۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

شجاعت افزودن تک‌واژ

اگر به یکی دو منبع درباره‌ی واژه‌ی spam رجوع کنیم، به گزارشی شبیه این می‌رسیم که Spam اولْ نام تجاری نوعی کنسرو گوشت بوده است. کنسروی ارزان و بی‌کیفیت که همه جا – فراوان – پیدا می‌شده. کم‌کم به هر چیزی که زیر دست و پا ریخته بوده، مفید نبوده و خرجی هم نداشته می گفته‌اند spam. نمونه‌ی اصلیش هم نامه‌های تولید انبوهی که به آدرس تک‌تک آدم‌ها می‌آید و در واقع تبلیغ کالا یا انجمن خیریه یا چیزی شبیه آن است. به این ترتیب spam یک معنای عام یافت. بعدتر هم که فرستادن این جور نامه‌ها در اینترنت باب شد، spam هم به فضای مجازی مهاجرت کرد و شد هم‌این که می‌بینیم. نمی‌دانم کشورهای انگلیسی‌زبان فرهنگ‌ستان زبان و ادب انگلیسی دارند یا نه. نمی‌دانم اگر چون‌این فرهنگ‌ستانی هم باشد، کار گزیدن واژه‌های جدید بر عهده‌‌ی او است یا نه. نمی‌دانم اگر چون‌این باشد نیز، این فرهنگ‌ستان واژه نیز تصویب می‌کند یا نه. و نمی‌دانم اگر این هم باشد spam واژه‌ی مصوب هست یا نه. اما حتا اگر وضع هم‌این‌قدر خنده‌دار باشد، کی به تصویب آنان اهمیت می‌دهد؟ واژه پدید آمده و توانایی خود را نشان داده و کاربران زبان به کارش می‌برند.

آن‌چه این میان جالب است، این است که spam در زبان انگلیسی یک تک‌واژ بسیار کوتاه (تک‌هجایی) است. تک‌واژ واحدی زبانی است که نتوان به واحدهای معنادار کوچک‌تر شکستش. امتحان کنیم، نامه‌ای به فرهنگستان بنویسیم و معادلی در این اندازه (یک تک‌واژ یک هجایی) برای یک واژه‌ی غیر فارسی پیش‌نهاد کنیم. یادمان هم باشد که هم‌این که ما به جای یافتن واژه‌های جدید دنبال وضع معادل برای واژگان بی‌یگانه هستیم، نشانه‌ی حال خوب و خوشی در زبان فارسی و متولیان رسمی آن نیست. کسی محلمان نخواهد گذاشت. اگر موی دماغ شویم و پارتی داشته باشیم و لطف کنند توضیحکی به ما بدهند، یادمان می‌آورند که این تک‌واژ یک سیلابی یا سابقه‌ی استعمال در فارسی ندارد و بنا بر این نمی‌تواند یک واژه‌ی فارسی باشد، یا بدتر از آن، چون‌آن که در غیاث‌اللغات یا آنندراج آمده در زبان فارسی – خدا داند چه قرنی – به معنایی جز این به کار رفته است و بنا بر این کاربردش در این معنای جدید پذیرفته نیست.

این یعنی یک بن‌بست رسمی بی‌معنا. در شاخه‌ی اول پاسخ، تک‌واژهای زبان فارسی به سابقه‌ی این زبان محدود می‌شوند. یعنی جلوی زایایی زبان را در سطح تک‌واژها رسما بسته‌اند. در مرحله‌ی دوم، یک گزارش غیرآکادمیک از یک کاربرد احتمالی تک‌واژ در – مثلا – سه یا پنج یا هفت یا ده قرن پیش، مجوزی می‌شود برای سد کردن راه زایایی زبان. مثلا اگر پیش‌نهادمان این باشد که به جای «موتورسیکلت» یا به قول کتاب‌های درسی «موتوسیکلت» بگوییم و بنویسیم «زیل» می‌گویند به شهادت منتهی‌الارب و آنندراج «زَیْل» به معنای «دور کردن از جای و پاره پاره کردن» در زبان فارسی سابقه‌ی استعمال دارد و نمی‌توان آن را به معنای «موتوسیکلت» به کار برد. اما اگر به جای این پیش‌نهاد کنیم به «موتوسیکلت» بگوییم «تیزران‌چرخ» و توضیح پر طول و تفصیلی نیز بنویسیم که سابقه‌ی پیش‌وند «moto» در لاتین و یونانی فلان است و بنا بر این بهترین معادل برای این پیش‌وند «تیزران» است و مقاله‌ی بلندی هم در باب «sycle» در درازنا و پهنای یونان باستان تا انگلیس ام‌روز بنویسیم، و به روی خودمان هم نیاوریم که کلمه‌ی انگلیسی «motorcycle» است نه «motosycle»، ممکن است نامه‌ی شیرین تقدیر و تشکری هم به ما بدهند و از تلاش دانش‌ورانه‌مان در راه اعتلای زبان شیرین و شکرین فارسی که به شهادت اهل تحقیق به بنگاله و جامع کاشغر و مصر و استانبول و آلبانی هم رفته بوده است رسما تقدیر کنند.

اما اگر «زیل» را می‌پذیرفتند، چه امکانات واژگانی‌ای به زبان فارسی اضافه می‌شد؟

موتورسیکلت : زیل / موتورسوار : زیل‌ور / ترک‌نشین : زیل‌نشین / با موتور جابه‌جا شدن : زیلیدن (و البته تبعات این مصدر مانند بزیل و زیلید و ‌می‌زیلم و زیلش و زیلا و زیلیده و مانند آن) / با موتورسیکلت یا موتورسیکلتی (در جای‌گاه صفت؛ مانند ترابری موتورسیکلتی) : زیلی / با موتورسیکلت یا موتورسیکلتی (در جای‌گاه قیدی؛ مانند با موتورسیکلت بردن) : زیلی / پیک موتوری : زیل‌بر

و این حجم واژگان کوتاه و خوش‌دست می‌تواند جایی هم برای نفس کشیدن صرف و نحو فارسی (دست کم دور و بر موتورسیکلت‌ها) باز کند. اما با «تیزران‌چرخ» چه می‌توان کرد؟

این گرایش که نهادهای رسمی در پیش گرفته‌اند که واژگان جدید را با رجوع به واژگان بوده‌ی زبان فارسی و به هم‌این شیوه‌ی پرواربندی بسازند، توش و توان داشته‌ی زبان را از میان می‌برد، در حالی که زبان نه تنها به این توان نیاز دارد بل‌که باید در موقعیت‌های نوپدید تجدید قوت هم کند.

البته کاربر زبان راه خود را می‌رود و جایی که به هر دلیلی (معنایی، عاطفی، آوایی و...) نیازی ببیند واژه می‌سازد. اگر اهل دانش رو ترش نکنند و من را به تخریب زبان شکوه‌مند فردوسی و سعدی متهم نکنند، نمونه‌ی این تلاش واژه‌سازانه واژه‌های نوپدید «غیژ»، «خفن»، «واسه» و مانند آن است. اما چون فرهنگ‌ستان و به تبع او دانش‌آموخته‌های ما دامان کبریای خود را به-گرد-ِاین-واژه‌ها-آلوده نمی‌پسندند، این واژه‌ها نه رسمی می‌شوند و نه مبنای زایایی واژگانی قرار می‌گیرند. زبان فارسی در گفتار و تعارفاتْ باشکوه می‌ماند، اما در عمل مانند عصای موریانه‌خورده‌ی سلیمان سست و ناتوان برجای خود می‌لرزد. آن‌که در ظاهر مدافع زبان است، در عمل زبان را پوک و ناتوان می‌کند و کمک‌های جان‌بخش آن را که در ظاهر لاابالی است، به جرم هم‌این ظاهر لاابالی به مزبله می‌اندازد.

ممکن است کسی بپرسد «پس فرهنگ‌ستان چرت دیگه؟ عقلشان نرسیده اصلا فرهنگ‌ستان درست کرده‌اند؟ الان تو از همه عقلت بیش تر است؟» جواب هر سه سوال را «نه» می‌دهم. فرهنگ‌ستان چرت نیست و آنان که فرهنگ‌ستان ساخته‌اند بی‌عقل نبوده‌اند و عقل هیچ کس از همه بیش‌تر نیست. بحث این است که فرهنگ‌ستان چه می‌کند و چه می‌تواند کند. فرهنگ‌ستان زبان فارسی در شکل فعلیش یک نهاد سدساز است. فرهنگ‌ستان رسما در پی ساختن سد در برابر هجوم واژگان و دیگر محصولات زبانی بی‌یگانه است. فرهنگ‌ستان به طور غیر رسمی سدهایی را که توصیف کردم در برابر پویایی و زایایی زبان ساخته و می‌پاید. فرهنگ‌ستان را در حال فعلیش اگر از بالاتر بنگریم ،می‌بینیم آن‌جا که کار ایجابی می‌کند نیز در عمل این کار ایجابی را جزئی از طرحی سلبی می‌بیند. مثال اصلیش این که معادل وضع کنند تا واژه‌های انگلیسی را از فارسی برانند. و می‌بینیم که عکس‌العمل اجتماعی این‌گونه سلبی کار کردن و با مردم بر سر مهر نبودن، سیل بزرگ جوک‌هایی است که مردم خوش‌ذوق با رجوع به واقعیت یا خیال از واژگان مصوب فرهنگ‌ستان می‌سازند.

اما فرهنگ‌ستان چه می‌تواند کند؟

مردم واژه‌ها و حتا ساختارهای نو را بر مبنای نیاز خود می‌سازند و به کار می‌برند و بر هم‌این مبنا واژگان و ساختارهایی را منسوخ می‌کنند. جامعه‌ای انسانی را تصور کنید که بازاری دارد و هر که هر چه لازم دارد از دیگری که آن را دارد می‌خرد. یکی سیب می‌خورد، یکی سیب می‌کارد و می‌فروشد، یکی چاقو می‌خواهد، یکی می‌سازد یکی هم از شهری دیگر می‌خرد و وارد می‌کند. یکی گرسنه است، یکی هم سنگ‌دان پخته‌ی کلاغ را به اسم گوشت آهو به او می‌فروشد، یکی هم با هم‌آن دستی که در دماغش می‌گرداند پنیر خوب روستاپروردش را می‌کشد و می‌فروشد. این جامعه برای درست کردن این بازار چند چیز نیاز دارد:

  1. اداره‌ی بهداشت
  2. اداره‌ی استاندارد
  3. برنامه‌ریزی در سطح کلان برای تولید
  4. برنامه‌ریزی در سطح کلان برای صادرات و واردات
  5. هم‌آهنگی میان این دو برنامه
  6. فراهم آوردن امکانات اجرایی، تشویقی و حمایتی برای این که مردم این بندها را اجرا کنند.
  7. و...

و فرض کنید اداره‌ای به نام بازارستان هست که:

  1. به مسائل بهداشتی به طرز عجیبی حساس است و تکلیف کرده است کالافروشان برای جلوگیری از انتقال بیماری، از دست‌کش، ماسک، کلاه، شال و عینک استفاده کنند.
  2. تنها به کالاهایی نشان استاندارد می‌دهد که دقیقا مطابق دستورالعمل‌هایی که هم‌این اداره دارد – و میراث نیاکان این جامعه است – تهیه کنند و حاضر نیست هیچ کالای نوآورانه‌ای را بررسی کند.
  3. برنامه‌ریزی کلانی برای تولید ندارد. آن‌چه به این نام نشانمان می‌دهد برنامه‌ریزی نیست، دستورالعمل‌هایی بدون هدف‌گذاری درست است، کلان نیست، بسیار جزئی‌نگر است، مروج و سامان‌دهنده‌ی تولید نیست، کابوس تولیدکننده است.
  4. واردات را جرمی نابخشونی می‌داند که حداقل مجازاتش اعدام است. واردات ماشین‌آلات و مواد اولیه‌ی تولید را تشخیص نمی‌دهد و بنا بر این عکس‌العملی به آن نشان نمی‌دهد. معتقد است کالاهای صادراتیش همه‌ی عالم را تسخیر کرده و به هیچ وجه حاضر به بررسی علمی و میدانی این اعتقادش نیست.
  5. هیچ
  6. هیچ
  7. و... هییییچ

این تمثیل شاید بدبینانه‌ای است که در بطن خود می‌گوید فرهنگ‌ستان چه می‌تواند کند که نمی‌کند. در یک جمله: فرهنگ‌ستان می‌تواند دغدغه‌های خردش را رها کند یا بکاهد و عوض واژه‌های خنده‌دار وضع کردن و دستورالعمل و شیوه‌نامه نوشتن، به کاری بپردازد که به آن برنامه‌ریزی زبانی می‌گویند. برای این برنامه‌ریزی البته چیزهایی لازم است؛ شناخت درست و علمی زبان، داشتن گزارشی از وضع فعلی و نقاط قوت و ضعف آن، هدف‌گذاری و تعیین راه‌برد و یافتن روش‌های اجرایی مناسب و معقول و...

فرض کنید هر یک از ما یک «زیل» به فرهنگ‌ستان پیش‌نهاد کنیم. فرهنگ‌ستان باید بتواند بداند که کدام این «زیل»ها ارزش سرمایه‌گذاری و پروردن دارند، کدام در هم‌آن حد فعلیشان مفید اند و نیازی به حمایت ندارند و اگر یکی دو «زیل» سمی هم در میان هست – البته اگر – آن‌ها را پیدا و حذف کند.


برای این که بدانیم این نگاه فرهنگ‌ستانی متاسفانه تنها در فرهنگ‌ستان محدود نمانده و در تمام نهادهای رسمی و اغلب نهادهای آکادمیک ما حکم‌فرمایی می‌کند این خاطره‌ی مشترک بسیاریمان را یادآوری می‌کنم:

می‌خواهی کالای جدیدی بسازی – فرض کن نوعی کلوچه – و نام جدیدی برایش انتخاب کرده‌ای – «ژیست» مثلا. اجازه نمی‌دهند این نام را بگذاری. ازت می‌پرسند «ژیست یعنی چی؟» و گاهی صریح می‌پرسند «خارجی است؟» اگر بگویی خارجی است یا بگویی مگر لازم است اسم معنا داشته باشد، باید آرزوی تولید «ژیست» را به گور ببری. اما اگر دوستی داشته باشی که بیاید و بگوید در کتاب کشکول مثنـّی نوشته‌ی میرزا احمد ماسوله‌ای جرقوانی آمده که «ژیست در لغت فرس کهن که آن را خسروانی نامند درختی است با برگ‌های بنفش و میوه‌ی سرخ که میوه‌اش در غایت لطافت و خوراک دیوان و سگان و مردم سقلابیه و جبال بهارات است» مشکل حل است یا دست کم رو به حل است. کارمند ساده‌ی آن اداره هم‌این قدر که بتواند جواب سرکوفت بالادستیان و اهل فرهنگ و خرد را بدهد برایش بس است، مشکل البته این است که آن جواب را آسان نتوان داد.

یا مثلا رفته‌ای شرکتی ثبت کنی. از تو ورقه‌ای می‌خواهند که بر آن ده نام پیش‌نهادی نوشته باشی. به تو تاکید می‌کنند که نام‌ها باید سه سیلابی باشند [این قضیه‌ی سه سیلابی را حامد عبدی یادم آورد. خدا عمر و عزتش بدهد]. منظورشان هم از سه سیلابی ربطی به سه‌هجایی ندارد، منظورشان سه کلمه‌ای است. تو بگو «سماور»، هم به دلیل سه‌سیلابی نبودن اسمت را رد می‌کنند هم به دلیل خارج از شئونات و موهن بودن پیش‌نهادت، کلا بررسی تقاضایت را از دور خارج می‌کنند. هم‌این است که مردم به فرمول‌های ثابتی برای نام‌گذاری روی شرکت‌ها رسیده‌اند. یکی از پرکاربردترین این فرمول‌ها این است:

[یک اسم جمع] + [یک صفت] + [یک اسم یا صفت، اسم مکان‌ها در اولویت است] = [اسم شرکت]

«پیش‌گامان سبز میهن» یا «برج‌آوران گل‌بیز صبح» و چرندیاتی از این دست حاصل هم‌این روش است و خدا می داند چه بلاهای بی‌شرمانه‌ای بر سر زبان فارسی می‌آورد که اسم شرکت اگر «فنجان» یا «سنکرون» یا «پـَچـَن» باشد از این بلاها در امان خواهیم بود. اما این‌جا نیز نگاه فرهنگ‌ستانی یا – کمی شوخی هم بد نیست – سرهنگ‌ستانی است که حاکم است و حاکم است و حاکم است.

۱۴ نظر:

N گفت...

bigane.bi yegane? che jaleb

Ali گفت...

موضوع اسمهای سه سیلابی خیلی جای پرداختن دارد. شما از دید زیباشناسی و ادبیات دیده ای. کاش کسی بنشیند و گیرهای حقوقی اش را هم بررسی کند. فکر کن مثلا شما شرکتی ثبت کرده ای به نام «وبلاگ کوروش علیانی» من میتوانم خیلی راحت بیایم و شرکت دیگری ثبت کنم به اسم «سایت کوروش علیانی» یا «تارنگار کوروش علیانی» و مشتری های شرکت تو را به اشتباه بیندازم که کدام اصلی است و کدام فرعی.
مثلا نگاه که میکنی میبینی توی حوزه آموزش، خیلی شرکتها در اسمشان «شریف»، «سنجش»، «علم و صنعت» یا امثال اینها را دارند بی آنکه ربطی به صاحبان برندهای مربوطه داشته باشند. همه هم خیلی قانونی اسمشان را ثبت کرده اند و مو لای درزشان نمیرود.
از آن طرف کسانی که میخواهند نامهای دلبخواه ثبت کنند بعضی وقتها میآیند و ابتکارهای جالبی میزنند. مثالهای جالبی سراغ دارم از شرکتهای کامپیوتری که حالا حالاها باید صبر کنند تا اصطلاحات مورد نظرشان در کتابهای ادبی پیدا شود!
مثلا شرکتی هست به اسم «سیسکو هاردوان»! (ترکیبی از اسم شرکت ciscoو Hardware و WAN) فکر کن توی ثبت شرکت ها به اسم «سیس-کوه اردوان» ثبت شده است! یا اسم ثبتی Parsonline هست «پارسان لین» یا Pars Cyberian ثبت شده «پارسای برین»

هانیه گفت...

یه معادلی هم پیدا کنن برای وبلاگ و بلاگر و ... البته شایدم پیدا کردن...

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Ali Jalali گفت...

این عبارت "عقل هیچ‏کس از همه بیش‏تر نیست" دقیقا یعنی چی؟
یعنی عقل همه مساوی است؟ چون در غیر اینصورت عقل یک نفر از عقل تک تک افراد بیشتر میشود.
یا یعنی اگه مجموعه آدمها رو در نظر بگیریم و یک عضوش رو انتخاب کنیم، عقلش از مجموع عقل آدمهای مجموعه - که خودش را هم شامل است - بیشتر نیست؟ این به نظرم بدیهی است، مگر اینکه عقل کمیتی باشد که بتواند مقادیر مثبت و منفی را کسب کند.
یا یعنی اگر از همان مجموعه، یک نفر را انتخاب کنیم، عقلش از مجموع عقل آدمهای دیگر مجموعه - که خودش را شامل نمیشود - بیشتر نیست؟
یا یعنی چی؟

بعد چرا این حرف درسته؟

ناشناس گفت...

متاسفانه فرهنگستان ما در بسیاری موارد کاملا منفعلانه و از سر رفع تکلیف عمل کرده است. همانطور که گفتید هیچ ارتباطی با مردم یا رسانه ها ندارد ولی یک نوع احساس قیم مآبی دارد.

همیشه برایم جالب بوده که انگلیسی ها علیرغم اینکه به راحتی از زبان های دیگر وام واژه می پذیرند، اما زبانشان از چنان پویایی برخوردار است که این وام واژه ها نه تنها زبانشان را مضمحل نمی کنند بلاکه در این زبان حل میشوند و رنگ و بوی انگلیسی به خود می گیرند.

p گفت...

من یاد یه خاطره افتادم از یه سخنرانی آقای آشوری که بی ارتباط نیست به بحث (این به آقای آشوری مربوط شدن کاملا اتقاقیه و عمدی در کار نیست!! بالاغیرتا گیر ندین بهم)

حرفهای آشوری در مورد واژه‌سازی هم در راستای همین مطلب بالا بود و خیلی هم به دلم نشست. لب کلام اینکه میگفت بابا ما لازم نیست یه کلمه‌ای رو که وارد کردیم دیگه حالا همه مشتقاتشم وارد کنیم! زبون خودمون همون قابلیتا رو داره چرا استفاده نکنیم؟ که خب من دربست موافقم. البته حضار بعضا شاکی بودن که شما ریشه به تیشه زبان میزنی و ما خودمان تو اوستایی و چی و چی کلمات لازمو داریم و نباید این کلمات بیگانه رو وارد کرد و از این دست به اصطلاح خزعبلات که آقای آشوری هم اتفاقا با طنز شیرینی جواب میدادند که خیلی هم چسبید! حالا این وسط حرف از یکی از کلمات پیشنهادی شد : "سیستمانه" برای "سیستماتیک". من اونچا اولین بار بود که با این پیشنهاد مواجه شدم و راستش برام کمی تقیل بود. علتش هم اینه که هرچند مخلص اینجور معادل سازیهایی هستم، فکر میکنم برای اینکه یه واژه‌ای بتونه فراگیربشه باید در ساختش به خیلی چیزاها توجه کرد.
مثلا انتخاب "سیستمانه" برای "سیستماتیک" اشکالاتی دارد که جلوی فراگیر شدنش را میگیرد و چرای آن هم خیلی ساده است :
اول ببینیم در زبان مبدا این لغت چه مشتقاتی دارد :
Eng: System (N) , systematic (Adj), ?systematical (Adj), systematically (Adv)
Fr: Système (N), systématique (Adj) , systématiquement (Adv)

پس " سیستم" وارداتی اسم است و در فارسی هم به عنوان اسم استفاده میشود پس ما هم قید لازم داریم و هم صفت. اما :

"-آنه" پیشوندیست که عموما از صفت، قید حالت میسازد مثل "آگاهانه" و غیره. اصولا هم برای بیان حالت یک عمل، فارسی زبانان میتواند در لحظه از این نوع قیدها بیسازدند مثلا:
فلانی چنان عاقل اندرسفیهانه نگاهم کرد که نگو!
انقدر ناامیدوارانه است این حرف ؟
در واقع انتظار شنونده عام از کلمه‌ای که به -آنه ختم میشود یک کاربرد/معنای قیدی است. درحالیکه "سیستماتیمک" صفت است و تقریبا به معنای "دارای سیستم"
با توجه به داده‌های بالا، برای اینکه بتوانیم این انتخاب را توجیه کنیم باید برای دو سوال زیر جوابی داشته باشیم :
اگر سیستمانه به عنوان صفت مطرح شده، برای قید چه کار باید کرد ؟
اگر سیستمانه به عنوان قید مطرح شده، صفت مربوطه چیست ؟

من جواب موجهی برای این سوال‌ها پیدا نکردم (اگر شما دارید لطفا مطرح کنید) و فکر میکنم معادل مناسب‌تر برای "سیستماتیک" میتواند "سیستم‌مند" باشد. چرا؟

-مند از اسم، صفت میسازد به معنای "دارای ...." مثل "هدف‌مند". و اگر "سیستم‌مند" را به عنوان صفت انتخاب کنیم به راحتی میتوانیم "سیستم‌مندانه" را به عنوان قید استفاده کنیم.

این یک مثال موردی است، منظورم از این همه مقدمه‌چینی این بود که بگویم اگر واژه‌های پیشنهادی و معادل سازی شده با سیستم زبان و انتظار شنونده/خواننده مطابق نباشد، نخواهد توانست جای کلمه بیگانه و وارداتی را بگیرد و پیش‌بینی این عدم تطابق هم آنچنان سخت نیست. اگر پی اینجور واژه‌سازی را به خود میمالیم چه بهتر که کمی بیشتر دقت کنیم تا زحمتمان هدر نرود.

mehrdad گفت...

spam را برنامه‌ی تلویزیونی مانتی پایتون بر سر زبان‌ها انداخت. مقایسه کنید با واکنش پدرخوانده‌های زبان فارسی به اصطلاح‌هایی که برنامه‌های تلویزیونی ایرانی در میان مردم راه می‌اندازند مثلآ پاچه‌خوار.
نگاه کنید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Spam_(Monty_Python)

کاف عین گفت...

ممنون مهرداد. خیلی خوب بود.
علی، یاشار و مخصوصا پگاه، تشکر من را قبول کنید.

نمايندگي سيدل گفت...

خواندم . خنديدم . ياد آهنگر دادگر(حداد عادل) افتادم

p گفت...

این خانم هانیه حرف وبلاگ راپیش کشیده من هم یاد یک غر(دیگری) افتادم که با اجازه اینجا بزنم و بروم!
این تارنما که بکار میبرند هر دفعه در ذهن آشفته من تارنمایی کردن یا تلاش برای تیره و تار کردن چیزی را تداعی میکند!

پ ن قبول شد.خواهش میشود. قابلی هم نداشت البته.

Unknown گفت...

اینم ویدیوی تاریخی spam:
http://www.youtube.com/watch?v=anwy2MPT5RE

Ali Jalali گفت...

این جواب سوال ما رو ندادید ها :)

ديگر نمي‌دانم گفت...

عصر رسانه انديشه!