یادم باشد اینجا ایران است
یکی دو نفر گفتند، یکی هم نوشت که مجتهد شبستری پنجشنبهای در میان، در حسینیهی ارشاد دربارهی نظریهی ابداعی خودش «قرائت نبوی از جهان» – که موضوعش فهم قرآن است – صحبت میکند. به آنها که گفتند و رو در رو بودیم گفتم «سالها پیش کتاب این آقا را نگاهی کردهام، هیجانانگیز نبود.» گفتند عوض شده است. در جلسهی اول دربارهی پیشفرضهای زبانشناسانهی فهم قرآن صحبت کرده و قرار است که بحث را بیش از این اشارهها بشکافد. جلسهی دوم رفتم و نشستم.
اینجا ایران است. مجتهد آمد و شروع کرد چیزهایی گفتن. از آدمی که میگوید «مقاله روی سایت است» و وقتی میپرسند «کدام سایت؟» میگوید «مشخصات سایت اینجا روی میز گذاشته میشود» چه انتظاری داشته باشم؟ اینجا هنوز ایران است و آدمها فکر میکنند حرفشان اگر هم از رَطب بگویند هم از یابـِس، حرف بهتری است. نمیدانند بنا نیست آدمها خیلی بدانند– که در این صورت ویکیپدیا از هر کدام از ما دانشمندتر است – بل که بنا است کمی بفهمند.
مجتهد میگوید زبانشناسی دو شاخه است؛ زبانشناسی هرمنوتیک و زبانشناسی آنالیتیک. [من سالها است دربارهی زبانشناسی میخوانم. زبانشناسی شاخهها و رویکردهای مختلفی دارد که من نام اغلب آنها را شنیدهام. اما تا حال این حرف را نشنیده بودم.]
میگوید شلایرماخر روح تازهای در کالبد هرمنوتیک دمید. [تا جایی که من میدانم شلایرماخر اصلا موسس هرمنوتیک است و تا پیش از او اصلا هرمنوتیک وجود نداشته و تنها اصطلاحی بوده است. این داستان هم مربوط به سه قرن پیش است و پس از مرگ شلایرماخر تغییرات زیادی در هرمنوتیک ایجاد شده و تقریبا دیگر چیزی از هرمنوتیک شلایرماخری باقی نمانده است.]
میگوید فهم مراتب دهگانهای دارد که امروز لطفا سه تا از این مراتب را برای ما توضیح داد. اول دریافت کلام. دوم درک این که این موضوع دریافت شده علامت است. سوم این که دربیابیم این علامتها به چه زبانی است. بعد توضیح داد که بسیاری مواقع آنتروپولوژیستها یا باستانشناسها این مشکل را دارند که به متنی برمیخورند و نمیدانند این متن به چه زبانی است. [نمیدانم و نتوانستم بفهمم منظورش از آنتروپولوژی که گاه در حرفهایش پیدا میشد چی است. شباهتی به معنای معمول آنتروپولوژی نداشت.]
او میگوید فهم زبان – و چند بار بر این زبان تاکید کرد – چنداین معنای مختلف دارد. مثلا ما گاه میگوییم «فلانی انگلیسی را از عربی بهتر میفهمد» گاه میگوییم «من این کلمه را نمیفهمم» گاهی میگوییم «من این جمله را فهمیدم» گاهی میگوییم «فهمیدن این متن دشوار است» گاهی میگوییم «این سخنرانی را فهمیدم» گاهی میگوییم «گفتوگوی این دو نفر را فهمیدم» که هر یک از اینها معنایی متفاوت با بقیه است. مثالها و مدعا هماین بود. کور شوم اگر دروغ بگویم.
دو بار، با تاکید بلیغ بر نام کتاب، گفت کتاب «وجود و زبان» هیدگر کتاب دشوارفهمی است؛ مثل فصوصالحکم ابن عربی. [نمیدانم کسی مجبورش کرده بود وقتی نام درست کتاب را نمیداند دربارهاش صحبت کند؟] گفت زبانشناسی آنالیتیک و زبانشناسی هرمنوتیک در پژوهشهای مدرن دارند به موضع واحد میرسند که همآن موضع مورد نظر او است. از نظر او این پژوهشهای مدرن را میتوان در کارهای ویتگنشتاین متاخر دید. در توضیح ویتگنشتاین متاخر هم گفت «یعنی وقتی ویتگنشتاین از این چیزِ پوزیتیویسم [احتمالا منظورش از چیز پوزیتیویسم حلقهی وین بود.] جدا شد. از پوزیتیویسم رها شد.» [تا به حال این طرز جدا کردن ویتگنشتاین متقدم و متاخر را ندیده بودم. ویتگنشتاین کی پوزیتیویست بود؟ بعد کی از این چیز پوزیتیویسم جدا شد؟]
از نظر او معنا نه مخلوق شنونده است نه کشفش. یکی گفت پس چیست؟ در جواب گفت «معنا نزد شنونده ایجاد نمیشود، بلکه به وجود میآید.» [و نگفت ایجاد شدن و به وجود آمدن فرقش چیست].
شدید علاقه داشت که مثال بزند. مثالش یا این جمله بود که «فلان علت تامهی بهمان است.» یا این بود که «در علوم، حالا در هر علمی، میگویند فلان عنصر با فلان نسبت با فلان عنصر دیگر ترکیب شود...»
کلی تاکید کرد که در حرفهایش «فهم» فقط به معنای «فهم کلام» است. و گر نه فهم معنیهای بیشمار دارد که به بحث ما مربوط نیست. بعد توضیح داد که فهم حاصل دو پراکسیس است پراکسیس گوینده و پراکسیس شنونده. بعد گفت یکی در روزهای آخر عمرش گفته بوده «دنیا هماین بود؟» و توضیح داد ببینید این فهم دنیا حاصل پراکسیس با دنیا است. انگار نه انگار که سه دقیقه قبل گفته بود منظورش از فهم فقط فهم کلام است.
بعد ما را مجانا دربارهی این فهم از دنیا که خوابی بیش نیست و چه و چهها موعظه کرد.
اصرار داشت که بگوید «پراکسیس» و توضیح هم داد که میتواند به جای پراکسیس بگوید کارکرد یا عملکرد یا عمل اما ترجیح میدهد بگوید پراکسیس. بعد هم اشاره کرد که «این پراکسیس از چیزهای خوبی است که از مارکسیسم مانده و مارکسیسم هم همه چیزش بد نبود.» البته نگفت که یونانیهای باستان هم مارکسیست بودهاند یا نه. از مارکسیسم و هرمنوتیک و آنتروپولوژی طوری حرف میزد که انگار چند نفر آدم هستند؛ «مارکسیسم میگوید فلان» یا «هرمنوتیک معتقد است» یا «آنتروپولوژی به این نتیجه رسیده است که».
سوال اگر پرت و بیمعنا بود وقت بسیار میگذاشت که با اخلاق نیکو جواب بدهد. مثلا یکی پرسید «نمیتوان بررسیهای شما را نه با روش شما بلکه با روش دیگری مثلا ابطالپذیری انجام داد؟» جواب سادهی این سوال این است که «برادر من! برو پیش یک مشاور، حالت وخیم است.» اما مجتهد با کمال متانت توضیح داد که روشش زبانشناسی هرمنوتیک است و دارد سعی میکنند بگوید زبانشناسی هرمنوتیک در این مورد چه میگوید. وقتی ازش دلیل میخواستند میگفت اینها در زبانشناسی هرمنوتیک هست و این سخنرانیها جلسهی درس زبانشناسی نیست.
یکی چیز بیربط بیمعنایی پرسید؛ «ما مجبور ایم بفهمیم؟ یعنی این مثلا عکسالعمل شیمیایی ما است که میفهمیم...؟» او گفت این مباحث مربوط به روانشناسی زبان است [دقیقا هماین را گفت و توضيح نداد که اين يکی باز از کجا ظهور کرده است] و کلی دربارهی این که این مباحث اتفاقا خیلی شیرین است گفت بعد اضافه کرد البته چیزی از این مباحث نمیداند. بعد اضافه کرد این مباحث همآنطور که گفته بود خیلی شیرین است و مباحث آنتروپولوژی و روانشناسی زبان است.
بعد برای مرد جوان ریشآنکادر کردهای که در حمایت از متعلقات داخل ردیف خانمها نشسته بود و نگران بود مبادا این مباحث به کفریاتی مثل نسبیگرایی بینجامد توضیح داد که نه! ما در این مباحث ملاک داریم و کار به نسبیگرایی نمیکشد.
بس است یا باز هم بنویسم؟
۸ نظر:
این متن شما به بالاترین لینک شد و من هم آنجا یک نظر گذاشتم که لینکش را در زیر می بینید گفتم به عرض برسانم که یک وقت غیبتی نشده باشد.Islamic_Re
http://balatarin.com/permlink/2008/5/1/1291157#c-934363
باز هم بنویس لطفن و بگو متعلقات یعنی چی؟!
خندیدم ، خیلی ،خیلی .فکر نمی کردم با این حال از خستگی -در حال مرگ بودگی ام بیایم وبلاگ کورش علیانی و اینقدر بخندم ، آخر اینجا همیشه یه جوری عمیق است که حتی اگر طنز هم داشته باشد آدم خنده اش نمی گیرد. اما باید بگویم در جنگ عمق نوشته های اینجا و طنز سخنرانی ایشان ، طنز پیروز شده .مرسی
ای کاش شما هم در مورد نکات ناموزون سخنرانی مجتهد کمی واضح تر توضیح می دادید. متن شما بسیار با فارسی عوام فهم فاصله داشت. ای کاش شما دانایان هنگام نگارش متعلقات ذهنی تان رجمی هم بر ما جماعت عوام داشتید. بهر حال نوشته شما می توانست نقدی علمی باشد در این بازار نقدهای غرض ورزانه!
موقع نقد بی زحمت برای حفظ ظاهر هم که شده چماق رو بذارین کنار.توی همچین مجالسی دچار یه بهت فلسفی عمیق(!) میشم.گریه کنم یا بخندم؟به حال کی گریه کنم؟به حال کی بخندم؟
چاکر این شلاق کلامتم که در کسری از ثانیه متشلق عنه را چنان می نوازد کاری تر از صد زخم شمشیر. مرحبا. چاکرتر هم می شویم که اعلام بفرمایید که ما چه طوری و چه قدر تقدیم کنیم که اگر روزگاری رو سوی ما کردید، از تقصیر ما در گذرید و این شلاق در نیام نگاه دارید. ضمنا از همین الآن از آن موضع (که موجب شده روی تازیانه ی مزبور را سوی ما دارید) عقب نشینی می کنیم! مخلصیم!
آقا مرسی خیلی خندیدیم.
نفهميدم منظورتان بي دقتي و بي نظمي در ارائه يك سخنراني بود يا بي سوادي شبستري؟
ارسال یک نظر