تو آن بیرون من این تو درد هر جا
مدتها بود منتظر چوناین چیزی بودم. این جنگ وهمی تویی و بیرونی از یک طرف آزردهام کرده است، ماچگـُندههایی هم که طرفین در عین ریاکاری برای هم میفرستند از سویی دیگر. دلم میخواست یکی بترکد و بریزد بیرون. هم فرقها را بگوید هم نزدیکیها را و هم همه چیز را. بالاخره یکی ترکید. خوب هم ترکید. ممنونش ام. صادقانه ممنونش ام.
۱ نظر:
من از اونجاییش که گفته بود
وهربار که تلفن زنگ می زند
بعدش خم می شوم
و از روی زمین
خرده ریزه های قلبم را جمع می کنم
خیلی خوشم اومد.
ارسال یک نظر