چندی بعد که حرفهایی در باب دستور زبان هم بشنود، دیگر هماین جملهی خودش را که نوشته «به این افراد، اگر بگویی به کار بردن "توسط" غلط است...» تحمل نخواهد کرد. طبق اصول خودویراستارپنداران زبانناشناس این جمله را این طور خواهد نوشت «اگر به این افراد بگویی به کار بردن "توسط" غلط است...». در هماین کلاسها است که به مهتدی و دیگران میآموزند که آنچه مهم است دستور زبان و درست نوشتن است. اما نمیآموزند که اصلا این دستور چیست و از کجا آمده و کارکردش چیست و ملاک و مناط اعتبارش کدام. هیچ کس به او نشان نمیدهد که «برایشان» جملهاش را بیجا پیچیده و گنگ کرده و یادش نمیدهند چه کند که جملهاش گویاتر شود. اینها – این رشد کردنهای نسبی – همآن چیزی است که خودویراستارپندارها و دکاندارهای درستنویسی ازش بیخبر اند و تنها به ملاکهای مطلقی که چراغ دکانشان را روشن نگه دارد آویختهاند. پیشتر هم گفته بودم که جنگ جنگ قدرت است. برای دریافتن، یک نشانه کافی است. در این کشور و این زبان، تنها کسانی که از قواعد این حضرات عدول میکنند و به قول اینها غلط مینویسند و میگویند مطبوعات و رسانهها هستند؟ اینها هیچ وقت نطقمجلس یا سخنرانی وزیر و مدیرکل و امثالهم نشنیدهاند؟ قانون و بخشنامه و آییننامه ندیدهاند و نخواندهاند؟ گفتن و نوشتن رهبران مذهبی و سیاسی یا نویسندههای کلاسدار و مکتبدار و دارودستهدار از نگاه اینان ویراسته و آب کشیده است؟ قطعا نه. اما فقط نویسندههای روزنامهها و مترجمها نویسندههای دوزاری خبر و مانند آن هستند که همیشه زهر طعن این درستنویسها را میچشند، چون قدرت ندارند و حامی ندارند و به قول بچهها کتکخورشان ملس است. میبینی که از ابوالحسن نجفی تا مریم نبوینژاد و بعد هم مریم مهتدی همه کاسهکوزهها را سر هماین بیکس و کارها میشکنند. رسیدیم به کلمهی 217. باز اگر حوصله بود، خواهیم خواند تا برسیم به 1276 کلمه.
۶ نظر:
ما که خوشمان می آید گوگول ریدرمان پر از لینک های وبلاگ شما باشد!
ولی اگر همین طور ادامه بدهید فکر کنم همان بشود که گفتم:)
یا حداقلش همان می شود که خودتان در پست قبل گفتید!
ولی خوب با این همه ادبیات و روزنامه نگاری حقش است کاسه کوزه ها سرش شکسته شود!
عجب الف ليلة ليلهاي شده.
داستان که به اينجا رسيد آقاي علياني لب از گفتار روا فروچيد و چون کلمهي دويست و هجدهم رسيد گفت اي وبلاگخوانهاي کامگار...
:)
مترجمی معروف و پرکاری هست که هیبت شیر دارد، یال و کوپال درست و حسابی. ولی من نمی دانستم که مثل شیر غرش هم می کند. حدود ده سال پیش کاری از ایشان را برای ویرایش به من داده بودند، من هم برای نشان دادن دقتم روی کار زحمت زیادی کشیدم و متن را حسابی با خودکارم سرخ کردم. البته به ناشر گفتم که همه اینها پیشنهاد است. ناشر از ایشان دعوت کرد بیاید و نمونه کار مرا ببیند. چشمتان روز بد نبیند. مترجم محترم وقتی ورقه اول را بلند کرد آنچنان از کوره در رفت که بیا و ببین. مثل رعد غرید و هر دوی ما را جرواجر کرد. من و ناشر هر دو زهره ترکاندیم. از ترک دیوار صدا درآمد از ما در نیامد. بک هفته بعد ناشر جلسه دیگری گذاشت. من رغبتی به رفتن نداشتم. ولی ناشر اصرار کرد. آقای مترجم نمونه کار مرا دیده بود و پسندیده بود و مایل بود کار را ادامه دهیم. این بار با خوشرویی گفت "متنی که این همه اصلاح نیاز داشته باشد اصلا به ویرایش نمی ارزد. کار شما هم بازنویسی متن یا اعمال سلیقه نیست. شما باید متن را بخوانید و با اصل مقایسه کنید. هر کجا نادرست است علامت بزنید. هر کجا مفهوم نیست علامت بزنید. اگر هم پیشنهادی داشتید بنویسید." دیدم حرف حساب می زند. به همین ترتیب سه کتاب ایشان را ویرایش کردم، ولی راستش هیچ وقت ویراستار نشدم. ببخشید که طولانی شد. شاد باشید، محمد
سلام
اگر حمل بر جسارت نفرماييد، گمان ميكنم بايد گفت «زنجه» و مويه نه «ضجه» و مويه. البته اين اشكال اگر وارد باشد، دليل بر صحت مدعاي خانم مهتدي نخواهد بود.
سلام فريد
من کلا حمل نمیکنم، نه بر جسارت نه چيز ديگر. اما «ضجه» میدانم چيست. «زنجه» را برايم میگويی يعنی چه؟
واژه «ضجه» داراي معناي مشخصي است، اما ظاهرا آنچه به همراه «مويه» آورده ميشود، «زنجه» است.
معناي آن در لغت نامه دهخدا درد شکم،گريه، نوحه و ناله است.
در فرهنگ معين هم معناي آن مويه، ناله و درد شکم ذکر شده است.
البته با جستجو در صفحات وب ميتوانيد کثرت استعمال آن را در عبارتهايي چون «زنجه موره» ببينيد که البته استفاده غير دقيق از اين واژه است.
ارسال یک نظر