سوراخ دعا و سوزن و نور
قصهاش را هزار بار شنیدهای که یکی سوزن به خانه گم کرده بود، به کوچه میجست که خانه تاریک است. نشنیدهای؟
چند نفری شفاهی و کتبی گفتند و گفتهاند که در مورد علیرضا افتخاری منصف باشم. چند نکتهی بیاهمیت و کوچک:
اول. من اینجا دارم مینویسم. اینجا نوشتن بررایم از بقیهی چیزها مهمتر است. گاهی – و البته فقط گاهی – حتا مهمتر از موضوع نوشته. بنا بر این، می توانی خیلی هم سخت نگیری.
دوم. من نظرم را راجع به علیرضا افتخاری با کمال ادب و متانت گفتم. یقینا نظر نهایی و شخصیم به این پیرایهها آراسته نیست. هماین قدر سانسور هم به احترام دیگرانی بوده است که از او خوششان میآید. و گر نه، باید واژههایی ناخوش به کار میبردم. بیش از این از من خودسانسوری خواستن گمان کنم چندآن هم روا نباشد.
سوم. من یک آدم ام با احوال و نظرهای شخصیم و نظرهایم هیچ اثر اجراییای ندارد و در بافت قدرت جایی ندارم. اگر هیچ انصاف و ادب و سانسوری را هم رعایت نکنم، به جایی برنمیخورد.
چهارم. قاضی در جایی نشسته است که کارش فیصله دادن بر نهج انصاف است. جناب قاضی حکم میکند کیسه بکشند سر یک نفر مجرم، نصف تنش را بکنند توی خاک، آن قدر سنگ بپرانند طرفش و توی سر و کلهاش که بمیرد. رئیس قوهی قضائیه میگوید نکنید. قاضی به تخت کفشش هم نمیگیرد و میگوید بکنید و میکنند. این را میگویند اثر اجرایی. این را میگویند حضور در بافت قدرت. سخنگوی دلآور قوهی قضائیه میگوید قاضی نظرش این بوده است. کسی هم نیست بگوید مرد حسابی اگر قرار بود قاضی هر چه نظرش و عشقش کشید حکم کند و جان آدمها را – و لو مجرم – با آن طرز فجیع بگیرد که دیگر نیازی به تو و هاشمی شاهرودی و آن دم و دستگاه عریض و طویل نبود. هر کس هر چه از غلط و درست که عشقش میکشید میکرد.
آن که بنا است حکم به انصاف کند، با نظر خودش حکم میکند و کسی به کسی نیست و دریغ از این که حتا بعدش دست کم به لفظ بگویند «مردک غلط کرد». من اینجا میگویم علیرضا افتخاری سبیلش قشنگ نیست، همه از من انصاف میجویند. سوزن به خانه گم کردهاند، خانه تاریک است، در کوچهی روشن من میجویند؟ هزار آفرین.
چند نفری شفاهی و کتبی گفتند و گفتهاند که در مورد علیرضا افتخاری منصف باشم. چند نکتهی بیاهمیت و کوچک:
اول. من اینجا دارم مینویسم. اینجا نوشتن بررایم از بقیهی چیزها مهمتر است. گاهی – و البته فقط گاهی – حتا مهمتر از موضوع نوشته. بنا بر این، می توانی خیلی هم سخت نگیری.
دوم. من نظرم را راجع به علیرضا افتخاری با کمال ادب و متانت گفتم. یقینا نظر نهایی و شخصیم به این پیرایهها آراسته نیست. هماین قدر سانسور هم به احترام دیگرانی بوده است که از او خوششان میآید. و گر نه، باید واژههایی ناخوش به کار میبردم. بیش از این از من خودسانسوری خواستن گمان کنم چندآن هم روا نباشد.
سوم. من یک آدم ام با احوال و نظرهای شخصیم و نظرهایم هیچ اثر اجراییای ندارد و در بافت قدرت جایی ندارم. اگر هیچ انصاف و ادب و سانسوری را هم رعایت نکنم، به جایی برنمیخورد.
چهارم. قاضی در جایی نشسته است که کارش فیصله دادن بر نهج انصاف است. جناب قاضی حکم میکند کیسه بکشند سر یک نفر مجرم، نصف تنش را بکنند توی خاک، آن قدر سنگ بپرانند طرفش و توی سر و کلهاش که بمیرد. رئیس قوهی قضائیه میگوید نکنید. قاضی به تخت کفشش هم نمیگیرد و میگوید بکنید و میکنند. این را میگویند اثر اجرایی. این را میگویند حضور در بافت قدرت. سخنگوی دلآور قوهی قضائیه میگوید قاضی نظرش این بوده است. کسی هم نیست بگوید مرد حسابی اگر قرار بود قاضی هر چه نظرش و عشقش کشید حکم کند و جان آدمها را – و لو مجرم – با آن طرز فجیع بگیرد که دیگر نیازی به تو و هاشمی شاهرودی و آن دم و دستگاه عریض و طویل نبود. هر کس هر چه از غلط و درست که عشقش میکشید میکرد.
آن که بنا است حکم به انصاف کند، با نظر خودش حکم میکند و کسی به کسی نیست و دریغ از این که حتا بعدش دست کم به لفظ بگویند «مردک غلط کرد». من اینجا میگویم علیرضا افتخاری سبیلش قشنگ نیست، همه از من انصاف میجویند. سوزن به خانه گم کردهاند، خانه تاریک است، در کوچهی روشن من میجویند؟ هزار آفرین.
پن: گمان نمیکردم احتیاج به توضیح باشد. من میگویم وبلاگ جای ابراز و اظهار نظر شخصی من و تو است. من اینجا نظر دارم، ابراز میکنم و این نظر شخصی است. نیازی هم به انصاف نیست. چون این نظری شخصی است و مابازای اجرایی ندارد. نمیگویم کماثرتر است. میگویم مطلقا اثر اجرایی ندارد. در حد گفت است. بنا بر این انصاف در اینجا اصلا لازم نیست. البته اگر من انصاف داشتم - که گمان میکنم اغلب داشتهام یا دست کم سعی کردهام داشته باشم - خوب است، اما لازم نیست.
در عوض در مسند قضا انصاف لازم است. حتما قاضی باید منصف باشد. حتما باید از این که حکم را مطابق نظر شخصی خودش بدهد پرهیز کند. اما قاضیان مطابق دلخواه خود حکم میکنند و هیچ کس هم حرفی از انصاف نمیزند. این روش بدی است. مشکل من یا آن قاضی یا آن معترض نیستیم. مشکل این روش است که روا میداند چون قاضی قدرت دارد در برابر خطای آشکارش سکوت کند، اما چون کورش هم آدمی است مانند دیگران در برابر این کارش که حد اکثر ترک اولا است ساکت ننشیند و تذکرکی بدهد.
به هر حال، امیدوار ام روشن شده باشد چرا مثال رانندهی تاکسی ربطی به من و بحثم ندارد.
۸ نظر:
این استدلال چهارم اصلا درست نیست
هر بحثی به جای خودش محترمه
همین زمین و زمان رو به هم دوختنهاست که هر بی انصافی خودش رو موجه می دونه-بلانسبت البته
راننده تاکسیا هم وقتی می گی چرا اضافه تر می گیری همین استدلالو دارن که همه دارن توی مملکت دزدی می کنن و حقتونو می خورن، صداتون درنمیاد... اونوقت دادتون رو سر ما می کشید
حالا این استدلال درسته؟
الف- از نظر من لزوم رعایت انصاف به هیچ چیز بستگی نداره. همیشه لازمه. فرقی که بین "خوب" و "لازم" در ادبیات شما هست، در ادبیات من تبدیل می شه به فرق میون امر "لازم" در حیطه فردی با حیطه اجتماعی. هیچ گرایش اجتماعی و یا دیدگاه دینی سالم، افکار و رفتار خصوصی فرد رو تا وقتی که وارد حیطه اجتماعی نشده باشه، مشمول قانون اجتماعی نمی دونه. بااینحال هر دیدگاه دینی یا اخلاقی برای فرد هم بایدها و نبایدهایی داره که عدم رعایت اونها فرد رو به شکلی(بسته به دیدگاه) متضرر می کنه. فرآیند تشخیص و صدور حکم مناسب عدم رعایت امر لازم در هر کدوم از این حیطه ها متفاوته. در حیطه اجتماعی قانون و مجریان قانون که منتخب جامعه هستن، ملاکن و در حیطه فردی توصیف نظام حاکم بر این قضاوت وابسته به جهان بینیه فرده؛ مثلا از دیدگاه مذهبی حسابش با احکم الحاکمینه.
پس
بدون در نظر گرفتن اینکه نظر ارائه شده در پست مورد بحث در حیطه فردی می گنجد یا اجتماعی، لازم بوده است که انصاف هم در آن رعایت شود(نویسنده معتقد است رعایت شده است و عده ای بر خلاف آن). اما اینکه چه کسی حق تشخیص این رعایت انصاف را داشته باشد وابسته به این است که این نظر را مربوط به کدام حیطه (فردی یا اجتماعی) بدانیم.
ب- افکار، رفتار و اعمال فردی وقتی از حبس حیطه فردی خارج شده ن، تبدیل می شن به تعاملات اجتماعی در سطوح مختلف که بسته به سطح و نوع می تونن مورد قضاوت فرد یا مجموعه افراد یا همه اعضای یک جامعه قرار بگیرن. تعامل قاضی با مجرم از نوع "محاکمه" است، راننده با مسافر از نوع "معامله" ، و نویسنده با خواننده از نوع "مخاطبه".
نظر ارائه شده یک نظر شخصیه. این درسته. اما آیا واقعا در حیطه فردی حبس شده؟ نه! وقتی این نظر در جایی ارائه شده که خواننده هایی داره و به اونها حق اظهار نظر هم داده شده، یعنی از حیطه فردی خارج شده و تبدیل شده به یه تعامل اجتماعی. نظرات ارائه شده هم، نظرات فردی خواننده ها و فاقد قدرت اجرایی( چه از نوع تشخیص و چه از نوع صدور حکم و اجرا) هستن که از حبس افکارشون خارج شده ن و در کامنتدونی بعنوان مکان یک تعامل اجتماعی بالقوه، ثبت شده ن. منطقا هیچ ایرادی به ارائه این نظرات وارد نیست. اینها هم در حد گفت هستن.
ج- اما مشکل! اینکه چرا وقتی در سطح کلان اجتماعی انصاف رعایت نمی شه، کسی معترض نمی شه. نویسنده می خواند و شاید اصلاح کند. اما جلاد می خواند و می کشد. تنها نوشتن فایده نداره. می تونیم همینجا برنامه یه انقلاب رو بریزیم اگه همه موافقن!
سلام
/ما به ازا خوانا تر به نظر مي رسد
رعایت کردن فاصله میان صراحت و بی ادبی گاهی سخت است، امیدوارم چیزی که اینجا می نویسم، با توجه به فاصله زیاد علمی وبار تجربه میان من و شما حمل بر بی ادبی من نشود.
اول، باتوجه به اینکه اینجا برای شما اینقدر مهم است فکر می کنم خود شما باید از تمام خوانندگان سختگیر تر باشید.نمی دانم شاید این ناشی از سلیقه شخصی من است که دوست دارم چیزی که برایم مهم است بی عیب و نقص باشد.
دوم،اگر سخن حق است (البته با رعایت احترام) دیگر رعایت خواننده که برایش خوش یا ناخوش بیاید نباید مطرح باشد،البته این هم باز نظر شخصی من است.
سوم، این بافت قدرت نمی دانم تعریف دقیقش چیست اما قلم و کلام یکی از قدرتمندترین ابزارهاییست که دیده ام.
چهارم، این اعتراض که در رابطه با قوه قضاییه فرمودید وارد است اما نمی دانم چطور می شود از آن نتیجه گرفت که دیگران ملزم به رعایت انصاف نیستند.
در نهایت هم کسانی که اینجا نظرشان را می نویسند ،اگر نه همه، غالبا مثل شما نه در بافت قدرتند نه نظرشان اثر اجرایی دارد. شاید تنها برایشان مهم است که نشان بدهند چیزهایی که می نویسید را می خوانند و به آنها اهمیت می دهند.
موفق باشید سلام
اینهمه ننوشتن طبیعیه؟ یا؟
سلام علي. نقدها وارد است. يا جوابي بده. ت
سلام
آرش جان حرف حساب زدن با رینگ بوکس کمی فرق دارد. بوکس نیست که هر کس ضربهي آخر را زد و جواب نگرفت برنده باشد. حتا اگر بوکس هم باشد با کمی دقت میبینی که طرف دارد به جای سر و صورت و دنده و پهلوی من هوا را میزند. باز هم به نظر تو برنده است؟
سلام. گفتم نقدها وارد است. نگفتم تو داري بوكس ميكني. نگفتم او يا تو برنده ايد. داريم دربارهي ساز و آواز و عليرضا افتخاري و «حرف تو» حرف ميزنيم. چرا از جواب دادن ميگريزي و به جاي ديگر حواله ميدهي؟ فقط گفتم نقدها وارد است. شايد اگر يك «؟» ميگذاشتم آخر جملهي مياني كامنت قبلي درست ميشد. ت
ارسال یک نظر