بزن توی گوشش اما نگذارش روی میز
شنیدنش خیلی دلنشین است و مطمئن ام نوشتنش هم – اگر خاکبرسری نکنی وقت نوشتن – متن را جذابتر میکند. ادبیات هماین چیزها است. ادبیات تحول دلنشین در زبان است.
این که این تحول از کجا میآید واقعا مهم نیست. مهم این است که زبان کار کند و بعد از کار کردنش یا کنار کار کردنش دلنشین باشد. حالا یکی گیر داده است که نگویید بستهی پیشنهادی روی میز است چون این جور گفتنتان جنازهی فردوسی را در گور میلرزاند. خب چند تا نکته و سوال و این چیزها:
1. فردوسی خودش به خانم نبوینژاد اطمینان داده که از «روی میز» بودن بستهی پیشنهادی در گور میلرزد، اما از «دفترچهی شخصی» و «زندگی دوگانه» که او روی پیشانی وبلاگش نوشته نمیلرزد؟ چرا؟
2. خبرهای مربوط به ایران از نظر فردوسی که هیچ، از نظر مادربزرگ من هم «حجم» ندارند. دارند؟ این هم مجاز است چون نویسندهاش او است؟
3. بعد این که، از نظر فردوسی «اتفاق» میافتاده است؟ از چه ارتفاعی؟ فردوسی نقطه و نقطهبند و کاما هم میگذاشته است؟
4. قصهی این طوری زیاد است. زبان متحول میشود و هیچ کس هم نمیتواند جلوی مردم را بگیرد و بگوید تغییر حق ندارد از مجرای ترجمه وارد شود و فقط فلان تغییرها مجاز است. در واقع بگوید یا نگوید کسی گوش نمیکند و زبان متحول میشود.
5. باز هم سوال از فردوسی. کمی عمیقتر. چه اشکال دارد که بلرزد؟ مگر ما متولی نلرزیدن فردوسی هستیم؟ من زبانم را قفل بزنم که فردوسی در گورش نلرزد؟ خب بلرزد. مگر من و تو گاهی در هماین زندگیمان و روی پاهایمان در خانهمان نمیلرزيم؟
6. جان هر کس دوست دارید هر کار دوست دارید کنید. حتا ما را بر حذر بدارید از گفتن فلان و بهمان. اما وقتی حرفتان را گوش نمیکنیم، فکر نکنید ما گاو هستیم. کسی گاو نیست. فقط در تاملاتتان یک نکتهی کوچک واضح را فراموش کردهاید. آن هم این که آن زبان مورد نظر شما زبان نیست، ابزار ارتباط انسانی بر محملی خطی با تجزیهی دوگانه یا چیزی شبیه آن نیست. تکهای از آثار باستانی است که به درد لوور میخورد.
همهی ما میدانیم که نه بستهای به آن معنا در کار است نه میزی، اینها اجزای یک تصویر مجازی است که بنا است متن را گیراتر کند. بعد از مدتی هم بعضی از این اجزا اصطلاح خواهد شد. مگر در زبان مبدأ جز این بوده است و شده است؟
۸ نظر:
آقای علیانی
من نگاه بازدارنده به زبان فارسی ندارم اما می دانم که همین که امروز به این زبان حرف می زنم مدیون اوست. بی سوادی و کم حوصلگی در امر ترجمه را هم نمی توان مترادف هر کی هر کار دلش خواست بکند دانست. فردوسی هم به همه ما که زبان فارسی را دوست داریم نمایندگی داده است. به من یکی که حتما داده است.
حرف من این است این اصطلاح به این شکل مشکل زیبایی شناختی دارد نه چیز دیگر. می شود چیزهای زیبایی جایگزینش کرد. بحث زبانشناختی ندارم. بحث زیبایی زبان دارم. شما دوست داریم خشم گین باشی باش.
salam,
I agree and thaks for saying it but
1- if you say she was condescending, look in the mirror.
2-there is a difference between lazy translation and creative work...the result might be very similar but I dont appreciate the former, if i may
totally irrelevant: reduce the size of your images to the frame that you are going to use them for 567x528 ... in a frame of almost 100x100 this is not aesthetically pleasant...becasause many client-side softwares do not use a proper low-pass filter to avoid aliasing
یعنی هر چی فکر می کنم....باز هم به این نتیجه می رسم که کم کم باید نخونم این وبلاگ رو دیگه...دارم معتاد می شم به این نثر...
سلام آقای علیانی!
من این خانم را نمیشناسم و وارد بحث شما و ایشان نمیخواهم بشوم. اما برای من یک سوال وجود دارد.
در اینکه زبان به روشهای گوناگون متحول میشود، شکی نیست و کسی هم نمیتواند جلویش را بگیرد. اما در این میان، پس ما به چه چیزی میگوییم زبان فارسی؟
البته من نمیدانم حتی به چه چیز میگوییم زبان. یکبار یک نقاشی گذاشتید از تصوری که از زبان دارید، خیلی پسندیدم. نمیدانم چه چیز آن را می پسندم.
اگر فرصتی داشتید، لطفا نظر خود را راجع به اینکه زبان فارسی چیست، بنویسید.
اگر باز هم فرصت داشتید، لطفا بنویسید که به نظر شما اساسا صیانت از یک زبان معنی ای دارد؛ یا مثلا اینکه تغییرات زبانی در حدی باشد که افراد بتوانند متون گذشتگان فارسی زبان را بفهمند، ارزشی دارد.
ببخشید که اینقدر تقاضا شد. شاید بدلیل اهمیت این موضوع برای شخص من است.
ارادتمند
علی
به گفتاری دیگرگون، زبان پلیس ندارد*
از فرمایشات استادنا در شرق؛
به شدت هرچه بیشتر موافقت خود را اعلام میکنم. کلا با هر چی که میگی موافقم!
در ضمن مسئلة، عبارت در کوچهی سینهها دویدن بلامانع اه؟
به نظرم بازیای که با قضیه لرزیدن فردوسی در گورش کردهای، چندان ربطی به اصل حرف مریم نداره!
درسته که زبان، پویاست و آقابالاسر هم نمیتونه داشته باشه اما نکته مریم بهجا و شنیدنیه از این نظر که داره میگه وقتی ترکیب خوب "به میان آوردن" رو داریم که هنوز بهخوبی داره جواب میده، چه اصراریه که هی بگیم "روی میز گذاشتن"؟! بر همین اساس، ترکیب "تاکید گذاشتن" هم از اونهاشه! گیرهایی که خودت به نگارش بخش فارسی بیبیسی میدادی یادت نیست؟
آقای علیانی عزیز.
جان حرف شما درست است و پسندیده، ولی از یک نکته غافل ماندهای. اگر بنا باشد بستر تطور و پویایی زبان، «گرتهبرداری» از زبانهای دیگر باشد که صرفاً ترجمهي عین به عین ترکیبها و اصطلاحهاست، یک جای کار خواهد لنگید. اگر قرار باشد زبان پویا باشد و همواره به نوزایی، باید به همان سبک «بزن تو گوشاش» باشد که از بطن زبان مردم به زبان معیار وارد میشود. نشخوار کردن بیسلیقگیهای مترجمان، ربطی به این موضوع ندارد و اتفاقاً توانمندیهای داد و ستد میان زبان مردم و زبان رسمی را پنهان میکند و مردم را وامیدارد که به جای برساختن اصطلاحی تازه، به بازگویی غلطهای ناخواسته دیکتهشده رو آورند.
در این باره نکتههای دیگری هم هست که جای طرحاش در اینجا نیست.
داداش! گیر دادی ها! گير سه پيچ دادی! رفتی گشتی چشمات به فردوسی و لرزش و ارتعاشاش افتاده، حالا دلخوری شدی. من با اصل حرف ايشان موافقم. اينکه زبان آرام آرام جا میافتاد، دلیل نمیشود آدم در ترجمه بیبند و بار و سهلانگار باشد و همينجور از روی بخار شکم ترجمه کند. فکر میکند کافی بود يک تذکر کوچک میدادی که فردوسی سر جای خودش و لرزش من و شما هم سر جای خودش! ولی گير دادی ها! باز هم میگويم گير!
ارسال یک نظر