۱۳۸۶ فروردین ۱۶, پنجشنبه

دست‌کاری حافظ

از پس محسن نامجو و عباس کیارستمی، آدم جرأت می‌کند در حافظ به سلیقه‌ی خودش دست ببـَرد؛ ببـُرد، بچسباند. این هم حاصل کار من:

ترسم.
شـَوَم به می‌کده؛
گریان و دادخواه،
ک این قند پارسی چه به بنگاله در شود؟
گویند
«سنگ لعل شود»
– در مقام صبر.
آری!
شود؛
ولیک
چه خون از جگر شود؟
خواهم که اشک
در غم ما
پرده‌در شود.
این راز سر به مـُهر
به عالم
سـَمـَر شود.
از هر کرانه
تیر دعا
کارگر شود.
ک‌ز دست غم
خلاص من؟
آخر مگر شود؟

۶ نظر:

پ گفت...

خوب بود. مرسی.

عامه‌پسند گفت...

خیلی خوب بود!۱

ولگرد گفت...

دیگه تو روی خدابیامرز شاملو رو هم سفید کردی با این روایتت!!!ـ

علیرضا مازاریان گفت...

شوخ ی ن کن. خطر ناک ه

Unknown گفت...

سلام کوروش. تارسکی، فرگه؛ نفر بعدی کیست؟ من خیال می‌کنم یاد جوانی کرده‌ای! نه؟

حسین نوروزی Hosein Norouzi گفت...

بابا مرام!! خدا می دونه که از این که عرضم رو گوش کردی، و آدرس رو گذاشتی اون طرف، کلی طرفه حالی کردیم. ان شاالله که با ملوانان انگلیسی محشور بشوی. دست از سر حافظ هم بردار ... مدتیه که دیگه کسی واسه اون هم تره سرخ نمی کنه .. پس لطفی نداره انگولک کردنش. فدات شم