شین زائد و زشت؟
قبلا هم از زبان فارسی و متولیان رنگرنگش حرف زده بودم، مایهی رنجش شده بود. این بار سعی میکنم لحنم را ملایمتر کنم، بلکه غرض نیاید و هنر پوشیده نشود و حجاب از دل به سوی دیده نشود و قس علی هذا.
این مطلب را بخوانید، از درازگوییها و تمهیدات مرعوبکنندهی متن که بگذریم، دو مدعا دارد، اول استفاده از «هست» و مشتقاتش را به جای «است» و مشتقاتش ناروا میداند، و دیگر این که به گمانش افزودن «ش» به «هست» و ساختن «هستش» کریه است.
تا جایی که آقای زراعتی دارد سلیقهاش را میگوید دعوایی نیست. هر کس حق دارد سلیقهاش را ابراز کند، جار بزند، و تبلیغ کند. اما عجیب است که همه گمان میکنند سلیقهشان درست است. انگار کسی که بستنی توتفرنگی دوست دارد بگوید «بستنی توتفرنگی درست است و بستنی نسکافه غلط است». خب عزیزم در چوناین شرایطی محتوای گفتار شما است که غلط است.
دربارهی «هست»، دکتر محسن ابوالقاسمی در صفحهی 37 «مادههای فعلهای فارسی دری» نوشته:
در فارسی میانه -h به عنوان مادهی مضارع برای فعل budan به کار میرفته است.
و بعد فعل مضارع را این طور صرف کرده است:
h-em
h-e
ast
h-em
h-ed
h-end
و افزوده:
ast بازماندهی asti ایرانی باستان است و [...] در فارسی دری «(ا)ست» و «هست» ماده فرض شده و از آن دو، «(ا)ستم»، «(ا)ستی» و ... «هستم»، «هستی» و ... ساخته شدهاند.
بنا بر این، از نگاه تاریخی، «هست» و «است» تلفظهای مختلف یک واژه و هممعنا بودهاند. این که فارسیزبانان از این امکان استفاده کردهاند و «هست» را به معنایی مجردتر (وجود داشتن) گرفتهاند و «است» را به معنایی زبانیتر (فعل ربط) نشان عقل سالم و ذوق کارآمد کاربران زبان فارسی است. اما اگر امروز کاربران زبان ترجیح میدهند در مواردی این تفکیک را رعایت نکنند، این بیش از این که آنان را سزاوار شماتت کند، نشان میدهد حیطهی کاربرد امروزین زبان فارسی، کمتر با مفاهیم مجرد سر و کار دارد، یا به هر دلیل دیگری (مثل گرایش به فعلهای مرکب ساخته شده از «وجود») نیازش به این تفکیک رفع شده است.
در چوناین شرایطی مردم خردمند، به جای پرخاش کردن و زشت و ناپسند و کریه نام دادن این رفتار، باید شرمسار باشند که چرا خود زودتر متوجه این نشده و از مردم عامی ممنون باشند که با رفتار طبیعی خود، این بیتوجهی آنان را جبران کردهاند.
ماجرای «ش» هم از هماین نوع است. در صرف زبان فارسی معاصر، سوم شخص مفرد (چه مضارع و چه ماضی) شناسه ندارد. به قول زبانشناختیش فعل سوم شخص مفرد را با «شناسهی صفر» میشناسیم. این شناسهی صفر نوعی صرفهجویی زبانی است. انگار از میان شش نفر به پنج نفر کارت شناسایی بدهید و بگویید ششمی هم که کارت ندارد، معلوم است که کورش است. حالا انگار گروهی از فارسیزبانان - که بنا به گزارش آقای زراعتی کم هم نیستند - ترجیح میدهند برای سوم شخص هم شناسه به کار ببرند، اتفاقا باز هم حسن سلیقه داشتهاند و از ضمیر ملکی سوم شخص مفرد به جای شناسه استفاده کردهاند. چرا حسن سلیقه؟ چون این شناسه هم بی توضیح اضافهای من و شما را که تا حال این شکل صرف را ندیدهایم متوجه مقصود (صرف سوم شخص با شناسه) میکند، هم امکان تداخل بین دو وظیفهی این «ش» در عمل صفر است. من اگر جای آقای زراعتی باشم، به جای توهین و تحقیر مردم، تمام ادب و احترام و بزرگداشتی را که ازم برمیآمد نثارشان میکردم.
شاید بد نباشد او به جای معلم دیگران شدن، کمی به نثر هماین نوشتهاش بپردازد. دقت کند، به مخاطبش احترام بگذارد، و سرسری ننویسد. وقتی میخواهد از «یکی از این ویروسها» حرف بزند، حواسش باشد و در جملهی قبل ویروس را همراه یای وحده نیاورد. یا در نوشتن متنی که از نگاه خودش برای آموزش ما نوشته است، کمی تلاش کند و طوری بنویسد که دومین جملهی متن بیش از نود کلمه نداشته باشد.
من هم به شیوهی او آخر متنم یک نمایش باشکوه عذرخواهی میگذارم. آقای زراعتی عزیز، ببخشید که از متن تحقیرکننده و ارعابکنندهتان، از امضای با تاریخ میلادی و شهر اروپاییتان نترسیدم. میدانم که تلاش زیادی کرده بودید. عیب از من است که از این چیزها نمیترسم.
این مطلب را بخوانید، از درازگوییها و تمهیدات مرعوبکنندهی متن که بگذریم، دو مدعا دارد، اول استفاده از «هست» و مشتقاتش را به جای «است» و مشتقاتش ناروا میداند، و دیگر این که به گمانش افزودن «ش» به «هست» و ساختن «هستش» کریه است.
تا جایی که آقای زراعتی دارد سلیقهاش را میگوید دعوایی نیست. هر کس حق دارد سلیقهاش را ابراز کند، جار بزند، و تبلیغ کند. اما عجیب است که همه گمان میکنند سلیقهشان درست است. انگار کسی که بستنی توتفرنگی دوست دارد بگوید «بستنی توتفرنگی درست است و بستنی نسکافه غلط است». خب عزیزم در چوناین شرایطی محتوای گفتار شما است که غلط است.
دربارهی «هست»، دکتر محسن ابوالقاسمی در صفحهی 37 «مادههای فعلهای فارسی دری» نوشته:
در فارسی میانه -h به عنوان مادهی مضارع برای فعل budan به کار میرفته است.
و بعد فعل مضارع را این طور صرف کرده است:
h-em
h-e
ast
h-em
h-ed
h-end
و افزوده:
ast بازماندهی asti ایرانی باستان است و [...] در فارسی دری «(ا)ست» و «هست» ماده فرض شده و از آن دو، «(ا)ستم»، «(ا)ستی» و ... «هستم»، «هستی» و ... ساخته شدهاند.
بنا بر این، از نگاه تاریخی، «هست» و «است» تلفظهای مختلف یک واژه و هممعنا بودهاند. این که فارسیزبانان از این امکان استفاده کردهاند و «هست» را به معنایی مجردتر (وجود داشتن) گرفتهاند و «است» را به معنایی زبانیتر (فعل ربط) نشان عقل سالم و ذوق کارآمد کاربران زبان فارسی است. اما اگر امروز کاربران زبان ترجیح میدهند در مواردی این تفکیک را رعایت نکنند، این بیش از این که آنان را سزاوار شماتت کند، نشان میدهد حیطهی کاربرد امروزین زبان فارسی، کمتر با مفاهیم مجرد سر و کار دارد، یا به هر دلیل دیگری (مثل گرایش به فعلهای مرکب ساخته شده از «وجود») نیازش به این تفکیک رفع شده است.
در چوناین شرایطی مردم خردمند، به جای پرخاش کردن و زشت و ناپسند و کریه نام دادن این رفتار، باید شرمسار باشند که چرا خود زودتر متوجه این نشده و از مردم عامی ممنون باشند که با رفتار طبیعی خود، این بیتوجهی آنان را جبران کردهاند.
ماجرای «ش» هم از هماین نوع است. در صرف زبان فارسی معاصر، سوم شخص مفرد (چه مضارع و چه ماضی) شناسه ندارد. به قول زبانشناختیش فعل سوم شخص مفرد را با «شناسهی صفر» میشناسیم. این شناسهی صفر نوعی صرفهجویی زبانی است. انگار از میان شش نفر به پنج نفر کارت شناسایی بدهید و بگویید ششمی هم که کارت ندارد، معلوم است که کورش است. حالا انگار گروهی از فارسیزبانان - که بنا به گزارش آقای زراعتی کم هم نیستند - ترجیح میدهند برای سوم شخص هم شناسه به کار ببرند، اتفاقا باز هم حسن سلیقه داشتهاند و از ضمیر ملکی سوم شخص مفرد به جای شناسه استفاده کردهاند. چرا حسن سلیقه؟ چون این شناسه هم بی توضیح اضافهای من و شما را که تا حال این شکل صرف را ندیدهایم متوجه مقصود (صرف سوم شخص با شناسه) میکند، هم امکان تداخل بین دو وظیفهی این «ش» در عمل صفر است. من اگر جای آقای زراعتی باشم، به جای توهین و تحقیر مردم، تمام ادب و احترام و بزرگداشتی را که ازم برمیآمد نثارشان میکردم.
شاید بد نباشد او به جای معلم دیگران شدن، کمی به نثر هماین نوشتهاش بپردازد. دقت کند، به مخاطبش احترام بگذارد، و سرسری ننویسد. وقتی میخواهد از «یکی از این ویروسها» حرف بزند، حواسش باشد و در جملهی قبل ویروس را همراه یای وحده نیاورد. یا در نوشتن متنی که از نگاه خودش برای آموزش ما نوشته است، کمی تلاش کند و طوری بنویسد که دومین جملهی متن بیش از نود کلمه نداشته باشد.
من هم به شیوهی او آخر متنم یک نمایش باشکوه عذرخواهی میگذارم. آقای زراعتی عزیز، ببخشید که از متن تحقیرکننده و ارعابکنندهتان، از امضای با تاریخ میلادی و شهر اروپاییتان نترسیدم. میدانم که تلاش زیادی کرده بودید. عیب از من است که از این چیزها نمیترسم.
۷ نظر:
راستش، آن نام شهر پایین امضا را جور دیگر میخوانم.
خیلی شکمی میگویم که به ظاهر کسانی که در محیطی خارج از ایران، یا حداقل جایی که فارسی زبان غالب باش، فارسی آموختهاند این شین را بیشتر استفاده میکنند. دربارهی چرایش میتوانم حدس و گمان کنم که از چیزی که میخواهم بگویم دور است. اما شنیدن این شین من را یاد خارجنشینها میاندازد و مهاجران نسل دوم.
شاید اشتباه میکنم، اما اگر این باشد به آقای زراعتی حق میدهم که این موضوع را طور دیگری ببیند. زبان و بیانش را کاری ندارم، اما میفهمم او بیشتر از من آزرده شود. به هرحال من بیشتر با فارسیزبانانی سروکار دارم که از این زبان بیشتر کار میکشند و لابد زبانشان پویاتر و زندهتر است. این فرض آخر درست است؟
نوشتهٔ زراعتی در جزئیات خود اشتباهات متعدد داشت، اما کلیتش درست بود. نوشتهٔ شما جزئیات درستی دارد، اما کلیتش غلط است. کسی با تحول آرام زبان مشکلی ندارد. مسئله سر کاربرد آن نوع گویش گفتاری تازهساز (که عمرش به یک قرن نمیرسد و محدود به قشری از تهرانیان است) در نوشتار فارسی است و شکایت از تغییر سریع زبان معیار نوشتاری و چندپارهشدن آن است. اگر همهٔ فارسیزبانان بخواهند این نوع ابداعات زبانی خود را (که حتی روی دستورزبان اثر دارد) بهسرعت وارد نوشتار کنند، زبان فارسی در مدت کوتاهی (در مدت تنها چند دهه) پیوستگی تاریخی و جغرافیایی خود را از دست میدهد. نیازی نیست که همه سلیقهٔ نگارشی یکسانی داشته باشند و یا در انتخاب واژگان و سبک نگارش یکسان عمل کنند. اما، نگهداشت پایههای اصلی آوایی و دستورزبانی فارسی نو (که در مدت هزار و صد سال تغییر زیادی نداشته است و هنوز فارسیزبانان را در گسترهٔ وسیع تاریخی و جغرافیایی به هم پیوند میدهد) بحث دیگری است و شوخیبردار نیست. البته اینها همه به شرط این است که این پیوستگی تاریخی و جغرافیایی برای ما مهم باشد. اگر برای ما مهم است که فارسیزبانان تهرانی و شیرازی و کابلی و هراتی صد سال دیگر هم با هم و با حافظ و فردوسی همزبان باشند (آن هم در عمل، نه تنها در نام)، لازم است که پایههای سنتی دستورزبان فارسی نوشتاری را حفظ کنیم. البته ممکن است شما این را هم بیاهمیت بدانید و نیازی به این پیوستگی تاریخی و جغرافیایی نبینید. در آن صورت، دیگر بحثی نمیماند (حرف من برای آنانی است که به این پیوستگی اهمیت میدهند). برای مقایسه با دیگران (بهخصوص مقایسه با زبانهای بلاد متمدن)، بد نیست به وضعیت انگلیسی و فرانسوی هم نگاه کنیم. مرحلهٔ نو این زبانها دیرتر از فارسی نو شکل گرفت (حدود پانصد سال پیش، بهجای هزار و صد سال پیش)، اما در دویست سال اخیر، تحولات گونههای نوشتاری این زبانها کمتر از آنِ فارسی بوده است. در حال حاضر هم با آنکه فرانسوی و انگلیسی گونههای گفتاری و گویشهای بسیار متنوعی دارند، گونههای نوشتاری آنها تنوع آنچنانی ندارد و در سراسر دنیا کموبیش از قواعد زبان معیار تبعیت میکنند.
فوق العاده بود. درود بر شما.
http://kharchangzadeh.wordpress.com/2010/04/10/surplus-shin/
بازتاب
یاور
یادداشتت را خواندم و منتشر کردم تا بقیه هم بخوانند. معقول حرفت را گفته بودی. من هم قبل از تو حرفم را به گمان خودم معقول گفته بودم. چیز جدیدی در جوابت نداشتم. به گمانت چه باید میکردم؟
جاهایی با حرفت موافق ام و در جاهای دیگر دست کم با روشت، جواب چه را بدهم وقتی موافق ام و نظرم هم واضح و معلوم است؟
تنت درست و دلت شاد
http://www.pouyan.ws/archives/001768.php
سلام. در این یادداشت درباره ی یادداشتت چیزی نوشته ام. خوشحال میشوم بخوانی و نظرت را بدانم. :)
در تایید نظر جناب یاور :
من (یک خراسانی) چندشم میشود وقتی میبینم حتی در خبر رسانه میلی هم به جای حرف اضافه "از" از "برای" برای نشان دادن مالکیت استفاده میشود . جزایر سه گانه سال هاست که برای ماست !(چیزی در این مایه ها) ! هفت هشت سال پیش دوست تهرانیم سراغ صاحب کتابی که گویا جا مانده بود را میگرفت و از جمع میپرسید این کتاب برای کیست؟ به شوخی و جدی بهش گفتم بهتر است برود گفتار درمانی ! بیچاره هاج و واج مانده بود که مگر چه گفتم. حالا هم که این مرض همه گیر شده من هچنان چندشم میشود و همه غیر تهرانیها هم به گمانم. چارهای نیست اما گویا زبان فارسی برای شماست! اما جناب علیانی ما نیز مردمانیم
ارسال یک نظر