بیرحمی مسیح بودن
مدتها پیش دیدم که تصویر موسا و عیسا در قرآن با تصویر رایج یکسان نیست. موسای قرآن عاطفیتر از آن پیامآور خشمگین یهوه است و عیسای قرآن کمتر از عیسای متا رنگی از رحم و رحمت دارد. در عیسای قرآن کمک به مردم میبینی، اما شفقت به حالشان نه. موسای قرآن همآن است که مثل مادر میگوید «لم تؤذوننی؟/ چرا میآزاریدم؟»
وقتی اهل پرهیز باشی، وقتی چیزهایی را به خودت حرام کنی که دیگران نمیکنند، درک حال و روز آن دیگران و درک مسائلشان و درک تنگناهاشان و همدلی با آنان بسی سخت میشود. قضاوتهات تیز میشود و مهربانیت گهگاه بسی اندک. گمان کنم ابوسعید ابوالخیر تمام عمرش را صرف این کرد تا این پرهیزها و تبعات بیمارگونشان را در مشی عرفانی روزگارش تعدیل کند.
برای منی که چهارچرخهای زیر پایم ندارم، غم کسی که نمیتواند مزدایش را بیامدابلیو کند، گاه ممکن است فانتزیای خندهآور یا ادایی چندشآور باشد. اما او غمگین است. شاید منی که فرزندی ندارم، از شنیدن این که فلانی شب تا صبح خوابش نبرده چون نوزاد شیرخوارهاش بعد از خوردن شیر بادگلو نکرده عصبانی یا متحیر شوم. اما مادری که فرزندی را بزرگ کرده میداند داستان چیاست.
در دوستانم کسی را میشناسم که گاه بسی نازنین است و گاه در عین همان نازنینی، قضاوتهایش تمام بیرحمانه و گاه حتا غیرانسانی. تیز تیز میزند و میرود و حتا حاضر نیست کلمهای از کلام آن دیگران بشنود. بیرحمی پرهیزگارانهاش من را میآشوبد. کاش کمی ناپرهیز بود، کمی نازنین نبود، اما مهربانتر.
وقتی اهل پرهیز باشی، وقتی چیزهایی را به خودت حرام کنی که دیگران نمیکنند، درک حال و روز آن دیگران و درک مسائلشان و درک تنگناهاشان و همدلی با آنان بسی سخت میشود. قضاوتهات تیز میشود و مهربانیت گهگاه بسی اندک. گمان کنم ابوسعید ابوالخیر تمام عمرش را صرف این کرد تا این پرهیزها و تبعات بیمارگونشان را در مشی عرفانی روزگارش تعدیل کند.
برای منی که چهارچرخهای زیر پایم ندارم، غم کسی که نمیتواند مزدایش را بیامدابلیو کند، گاه ممکن است فانتزیای خندهآور یا ادایی چندشآور باشد. اما او غمگین است. شاید منی که فرزندی ندارم، از شنیدن این که فلانی شب تا صبح خوابش نبرده چون نوزاد شیرخوارهاش بعد از خوردن شیر بادگلو نکرده عصبانی یا متحیر شوم. اما مادری که فرزندی را بزرگ کرده میداند داستان چیاست.
در دوستانم کسی را میشناسم که گاه بسی نازنین است و گاه در عین همان نازنینی، قضاوتهایش تمام بیرحمانه و گاه حتا غیرانسانی. تیز تیز میزند و میرود و حتا حاضر نیست کلمهای از کلام آن دیگران بشنود. بیرحمی پرهیزگارانهاش من را میآشوبد. کاش کمی ناپرهیز بود، کمی نازنین نبود، اما مهربانتر.
۱۱ نظر:
آخ گفتی برادر!
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون ما که کوچیکتر از اونیم دست رد به سینهی شیطون بزنیم اما اون چند باری هم که شرمندهی کردار خودمون بودیم به همین نامهربانی متهم شدیم، بل حتی نفهمی!
مسئله البته خیلی پارادوکسیکاله... چطور میشه مهربون بود و پرهیز کرد؟ یا پرهیز کرد و نامهربون نبود... اونم وقتی منطق صفر و یک مقابلت میگه اگه همراه باشی مهربونی و اگه نه، نیستی
من که می گم جمع نمیشن این دو تا
شما هم که با "ای کاش" آخر، آب پاکی رو میریزی روی دست دوست... که باید ناپرهیزی کنه تا مهربون باشه... پس راه حل ابوسعید ابوالخیر هم این بود؟ یا این راحتتره؟
من اما سعی می کنم درباره رفتارها قضاوت نکنم اصلا. چون می دانم شرایط هر کس فقط خاص اوست.
اینکه ناپرهیزی من باعث بشه که در قضاوت درباره دیگران تند و تیز باشم اصلا چیز خوبی نیست و همونطور که می دونید به قول فرنگی ها بهش میگن داگمتیزم
dogmatism
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
هیچ دقت کردین جدیداً آدما چقدر نسبت به اینکه مورد قضاوت قرار نگیرن کم طاقت شدن؟ به نظرم یه جورایی داریم در یه جنبههایی، از جمعگرایی به فردگرایی نزدیک میشیم و احساس میکنم ممکنه ناجور باشه--یه معجون بد ترکیب فرهنگی!
می دونین شاید ماجرا از جایی میاد که خودت رو دانای کل می بینی و دچار تکبر میشی. منم قبول دارم که وارد مرحله قضاوت شدن، حرف دیگری است. می توانی پرهیزکار باشی ولی بپذیری که شرایط، اندیشه ها و نگرش ها و هزار تا چیز دیگه برای آدمای مختلف یکسان نیست و حق نداری با خط کش درونی خودت همه چیز رو اندازه بگیری. ولی می دونم که "کم تکبر بودن" خودش یه جور پرهیزکاری بزرگه که کسبش سخته... تازه فکر کن چه حدی از تکبر لازمه که آدم باور کنه که دریافتش و تعاریف اخلاقیش معیار مناسبی واسه قضاوته اونم وقتی که تعریف خوبی و بدی و درستی و نادرستی و اخلاق و ضداخلاق این قدر ماجرای پیچیده ای است...
مانی ب.
یه همچین آدمی باید باشه
چه دوست بی رحمی داری واقعا!
نظر مهران، گرچه یه جورهایی در تناقض با نظر قبلی منه، ولی به هر حال جالب و قابل تأمله.
گفتم گفته باشم :دی
راستی واضحه که در کامنت اولیم، منظوط از «ناپرهیزی» همان «اهل پرهیز بودن» است :دی
چقدر اين دوست شبيه خودتان است ، نيست؟
بسیار زیبا نوشته شده بود
ارسال یک نظر