خانهی کتاب اشا
حسامالدین مطهری و من هزار جور اختلاف داریم و بارها - گاهی سر هیچ و پوچ شاید - با هم دعوامان شده است. اما وقتی بار راهاندازی یک کار عامالمنفعه و غیرانتفاعی را یکتنه به دوش میکشد چرا خبرش را به دیگران ندهم؟
پن: دیدم حسام خودش جایی یادداشتی در این باره نوشته، قیچی کردم چسباندم اینجا:
چهارمین نسخهی سایت «خانهی کتاب اشا»، با هدف بررسی مسائل حوزه کتاب، 21 دیماه سال جاری آغاز به کار خواهد کرد.
خانهی کتاب اشا، سایتی غیرانتفاعیست که نقد و معرفی تازههای کتاب، تحلیل اتفاقات و جریانهای مرتبط با کتاب و کتابخوانی و بازتاب خبرهای این حوزه را در برنامهی خود دارد.
دستاندرکاران خانهی کتاب اشا، با پیشبینی بخشهایی چون: تلخ و شیرینِ فصل، اشاوه (رادیوی اینترنتی کتاب)، رصد (لینکدونی اختصاصی کتاب)، پرونده، آشخانه (بخش معرفی کتاب)، عکسنما، کتابخانه و...، به بررسی مسائل مختلف حوزه کتاب خواهند پرداخت.
خانهی کتاب اشا، سایتی غیرانتفاعیست که نقد و معرفی تازههای کتاب، تحلیل اتفاقات و جریانهای مرتبط با کتاب و کتابخوانی و بازتاب خبرهای این حوزه را در برنامهی خود دارد.
دستاندرکاران خانهی کتاب اشا، با پیشبینی بخشهایی چون: تلخ و شیرینِ فصل، اشاوه (رادیوی اینترنتی کتاب)، رصد (لینکدونی اختصاصی کتاب)، پرونده، آشخانه (بخش معرفی کتاب)، عکسنما، کتابخانه و...، به بررسی مسائل مختلف حوزه کتاب خواهند پرداخت.
۲۷ نظر:
بیشتر از این نمی دونی یا نمی خوای توضیح بدی؟
من که خیلی چیزی دستگیرم نشد.
سلام، خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم. راستی این طرح اشا چیه؟ چون اگر در مورد کتابخوان کردن مردم باشه خیلی دوست دارم بتونم همکاری کنم.
http://mybookreadings.blogspot.com/2008/12/blog-post_2279.html
غیر انتفاعی یعنی مثل مدرسه ی ما؟
همين انصافت منو كشته!
شما نمیخواهید در این شب ها کمی مثلث شیشه ای مانند کار کنید؟ فقدان هست باور کنید فقدان..
از فرامرز رفیع پور جامعه شناس دعوت کنید.
نام اين خانه كتاب چگونه تلفظ ميشود و به چه معناست؟
کار بسیار خوبی کردید.
سلام. ممنون به خاطر توضیحاتی که راجع به فلسطین در برنامه این شبها دادید. متاسفانه فقط دیشب اش را شنیدم و سراسر تازه بود برایم. صدا و سیما از فلسطین زیاد حرف می زند اما همه می دانیم نتیجه اش چیست. دلزدگی بسیاری. سطحی نگری بسیاری دیگر. حساسیت زدایی از فاجعه و آخرش هم هیچ کس دقیقا نمی داند قضیه چیست. خدا شعور رسانه ای بدهد به همه متولیان رسانه ملی انشاالله.
جای این توضیحات شما و مهمان هایی که خواهید آورد درباره دیوار حائل و غیره بسیار خالی بود.
سلام ... برنامه شما رو می بینم و هر از گاهی لذت هم می برم..
هنوز ملاقاتمون تو شهرک غرب یادمه .. :دی
موفق تر باشید
از اينجا مونده و از آنجا رونده شايد منم !آقا اين اينترنت كه ميداني جزء رسانه هاي دم دستي و پاپيولار محسوب نميشود و فعلا در بيشتر جوامع جهان سه اي تلويزيون به عنوان دم دستي ترين رسانه و شايد سرگرم كننده خلق الله به حساب ميرود . حالا شما يك چند وقتي يك برنامه اي راه انداختي به زعم ما مفيد و خوش پرداخت ما هم چند قسمتش را ديديم و خوشمان هم آمد و بنا بود تمام شود اما هر بار كه مي آيم ببينم چه نوشتي ؛ ميبينم كه اي واي باز هم برنامه داشته اي ! خوب عزيز يك گوشه اي جايي از همين جا بنويس كه كي و چه ساعتي بلكه ما هم ببينيم و از اين رسانه مفتكي و دم ودستي كيفور شويم .
باشد كه فرهيخته تر اين كه هستيم شويم
دونقطه دي
عزیز جان
هم این دو سه پست پیش نوشتم:
روزهای یکشنبه تا چهارشنبه؛ شبکه ی یک, ساعت حدود یازده شب
از محبتت هم زیاد ممنون ام
سلام
آقا ما هر کاری کردیم، هر چه این سایت ایرانسیما را به ارواح عمهاش قسم دادیم، به هیچ صراطی مستقیم نشد و آخرش موفق به زیارت برنامهی شما نشدیم. در این بلاد خارجه دلمان به نوشتههاتان خوش بود که سه هفتهای است، خبری از آنها نیست. خلاصه این که «حاجی یه تکون!»
بابا آقای علیانی شمادیگه چرا؟!؟
خسته شدیم انقدر رفتیم تو وبلاگ آدمای معروف دیدیم از بلاگر گرفتن حالا خارجی بودنش به کنار اینکه اسکرال بارش سمت چپه اعصابمو میریزه به هم! در مورد مطلبتون هم باید بگم خیلی خوب شد جای همچین سایتی خیلی خالی بود...
موقع اجرای برنامه زیاد اخم میکنید. گفتم بهتون بگم. یه حالت توجه کردن زیادی به مطلب رو به خودتون میگیرید که شبیه اخم میشه. در کل، برنامه ای فراتر از برنامه های دیگه دارید. این شب ها رو میگم!
بعد از خانهی کتاب اشا اتفاق دیگهای زیر گنبد کبود به چشم شما نیومده؟ آقای علیانی؟
این تئوری منه: وقتی شما رسانه ی بزرگی دارید وقتتان را با رسانه ی کوچک تر هدر نمی دهید.
برای همین است که 99 درصد مجری ها نویسنده ها، هنرپیشه ها و آدم های معروف هیچ وقت وبلاگ نمی نویسند چون آنها به اندازه کافی دیده می شوند شنیده می شوند و مطرح می شوند
مثلا انتظار می رفت شما دو سه تا مطلب در مورد وقایع غزه بنویسید ولی تنها با 2 دقیقه صحبت قبل از گفتگو با میهمان حرف هایی که نیاز به گفتن آنها را داشتید زدید خب حالا دیگر چیزی برای نوشتن باقی نمی ماند!
سلام حسن
1. من رسانهی بزرگی ندارم. من برای رسانهی بزرگی کار میکنم.
2. چرخی بزن تا ببینی با وجود ممنوعیتها و محدودیتهای کار در رسانههای بزرگ، آمار نود و نه درصدیت چندآن اعتباری ندارد و کم نیستند کسانی که در رسانههای بزرگ کار میکنند اما در وبلاگ خودشان هم مینویسند.
3. گفتهای انتظار میرفت، خب انتظار برود. به من چه؟ من باید هر جا انتظار شما میرود دنبالش بروم یا پی این را به تنم بمالم که اگر نروم متهم میشوم به این که رسانهی بزرگ دارم؟
4. یک ساعت بخر تا چهار جلسهی متوالی صحبت (هر یک بالای ده دقیقه) و دو جلسه مهمان اختصاصی مربوط به فلسطین و چند جلسه صحبت دودقیقهای را سرجمع دو دقیقه نبینی.
5. گاهی آنچه باقی نمانده است، حال و نفس است، نه حرف. عنایت میفرمایید؟
6. اما خب کلا مخلص ایم و ممنون که به یاد ما هستی.
سلام کوروش جان. به قول قدما: حاجی یه تکون! کجایی اخوی. مثکه سیما بدجوری وقتت را گرفته و سرت گرم است. یا دستت جای دیگر بند است؟ چه می دانم. خلاصه یک فکری برای ما بکن.
سلام آقای علیانی.بخاطر علاقه ای که به شخصیت شما توی برنامه این شبها دارم اومدم به وبلاگتون.ولی محیط اینجا یه کم گیج کنندست!بی زحمت نوشته هاتونو تاریخ بزنید.من دانشجوهستم و عاشق کتاب خوندن ولی کسی رو ندارم که با توجه به علایقم کتابای خوب بهم معرفی کنه!
چی شدی برادر؟!
سلام جناب علياني! چندي است كه انگار جوهر وبلاگ خشك شده. بابا خسته شديم از بس سر زديم و مطلب خفن نخوانديم. برنامههاي اين شبها هم ديگر از آن رو كردنهاي ماه رمضان ندارد. ما نميگوييم رسانههاتان زياد شده. عرض ميكنيم -البته به قول يكي از دوستانتان در چند روز گذشته- انگار مشغول كاري هستيد و يك دفعه صداش در ميآيد. پس سرتان شلوغ شده
سلام
بله خب. مشغول کاری هستم که اسمش زندگی است و کمی سختتر از گذشته شده است این روزها.
سلام
نمیدونم اصلا وقت می کنید که کامنت مو بخونید یا نه ... اما من وبلاگ شما رو می خونم و دوستش دارم
فقط میخواستم همینو بگم
سلام چناب علیانی
این لینک البته ربطی به مطلب شما ندارد. اما البته به شعار هفته این بلاگ که سردر را مزین کرده است میماند.
http://aftabnews.ir/vdcjvxeo.uqemvzsffu.html
سلام آقای علیانی! حالتون چطوره؟
امروز ساعت یک ربع به 4 سر میدان ونک دیدمتون،می خواستید تاکسی بگیرید.تا من تصمیم بگیرم بیام باهاتون حرف بزنم یا نه رفتید!!!آقا چرااینقدر اخم کرده بودید؟! از اون لبخندهای توی برنامه این شب ها نداشتید چرا؟
در هر صورت من که از دیدنتون خیلی خوشحال شدم، مثل اینکه یک دوست قدیمی و آشنا را دیده باشم.موفق باشید.
پی نوشت: ما منتظر مطالب جدید شما در این وبلاگ هستیما...
سلام
از سلام آخر هايت و چنين كنند بزرگانت(يادم نيست كجا بود و كجاي گم شده در تقويمم) تا اين جا دويده ام
و از يك جواب نامه كوچك سبزخط با سطور مورب كه يادت هم نبايد مانده باشد
روي آن صفحه رنگي كه ديدمت به گپ هاي غريب از دنباي من با مهمانان هر باره لبخند زدم براي كساني كه نمي شناختند : اين كوروش علياني است ... همان كه ...!
آمدم نفسي تازه كنم به هواي آن روزهاي دور و عرض سلامي و ارادتي كه: شادباش و ديرزي !
ارسال یک نظر