دُش و بر و بچز
پیشنوشت: این متن شوخی نیست. باور کنید.
در روزگار قدیم دوست من دُش برای خودش کسی که نه، اما لغتی بود. معنی هم داشت. معنیش بود ضد و مخالف و چون آن زمانها مردم – بر خلاف این زمانها – چندآن پیچیده فکر نمیکردند برایشان واضح بود که مخالف یعنی بد و زشت و پلید. بر خلاف حالا که برایشان واضح است که مخالف یعنی پلید و بد و زشت.
باری – یا به هر جهت – دوست من دُش دوستی پیدا کرد به نام من. این من که با من بنده زمین تا آسمان فرق داشت، خانمی بود که تازه با همسر سابقش آقای ایشن متارکه کرده بود. خانوادهی دوتایی آقای ایشن و خانم من زوج خوشبخت منیشن رو تشکیل داده بودند، اما بعد خوشبختیشان ته کشید و من متارکه کرد و آقای ایشن توانست با فداکاری و از دست دادن بعضی اعضای بدنش فرم منش رو از این خانواده حفظ کند. امروز هم به این خانوادهی از هم پاشفته میگوییم منش و یاد فداکاریهای آقای ایشن را گرامی میداریم. بگذریم که آقای ایشن فداکار کمی هم سر و گوشش میجنبید و چندین همسر داشت و همسرانش همه هماین کاری را با او کردند که خانم من کرده بود. مثلا از خانوادههای خوشبخت کنیشن و گویشن و خوریشن هم کنش و گویش و خورش به جا ماند و دیگر هیچ. به هر حال خانم من هم برای خودش لغت بامعنایی بود و معنایش هم چیزی بود میان فکر و عمل، چیزی شبیه مرام و مشی. به هر حال آقای دشُ و خانم مَن با هم تشکیل خانواده دادند و دُشمَن را ساختند. دُشمَن در آن زمان معنایش بدمرام و بدکردار و بداندیش و این حرفها بود.
بعد آقای دُش که مثل همهی مردهای قدیم پدرسوخته و آبزیرکاه و دوشلواره – و حتا چندشلواره – بود، یواشکی رفت و با خانم دیگری به نام نام روی هم ریخت و دُشنام رو درست کرد که یعنی اسم بد و اسم پلید و اینچور اسمها. خانم نام هم بعد از مدتی دل آقای دُش بی وفا را زد و آقای دُش رفت سراغ خانم دیگری به نام خوار. من چیزی گردن نمیگیرم اما بعضی میگویند این خانم خوار همآن خانمی است که بعضی جاهای دیگر خودش را گوار معرفی کرده است، اما بعضی هم هستند که مخالف اند و میگویند آن بعضی اول از حسادتشان است که این حرفها را برای این خانم محترم درمیآورند. حالا حسادت به کی یا چی؟ من هم نمیدانم.
خلاصه از محبت میان آقای دُش و خانم خوار گلی رویید به نام دُشخوار. دُشخوار یعنی چیزی که نمیشود راحت خورد و هضمش کرد. یعنی خوراک بد و پلید. واقعیتش این است که عربها وقتی از چیزی ناخشنود بودند میگفتند بدبار است و آن را نمیشود برد – تحمل نمیشودش کرد – ایرانیها میگفتند بدخوار است و نمیشود آن را خورد. به هر حال از هر چه بگذریم تصدیق توان کرد که این خ وسط دشخوار واقعا خودش اصل دشخوار است. برای هماین هم ملت زدند و ترتیب خ را دادند و دشخوار را تبدیل کردند به دشوار. حالا این وسط هی خ و و گریه کردند و نالیدند که بابا ما دو تا اصلا یه گیلاس ایم و نباید ما رو از هم جدا کنید، حرفشان به گوش کسی نرفت که نرفت.
آقای دُش هم که از خانم خوار یاد گرفته بود خودش را کسی دیگر معرفی کند رفت سراغ خانم اندیش و خودش را دُژ معرفی کرد و باش صحبتهایی کرد تا با هم به قلل رفیع دوستی برسند. حاصل این قلهنوردی هم دُژاندیش شد که یعنی بدفکر و کسی که برای دیگران نقشه میکشد. اما این دُژاندیش با این که احتمالا جوانترین فرزند آقای دُش بود عمرش به دنیا نبود و جوانمرگ شد. آقای دُش هم بعد از غم فرزند کمر راست نکرد که نکرد و چندی بعد بمرد. خدا از سر تقصیرات و تعدیات همهی ما بگذرد.
۱۳ نظر:
هوووووم م م م .... خوندن این متن مثل این بود که یه شکلات تلخ گنده رو تنهایی بخورم. آمار خانو م و آقای "بس" و "یار" رو هم اگه میشه رو کن.
سلام
آقا من یه سؤال عجیب دارم که جوابش برام مهمه. ببینین شما میتونین کمکی بکنین.
"آیا کلمات را اگر در سیر تاریخی دنبال کنیم به افعال میرسیم؟"
یا معادلا (از نظر من البته)
"آیا اشتقاق (نه ترکیب که موضوع این پست شما بود) از ابتدا در زبان وجود داشته است؟"
(برایم خیلی عجیب است که چطور انسانها به این نتیجه رسیده اند که به جای وضع کلمات مختلف، بیایند از اشتقاقات استفاده کنند. این کار خیلی هوشمندانه است. به نظر من قابل مقایسه با اختراع "برهان" است.)
ممنون میشم نظرتون رو بگید.
سلام
مثل هميشه جواب چيزی جز آن جواب هيجانانگيزی است که منتظرش هستيم. اشتقاق يکباره پديد نيامده است و سمت و سوی معلوم هم (از فعل به اسم يا از اسم به فعل) ندارد. راستش (مثلا در فارسی) اوضاع اين قدر مرتب نبوده و بعدها کم کم مرتب شده و شکل قواعد به خود گرفته است. مثلا صرف افعال فارسی بی قاعده است و يکی از دليلهايی که برايش حدس میَزنند اين است که اصلا مصدر ماضی و مصدر مضارع فعلها با هم يکی نبوده است.
-کجاست مندل که ببینه تئوری ها واصولش چطوری برباد رفتن.
-سوال بی ربط:اصل تو محاوره ای نوشتن متن های قبلیه یا تلفظ؟
سلام.
با این ریشه یابی ها خیلی حال میکنم. داستان کلمات و اصطلاحات ما واقعاً برام عجیب و مبهم هستند.
تشکر. یاعلی
دش خدا - دش شرمی - دش چشمی - دش خیم - دش کام- دشک!!
با این تعریف این آقای دژ یقیناٌ مشمول طرح امنیت اجتماعی است آقا !
در روزهایی نه چندان دور یکی می گفت تشخیص بده و فلان و بهمانه!حالا این پست تشخیص داره نه؟(البته اگر کلمات بی جان باشند)
عجب!مخالف یعنی پلید و بد و زشت؟
فکر کنم "دژخیم" هم حاصل یکی دیگر از شیطنت های آقای دژ باشد که هنوز هم زنده است!
فقط نميدانم چرا نوشتيد «اين متن شوخي نيست باور کنيد» حکايت همان شد که طرف ميزند تو پهلوي بغل دستي که: فيلمش چهقدر خندهداره
دشنام دشمن دشخوار است.
یاد جمله سازیهای دبستان افتادم :)
پذيرفتن اينكه «دشوار» تغيير شكل يافته «دشخوار» است، با وجود واژگاني چون راهوار، هموار و... كمي مشكل است.
دُشَک هم از همین خانواده است؟
با سلام
در زبان پارسي فعل بي قاعده نداريم اين را ببينيد :
http://persianlanguage.ir/articles/id=31/
ضمنا اگه دنبال ريشه شناسي هستيد اين را نيز ببينيد:
http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/Intro.html
بسيار عالي است.
ارسال یک نظر