گفتی به کی رأی بدهیم؟
وقتی این پست را مینوشتم به نظرم میآمد که خیلی رودهدرازی کردهام و توضیح واضحات دادهام. اما بعد دیدم که هنوز هم توضیح واضحات بیشتری لازم است. آنچه منظور نظر من بود، فقر اقتصادی نبود، بیتعادلی در مدیریت امکانات فردی، خانوادگی، شهری و کشوری بود؛ بیتعادلیای که حاصل فقر فرهنگی است. فقیرها پول برای ضبط صوت دارند، برای نان و شیر ندارند، پولدارها پول برای به روز کردن ماشینشان دارند، برای کتاب ندارند. این یعنی جهل، نادانی، فقر فرهنگی. بنا بر این آنها که نفیا یا اثباتا مبحث را مربوط به فقرزدایی و دلسوزی برای بیچارهها دیدهاند، شرمندگی من را بپذیرند و یاد بگیرند متن را دقیق و درست بخوانند. من هم سعی میکنم یاد بگیرم دقیق و درست بنویسم.
به هر حال، اولین ملاک من برای انتخاب رئیس جمهور این است که بکوشد و نیز امکان بدهد تا فقر فرهنگی را بکاهیم یا - در حالت خوشدلانه - از میان ببریم.
اما ملاک دوم. در شرق و غرب ما دو کشور هستند که نه تنها ناامن هستند، که مبدأ ناامنی نیز هستند؛ عراق و پاکستان. افغانستان را نادیده گرفتم، چون انگار کمکم دارد به سمت نوعی ثبات - ولو نه چندآن دلپسند - میرود. عراق را نیز اگر خوشبینانه بنگریم - هر چند نه با سرعت و اطمینان افغانستان - نشانههای مثبتی در خود دارد. اما قصهی پاکستان جدا است. چشم به هم بزنیم، بیعرضگی دولت پاکستان کار را به جایی میرساند که طالبان خونخوار و دیوانهی پاکستانی به حکومت میرسند، و بعد، نخستین آماج تهاجم آنان ما خواهیم بود. این در حالی است که هنوز نتوانستهایم تاوان خون یازده دیپلماتمان را که طالبان در افغانستان کشتند از کسی طلب کنیم. بنا است بنشینیم و صبر پیش گیریم تا طالبان پاکستان نیز با ما هماین معامله و صدها بار بدتر از این را کنند؟
کشورهای قدرتمند در اینگونه موارد تردید نمیکنند، چه با اجازه و حمایت سازمان ملل و چه بی آن، به کشوری که شاید دردسرساز شود حملهی پیشگیرانه میکنند؛ کاری که آمریکا در قبال افغانستان کرد.
کشورهایی که این اندازه از قدرت و قوت را ندارند، پی متحدان و حامیانی در داخل یا خارج آن کشور میگردند که این کار را برایشان بکنند. البته شاه سلطان حسین صفوی هم بود که میگفت فعلا که به ما کاری ندارند. رئیسجمهور بعدی باید تخمینی درست از توان ما در برابر این معضل داشته باشد و تصمیمی درست و به موقع بگیرد. پیش از آن که دیر شود.
پن: طبیعی است منظور این نیست که رئیس جمهور خارج از وظایفش عمل کند. اعلان جنگ جزو وظایف رئیسجمهور نیست؛ اما شناخت کامل و دقیق شرایط و به کار گرفتن تمام توان در اختیارش برای پاسداری از تمامیت ارضی کشور، قطعا وظیفهی او هست.
پن2: احتمالا باید نام این پست را میگذاشتم فکر کردن با یک ذهن نومحافظهکار
پن3: احتمالا لازم نیست یادتان بیاورم که پاکستان بمب اتم دارد. یعنی به قدرت رسیدن طالبتان معنایش رسیدنشان به بمب اتم است.
پن4: این مطلب تا کنون دو نظر گرفته است. به گمان من هر دو نظر مهم هستند. اگر تا اینجا را حوصله کردهای و خواندهای نظرها را هم بخوان.
به هر حال، اولین ملاک من برای انتخاب رئیس جمهور این است که بکوشد و نیز امکان بدهد تا فقر فرهنگی را بکاهیم یا - در حالت خوشدلانه - از میان ببریم.
اما ملاک دوم. در شرق و غرب ما دو کشور هستند که نه تنها ناامن هستند، که مبدأ ناامنی نیز هستند؛ عراق و پاکستان. افغانستان را نادیده گرفتم، چون انگار کمکم دارد به سمت نوعی ثبات - ولو نه چندآن دلپسند - میرود. عراق را نیز اگر خوشبینانه بنگریم - هر چند نه با سرعت و اطمینان افغانستان - نشانههای مثبتی در خود دارد. اما قصهی پاکستان جدا است. چشم به هم بزنیم، بیعرضگی دولت پاکستان کار را به جایی میرساند که طالبان خونخوار و دیوانهی پاکستانی به حکومت میرسند، و بعد، نخستین آماج تهاجم آنان ما خواهیم بود. این در حالی است که هنوز نتوانستهایم تاوان خون یازده دیپلماتمان را که طالبان در افغانستان کشتند از کسی طلب کنیم. بنا است بنشینیم و صبر پیش گیریم تا طالبان پاکستان نیز با ما هماین معامله و صدها بار بدتر از این را کنند؟
کشورهای قدرتمند در اینگونه موارد تردید نمیکنند، چه با اجازه و حمایت سازمان ملل و چه بی آن، به کشوری که شاید دردسرساز شود حملهی پیشگیرانه میکنند؛ کاری که آمریکا در قبال افغانستان کرد.
کشورهایی که این اندازه از قدرت و قوت را ندارند، پی متحدان و حامیانی در داخل یا خارج آن کشور میگردند که این کار را برایشان بکنند. البته شاه سلطان حسین صفوی هم بود که میگفت فعلا که به ما کاری ندارند. رئیسجمهور بعدی باید تخمینی درست از توان ما در برابر این معضل داشته باشد و تصمیمی درست و به موقع بگیرد. پیش از آن که دیر شود.
پن: طبیعی است منظور این نیست که رئیس جمهور خارج از وظایفش عمل کند. اعلان جنگ جزو وظایف رئیسجمهور نیست؛ اما شناخت کامل و دقیق شرایط و به کار گرفتن تمام توان در اختیارش برای پاسداری از تمامیت ارضی کشور، قطعا وظیفهی او هست.
پن2: احتمالا باید نام این پست را میگذاشتم فکر کردن با یک ذهن نومحافظهکار
پن3: احتمالا لازم نیست یادتان بیاورم که پاکستان بمب اتم دارد. یعنی به قدرت رسیدن طالبتان معنایش رسیدنشان به بمب اتم است.
پن4: این مطلب تا کنون دو نظر گرفته است. به گمان من هر دو نظر مهم هستند. اگر تا اینجا را حوصله کردهای و خواندهای نظرها را هم بخوان.
۸ نظر:
کورش جان،
من واقعا ترجیح میدهم کسی را انتخاب کنم که با روشهایی مثل فراهمکردن همراهی دنیا و سازمانهای مربوطه از روشهای متمدنانهتری برایم امنیت را تامین کند. به اندازه کافی روش بوش و امثالهم در دنیا مصیبت ایجاد کرده، نمیخواهم بوش دیگری در اینجا ظهور کند که با شعار امنیتِ ایران کشتاری در پاکستان براه بیاندازد. من ترجیح میدهم کسی بیاید که بتواند با بقیه کشورهای دنیا گفت و گو کند و با روشهایی مثل اشتغال و آموزش، هرچند به سختی، طالبانیگری را کنترل کند. من جنگ را حتی برای صلح اخلاقی نمیدانم و حتی در حالت دفاع هم فکر میکنم باید حداقلی عمل کرد و با روشهای دیگر امنیت را بدست آورد که
خون به خون شستن محال آمد محال
یک وحید
yekvahid.wordpress.com
«عقده ي متفاوت بودن» يكي از خطرناك ترين آفت هاييه كه اهالي فكر و انديشه رو تهديد مي كنه. در شرايط بحراني و ويژه، ريشه دواندن و گسترش اين آفت در بيمار منجر به حالتي مي شه كه وقتي «آش رو با جاش» خوردن و كمتر از دو ماه ديگه تا انتخابات داريم، تصميم مي گيره در فضايي مثل وبلاگ و در ذيل مدخلي كه به انتخابات ارتباط مستقيم داره، به تشريح و تبيين مباني نظري «فقر فرهنگي» و اين كه چرا فقرا پول شون رو براي ضبط صوت خرج مي كنن اما براي نون و شير نه، بپردازه و كاهش اين فقر فرهنگي و (در اولويت دوم) پيدا كردن متحداني براي دفع حمله ي احتمالي آينده يا حمله ي پيشگيرانه به دشمنان خطرناك و ديوانه ي بالقوه رو به عنوان مهم ترين ملاك هاي انتخاب رئيس جمهور اصلح مطرح كنه. (حسين معززي نيا –با همه ي اراداتي كه بهش دارم- تو انتخابات 84 جايي نوشت «برا من هيش كدوم از اين كانديداهاي موجود فرقي ندارن. چون هيش كدوم شون حاضر نيستن يه سالن سينما تو مملكت بسازن.» (نقل به مضمون) گفتم كه، بيماري خطرناكيه.) تحليل و واكاوي پيچيدگي هاي اين بحثاي فخيم و دقيق و ظريف و موشكافانه و بنيادين و ريشه اي و حتي صرف مطرح كردنش، از ذهن الكن و ناقص هيچ روشنفكر نماي عملگرايي كه قضيه براش خيلي ساده تر و بديهي تر از اين حرف هاست و تكليفش رو با انتخاب گزينه ي مورد نظرش خيلي زودتر از اين ها معلوم كرده بر نمي آد. روشن فكر عمل گراي الكن و ناقص العقل، به جاي اين بحثا حالا داره براي «تبليغ»، «معرفي كردن» و «راي آوردن» ِ (كلا واژه هايي از اين دست، خيلي عقب افتاده، چيپ، ابتدايي، سطح پايين و بي كلاسن. نظر دوست اهل فكر و انديشه ي ما به منظر افق هايي خيلي دورتر، ژرف تر و عميق تر از اين حرف هاست.) كانديداي مورد نظرش دست و پا مي زنه و چه كار خطرناكي! چرا كه تا حل نشدن قطعي اين مباحث و تعيين دقيق و جامع و مانع ملاك ها، از هر گونه اقدامي بايد شديدا پرهيز كرد. وضعيت نگران كننده ي بيمار قصه وقتي عيان تر مي شه كه بدونيم خروجي نهايي تمام اين بحثاي فخيم و دقيق و ظريف و موشكافانه و بنيادين و ريشه اي، يك دونه (و فقط همون يك دونه) برگ راييه كه دوست اهل فكر و انديشه مون مي خواد (يا نمي خواد) به صندوق آرا بيندازد.
آیا واقعا این قدر طالبان قدرت گرفته است؟ و آیا آن تفکر هرج و مرج طلب می تواند حکومت داری کند. با ماهیتش سازگار است؟ (این ها سوال است. استفهامی نیست. )
البته طالبان علی رغم خشونت شان، صرفا در حیطه جامعه خودشان عمل می کنند و بر خلاف القاعده علاقه ای به شهرت بین المملی و راه حل های انتزاعی فرامرزی ندارند.
این تجربه رو با ترکیه و کردها داشتیم قبلا.کردها از ایران امکانات میگرفتن و با ترکیه می جنگیدن(زمانی که روابطمون شکر آب بود).الان عموما مسئولان با طرح ها و برنامه های یک خطی کار میکنن و نتیجه اش کلی جنازه اس که رو دستمون مونده و شهید اعلام کردنشون هم دردی از بابا ننه شون دوا نمی کنه.کمیاب ان(به تمام معنا!)کسانی که بتونن دومرحله ای فکر کنن&ما توی سیاست خارجی و امنیت ملی از نبود توان برنامه ریزی وطراحی پروسه رنج میبریم.
جهل و فقر فرهنگی اونقدر همه گیره که برنامه ریزی و هدف گذاری برای فقر اقتصادی جوابگو تره تا برای فقر فرهنگی.
مشکل اینه که روشنفکر ما فقر فرهنگی داره &سنتی ما فقر فرهنگی داره&محقق ما فقر فرهنگی داره&داشمند ما فقر فرهنگی داره&یعنی واقعا همه گیره.کی باید اصلاح کنه؟نمیشه با دستور العملها کار کرد&شرح و تفصیل و نهادینه کردن(لغت جالبیه)بدیهیات کلی وقت گیر ونیرو بره.
کار رییس جمهور نیست,یه عقبه عظیم فرهنگی میخواد,یه مسئول اجرایی شدیدا هیچ کاره اس.جاهایی مثل فرهنگ و ارشاد&جاهای مثل (خدابیامرز)تبلیغات چقدر نفوذ دارن رو مردم؟چقدر نفوذ دارن روی فرهنگ مردم؟.
توضیح بیشتر میخوام(وقت که داری؟!)
فکر کنم موسوی دوباره مسوول اداره یک جنگ شود با این اوصاف، یا از طرف آمریکایی ها، یا اسرائیلی ها، یا کردها، یا پاکستانی ها، یا بلوچها!
من هم کسی را انتخاب میکنم که اگر در این جایگاه قرار بگیرد اولا تعلقات سرمایه داری نداشته باشد و دوماٌزیادی فاصله سنی با من نداشته باشد .
سلام
با اونکه شاید فکر شود که از تاریخ انقضای این پست گذشته، اما برام جالبه که روی اون بیشتر صحبت کنیم. چون به نظرم این مطالب اون قدر ریشه ای هست که حالا حالا ها بشه روش حرف زد. من فکر می کنم اون مساله ای که به عنوان فقر فرهنگی ذکر می کنید، معضل بزرگیه که ذهن خیلی ها مانند من و شما رو به خودش مشغول کرده.. چیزی که خیلی از ما جوان تر ها و خیلی از قدیمی تر ها هر کدام به نوعی گرفتارشن.. شاید در یک کلام بشود گفت که ما مردم این مملکت به نوعی دچار سیری ناپذیری شده ایم. مانند معتادی که هرچه دارد برای اعتیادش می گذارد در حالیکه گرسنه است. نوعی رقابت طلبی، نوعی جو زدگی، نوعی خود کم بینی، نوعی منگی و بی فکری...
راستی چرا این وبلاگ فقط بلاگری ها رو آدم حساب می کنه؟ پس پرشین بلاگی ها چی؟!
ارسال یک نظر