۱۳۸۵ بهمن ۱۸, چهارشنبه

از بهشت تا سکوت


«پاداش سکوت» را ندیده‌ام. مى‌گویند مازیار میری فیلم را بر اساس قصه‌ی «من قاتل پسرتان هستم» ساخته است. کم‌تر شنیده‌ام کسی بگوید «من قاتل پسرتان هستم» خودش بازنویسی یک خاطره است. کتابی هست – مجموعه‌ی خاطرات – به نام «بهشت برای تو» که دفتر ادبیات و هنر مقاومت منتشر کرده است. خاطره‌ی اصلی کتاب هم نامش هم‌این است؛ «بهشت برای تو» و ماجرا تقریبا هم‌آن است که در فیلم می‌بینید. شب عملیات هنگام رد شدن از آب، خم‌پاره‌ای کنار غواصی توی آب می‌افتد. موج انفجار غواص را گرفتار می‌کند. مشاعرش را از دست می دهد. نعره‌های وحشت‌ناک و بلند می‌کشد. فرمان‌ده مجبور می‌شود سر غواص را زیر آب کند تا عراقی‌ها صدایش را نشنوند. نامعادله واضح و ساده است؛ بهشت را به یک نفر بدهیم و بقیه بمانند تا عملیات شکست نخورد، یا بهشت را بین همه تقسیم کنیم. فرمان‌ده بهشت را به برادرش که نعره می‌زند می‌دهد. در خاطره‌ی اصلی مرد بازمانده نه قاتل پسر مردی غریبه، که قاتل برادر خودش است.
تصور می‌کنم تمام قوت و تلخی و شدت و ریتم و درشتی خاطره‌ی اصلی به هم‌این است که این دو با هم برادر اند. اگر نه، زیر آب کردن سر کسی دیگر – با توجیهی آن‌قدر قوی که گفتم – دیگر هنری نیست. و نمی‌دانم چرا احمد دهقان این را در کارش ناپدید کرده است. من که می‌گویم آن‌چه دهقان نوشته جویده‌ی بی‌رمق خاطره‌ی اصلی است. حالا می‌گویند کار مازیار میری هم نسبت به کار دهقان جویده و بی‌رمق است.

هیچ نظری موجود نیست: