لودويگخوانی در تهران
او دارد چیزهایی دربارهی شرکتهای بزرگ و درآمدهای چنداین میلیارد دلاری میخواند و من هم تأملات فلسفی را. او گهگاه به من از درآمدهای عمده و رازداری و مرموز بودن شرکتها و صاحبانشان خبری میدهد و من گهگاه به او از هوش خیرهکنندهی ویتگنشتاین.
کمی که میگذرد میگویمش «خب این قدر چیزهای افسردهکننده نخون. بیا ویتگنشتاین بخون. کلی هم هیجانزده میشی.»
میگوید «آره واقعا.»
۲ نظر:
نه فقط و دقیقاً ویتگنشتاین،اما زبان شناسی هم من را افسرده می کند،درست که نه مثل سرمایه داری. اما یک جور غمی درش هست مثل وقتی که شب سکوت کویر شجریان را گوش می کنی یا حتی شعر مولوی را با صدای ناظری. همراه وجد درونی یک غم عمیقی هم می آید. این که این زبان چقدر نقش دارد در زندگی ما و راه فراری هم از انتزاع اش نیست. اینکه چطور زندگی مان را شکل می دهد و...مگر چقدرش دست تو است برای تغییر؟
آقا اگه یک لطفی بکنی بسیار ممنون میشم. من مدتها پیش کتابی از ویتگنشتاین خوندم که یادداشتهای ِ پراکندهش بود، فکر کنم به نام ِ «فرهنگ و ارزش»، از «گام ِ نو». جذبم کرد. بعدها از اینور و اونور کمی بیشتر با افکارش آشنا شدم و بیشتر جذبم کرد. شما میتونی یکی از کتابهای ِ ایشونو که برای ِ آشنایی ِ اولیه مناسبتر باشه معرفی کنی؟
ارسال یک نظر