۱۳۸۵ بهمن ۱۸, چهارشنبه

کیمیایی زبر



اول بگویم که من هلاک مسعود کیمیایی و فیلم‌هایش هستم و این هیچ ربطی به چیزی که به‌ش سینما می‌گویند ندارد. سینما هنری است که مسعود کیمیایی انگار نداردش، یا اگر هم داردش سال‌ها است این داشتن را رو نکرده. تعارف که نداریم. کافی است یکی از پنج فیلم اخیرش را ببینید تا مطمئن شوید به او تهمت سینما نمی‌شود زد. بله. قیصر را هم او ساخته است، اما قیصر را در سال 1347 ساخته که گمان کنم من هنوز سه سال وقت داشته‌ام تا به دنیا بیایم. و هم‌این من الان چند ماهی است که سی و پنجمین سال تولدم را هم از سر گذرانده‌ام. اگر کیمیایی حدود چهل سال پیش فیلمی درخور سینما ساخته باعث نمی‌شود که ام‌روز به‌ش بگویند سینماگر.
راستش کیمیایی در فیلم‌های اخیرش بس‌یار بی‌حوصله است. نه به تدوین نگاه می کند، نه بازی، نه لوکیشن، نه فیلم نامه؛ هیچ. و سینما با بی‌حوصلگی جور درنمی‌آید. و باز هم راستش کیمیایی آدم سینما نیست، متاسفانه او فقط آدم خودش است. سینما برایش قیف کاغذی‌ای است که تویش داد می‌زند و از صدای خودش خوشش می‌آید. سینما برای او به بی‌انصافانه‌ترین شکلی فقط یک رسانه است. رسانه‌ای که او دیگر حوصله ندارد احترامش را نگه دارد یا به قواعدش – که واقعی و عینی هم هستند – احترام بگذارد.
پس من از چی این آدم و فیلم‌هایش خوشم می‌آید؟ نکند من یکی از بازمانده‌های نسل فردین‌پسند رو به موت ام؟ در واقع، هر چند هیچ مشکلی با فردین و فردین‌بازی ندارم و گاهی از دیدن این جور آدم‌ها خوشم می‌آید اما این خوش آمدن موقت‌تر از آن است که باعث شود کارهای کیمیایی را بپسندم. بگذریم که معمولا این خوش آمدن هم‌راه کمی تمسخر هم هست. چه این‌ها معمولا کپی‌های سردستی و عجول و بی‌ظرافت آن شخصیت لوطی‌مسلک فیلم‌ها اند که خودش هنوز تا آدم شدن کلی ظرافت لازم دارد. پس چه؟ من چه را دوست دارم؟ در فیلم‌های کیمیایی غیر از لوطی‌بازی و داش‌بازی چی پیدا می‌شود؟
راستش برای من روابط انسانی مست‌کننده‌ترین چیزی است که می‌شناسم. روابط انسانی عجیب، پیچیده، همیشه نو، همیشه شگفت‌انگیز، همیشه ترس‌ناک، همیشه شیرین و در عین حال همیشه تلخ اند. کیمیایی در فیلم‌هایش – دست کم از نگاه من – همیشه پژوهش‌گر این روابط بوده است. این پژوهش البته از نوعی است که من به‌ش می‌گویم پژوهش وحشیانه. شما اگر بخواهید اثر دارویی ناشناخته را بدانید دو راه دارید. با احتیاط و دوز پایین آزمایش بر روی خوک‌چه‌ی هندی و موش و سگ و گربه را آغاز کنید، یا یک باره دارو را روی خودتان بیازمایید. اولی روشی است که من اسمش را می‌گذارم روش آکادمیک و دومی هم‌آن روش وحشیانه است. کیمیایی پژوهش‌گر وحشی عرصه‌ی روابط انسانی است. از قیصر تا حکم او همیشه عمیقا درگیر روابط انسانی است. همه چیز را می‌چشد و ارزش‌گذاری می کند و باز ارزش‌هایش را بازنگری می‌کند و دوباره ارزش‌گذاری می‌کند و پیش می‌رود و از این تجربه های خودش فیلم می‌گیرد و این فیلم‌ها را به اسم سینما به ما قالب می‌کند. طرف‌دارهای سینه‌چاکش هم که عشق مرام و چاقو و لوطی‌گری دارند می‌روند و فیلم را می‌بینند و هیچ از آن‌چه گفتم نمی‌بینند. و کسی نیست که این همه گزارش ارزش‌مند را جمع کند و مرتب کند.
من این پژوهش‌گر وحشی را وحشیانه دوست دارم. کیمیایی زبر، وحشی آدم‌پژوه من.
اما این هم شد حرف؟ خب هر فیلم و داستانی به روابط انسانی مربوط است. نیست؟ باید معذرت بخواهم. منظور من از روابط انسانی چیز خاص و عجیبی است. رابطه‌ی میان گروه‌های انسانی، رابطه‌ی یک انسان با جامعه یا طبقه یا گروه، رابطه‌ی میان دو انسان ذیل جای‌گاه‌های اجتماعی و طبقاتیشان، این‌ها همه از حیطه‌ی مورد نظر من بیرون اند. آن‌چه من به آن روابط انسانی می‌گویم روابطی است که میان دو انسان، بر اساس عواطف انسانیشان، نیازشان به رابطه، در واقع نیازشان به بودن دیگری شکل می گیرد و لاجرم از سویی ماهیتی آرمان‌گرایانه دارد و از سویی دیگر حضوری تلخ‌کام و در عین حال فداکار. این چیزی است که می‌تواند در کهن‌الگوی لوطی مسخ شود، اما من شکل واقعی و تازه و مسخ نشده‌اش را دوست دارم.

۱ نظر:

Unknown گفت...

دیدگاه جالبی درباره روابط انسانی داری. انسان پیچیده ترین موجود هست به ویژه برای تواناییهای منحصر به فردی که سیستم عصبی اون داره. به همین علت هست که رابطه دو انسان می شه پیچیدگی به توان دو! البته این پیچیدگی وقتی خودش رو نشون می ده که دو آدم درگیر در رابطه از فرضهای ساده کننده که به اونها هنجارهای اجتماعی می گن استفاده نکنن و با همه احساس و همه شخصیتشون درگیر اون رابطه بشن. این ویژگی همون چیزیه که تو بهش می گی روش وحشیانه. ولی فکر نمی کنم این روش منحصر به فیلمهای کیمیایی باشه. چون انسانهایی رو می شناشم که این روش وحشیانه رو نه در یک فیلمنامه داستانی بلکه در داستان زندگی شخصی و حرفه ای خودشون اجرا کردن.