خورشيد زير پا
از پلهها پايين میروم؛ يکی يکی. هر پله کمی به چپ میپيچد. تاريک است. هر چه پايين میروم تاريکتر میشود. آن پايين چيزی پيدا است. آسمان آبی، ابرها، قرص خورشيد. میشود پيش از غروب برسم؟
از پشت سر صدای پا میشنوم. میدود و زمين میخورد. باز برمیخيزد و میدود و زمين میخورد. هنوز چشمش به تاريکی عادت نکرده. بايد بدوم. پيش از غروب میرسم؟
از پشت سر صدای پا میشنوم. میدود و زمين میخورد. باز برمیخيزد و میدود و زمين میخورد. هنوز چشمش به تاريکی عادت نکرده. بايد بدوم. پيش از غروب میرسم؟
۱ نظر:
یادته اون موقع ها یه چیزایی می نوشتی به اسم گویشن؟
اینم از جنس همون هاست...
مرسی ازت..ممنونم
سلامت باشی. خدانگهدارت دوست گلم
ارسال یک نظر