۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

کشتن پهلوان‌پنبه

این مطلب مریم مهتدی را خوانده‌اید؟ باز هم دفاع از درست نوشتن و غلط ننوشتن زبان فارسی. من یکی این قدر متن‌های این مردم درست‌نویس را خواندم و درباره‌اش نوشتم که کم‌کم کارم به آسایش‌گاه روانی خواهد کشید. ما بنده‌ی دلیل. دلیل بیاورند من و امثال من گردنمان از مو باریک‌تر. اما اگر بنا به الدرم و گرد و خاک باشد، چرا کوتاه بیایم؟ من گاه متنی را که یکی از این مدافعان نوشته و دلایلش را گفته می‌خوانم و درباره‌اش حرف می‌زنم و گاه بحث نظری و نسبتا علمی می‌کنم و دلیل‌های خودم را می‌آورم. اما مدافعان اغلب یا به نمونه‌های بی دفاع چیزی که می‌گویند «غلط» است می‌تازند – مثل خبر فلان خبرگزاری که نه صاحبی دارد و نه مدافعی – یا بی ارجاع به متنی حرف‌هایی خیالی در دهان مخالف می‌گذارند و بعد دهان بدبویش را مسواک می‌کنند. چی آسان‌تر از کشتن پهلوان‌پنبه؟

مهتدی اول از کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» می‌گوید؛ احتمالا برای این که بدانیم از چیزی حرف می‌زند که هم علمی است و مو لای درزش نمی رود و هم همه‌فهم است و اگر کسی نفهمدش، مثل من، عام نادان پریشان‌روزگاری است. اما آن‌چه از جامعه‌شناسی خودمانی نقل کرده چه می‌گوید؟ می‌گوید به قول ما عوام «مرغ بعضی یک پا دارد». و خلاصه این آدم‌ها:

«در مقابل چیزی که نمی‌دانند مقاومت می‌کنند و معتقدند «آن چه من می‌گویم درست است» و روی این عقیده پا می‌فشارند.» بعد می‌فرماید «به اعتقاد این دسته، درست‌نویسی زبان فارسی از پایه اشتباه است و معتقدند که زبان فقط برای رساندن پیام به وجود آمده و اگر بتوانیم پیام را با جملات غلط و اشتباه هم به مخاطب برسانیم، کارمان را درست انجام داده‌ایم.»

عجب پهلوان‌پنبه‌ای هستم من و خودم خبر نداشتم. عجب مزخرف می‌گویم. بد نیست آدمی که مسواک بزرگ کنار دستشویی را به هدف دهان یاوه‌گویان دستش گرفته و این همه گرد و خاک می‌کند، خودش هم وقت نوشتن کمی به زبان و معنا فکر کند؛ دست کم در حد هم‌آن تصور غلط من و امثال من از رساندن پیام غافل نشود، و البته اگر استانداردهای بالاتری دارد، دمش گرم. او می‌گوید «به اعتقاد این دسته...» و من می‌پرسم زبانْ موضوع دین یا اخلاق است یا چیزی از جنس موضوع این دو است که «به اعتقاد...» داشته باشد؟ شناختن زبان یک موضوع علمی نیست؟ یک مبحث نظری نیست؟ از زبان که حرف می‌زنیم باید از اعتقاد حرف بزنیم یا از نظر؟

از این بی‌دقتی بگذر. گوگل هم‌این دم دستت است. جمله‌ای را که او در دهان مخالف خیالیش می‌گذارد جست‌وجو کن. حتا یک‌جا هم نیامده است. چه اعتقاد اینترنت‌گریزی است این اعتقاد. نکند من و ما عضو فرقه‌ای مخفی هستیم؟ نیستم و نیستیم. مهتدی حرفی بی‌معنا در دهان کسانی خیالی گذاشته تا بتواند بکوبدشان. چرا؟ من بی خبر ام. من و ما به روایت مهتدی «معتقد» ایم که «زبان فقط برای پیام رساندن به وجود آمده است». از عیار اعتقادسنجی و امثال آن که بگذریم، آن «فقط» آمده آن‌جا تا بار گناه ما نادانان را سنگین کند و زدنمان را آسان‌تر. از «فقط» که بگذریم، اگر مهتدی مخالف است که «زبان برای پیام رساندن به وجود آمده است» بگوید زبان برای چه به وجود آمده است و لطف کند و دلیلی هم بیاورد. بگذریم که معنادار بودن شناخت یا بازشناسی علت غایی دست کم مستلزم وجود پدیدآورنده‌ی آگاه است. یعنی که جمله‌ی «الف برای ب به وجود آمده است» وقتی معنا دارد – و ممکن است درست یا غلط باشد – که فکر کنیم کسی یا کسانی که هدفی داشته‌اند و می‌فهمیده‌اند چه دارند می‌کنند الف را برای کاری پدید آورده‌اند. اگر این طور نباشد اصلا «به وجود آمدن برای ...» بی معنا است. امیدوار ام مهتدی نام و نشانی از آفریننده یا آفرینندگان زبان داشته باشد و به من و تو بدهد. اما از این شعبده‌بازی‌ها که بگذریم، زبان چیست؟ زبان‌شناس‌ها تعریف‌های مختلفی برای زبان پیش‌نهاده‌اند و یکی یکی بررسی کرده‌اند. یک تعریف خوب زبان نتیجه‌ی بررسی‌های آندره مارتینه است که تقریبا می‌گوید زبان یک ابزار ارتباط انسانی است که تجزیه‌ی دوگانه دارد. گمان نکنم در تعریف‌های دیگر هم بتوان چیزی یافت که بگوید زبان به کاری جز ارتباط انسانی می‌آید. فقط یادم و یادت باشد که ارتباط انسانی تنها «انتقال مفاهیم» نیست و به هم‌آن «پیام رساندن» نزدیک‌تر است.

از زبان‌شناس‌ها هم بگذر، ندیده‌ام کسی شک کند که زبان ابزار ارتباط انسانی است. اگر مهتدی در زبان چیزی جز این یا بیش از این سراغ دارد، نشان بدهد تا بپذیرم.

حالا بخش بعدی چشم‌بندی مهتدی که می‌گوید «این دسته [...] معتقدند [...] اگر بتوانیم پیام را با جملات غلط و اشتباه هم به مخاطب برسانیم، کارمان را درست انجام داده‌ایم». کی این حرف را زده؟ اصلا «غلط و اشتباه» در زبان یعنی چه؟ این سوال ساده‌ای است که مهتدی و هم‌فکرانش به جای حرف گذاشتن در دهان مخالف خیالی باید جواب بدهند. گفتم که زبان چیزی از جنس اخلاق و دین و حقوق نیست که درست و غلط و خطا و صواب داشته باشد. زبان (ابزار ارتباط انسانی) یا در رساندن پیام کارآمد است، یا ناتوان. می‌توان نشان داد بس‌یاری از دغدغه‌های درست‌نویسان و متولیان خودخوانده‌ی امام‌زاده زبان را می‌توان بی توسل به مفهوم عجیب و نچسب درست و غلط و با رجوع به هم‌آن شآن ابزاری زبان نگاه کرد و دید آن‌چه آنان می‌گویند «غلط است» در واقع کارآمد نیست، یا در لحظه کارآمد است، اما در بلند مدت توانایی زبان را کم می‌کند. باقی ملاحظاتشان هم ناشی از سوءتفاهم‌هایی مثل قول به اصالت تاریخی و امثال آن است. می‌گویند فلان چیز درست است چون قدیم این جور می گفته‌اند. راستش هر کدام از این حرف‌های قدیم را ملاک بگیرند، می‌توانی حرفی قدیمی‌تر نشان بدهی که جور دیگرتری است. و اصلا من چه تعهدی دارم به زبان دوره‌ی قاجار یا زندیه یا سامانی یا فارسی میانه یا فارسی باستان؟ چه فایده یا خوبی یا به قول رفقا درستی‌ای دارد که من با زبانی بگویم و بنویسم که فردوسی و بیهقی و خواجه نظام‌الملک و اُشنر دانا و زرتشت بفهمند، اما خودم و تو نفهمیم؟

اما لیست جنایت‌ها و غلط‌نوشتن‌های من و تو مگر تمامی دارد؟ من و تو از آن «دسته از افراد» هستیم که «در مقابل ویرایشِ کارهایشان مقاومت نشان می‌دهند». سابقه‌ی بیش از پانزده‌ساله‌ی من در ویرایش گمان کنم نشان بدهد که این وصله‌ها اگر به دیگران بی‌دفاع هم بچسبد، به من نمی‌چسبد. یادم است در اولین سال‌هایی که می‌ویراستم، مترجم و ویراستار معروفی که دقت‌هایش کشنده و افسانه‌ای است، به دوستی گفته بود فلانی می‌تواند یک موسسه‌ی بزرگ ادیتوریال را بگرداند. آن روز شاید من و دوستم شنیدیم و خندیدیم، اما زمانی رسید که من در عمل چون‌این کاری می‌کردم. در عین حال، من از جنایت‌کاران پرمدعایی که یک قلم سبز دست می‌گیرند که ویراستار اند و نوشته‌های مردم را مثله می‌کنند و هر چه نوشته‌ای را خط می‌زنند و چیز مفتضحی جایش می‌نویسند تا بگویند هستند و بودنشان مهم و مفید و لازم است بد گریزان ام. ویرایش خدمتی است به متن. مغول‌وار متن را از میان بردن و در جنگ مفتضح قدرت شبحی از نویسنده روی کاغذ ساختن و به او مانند دن کیشوت تاختن و برای خود اعتبار خریدن و مزدی گرفتن هر چه باشد ویرایش نیست. این تعریف دو سه سطری از ویرایش را ببین تا بدانی چه می‌گویم.

و به قول سعدی «آن را که خانه نیین است، بازی نه این است». کسی که یقه‌ی مردم را می‌گیرد که چرا غلط می‌نویسند، بد نیست که خودش اندکی به محتوای هم‌آن کتاب غلط ننویسیم که نام برده و به حرف‌های نویسنده‌اش (ابوالحسن نجفی) توجه کند. مدعای من این است که ابوالحسن نجفی در کتابش مساله‌هایی پیش نهاده و قضاوت‌هایی کرده. او در تشخیص مساله‌ها تیزهوش است، اما مبنایی علمی و منسجم برای بررسی و تصمیم گرفتن نشانمان نمی‌دهد. برای فهمیدن این که مساله‌شناسی نجفی بی‌راه نیست، خوب است کتابش را ورق بزنی و ببینی اغلب مساله‌های او تعیین‌کننده اند، یعنی جوابی که به آن مساله بدهی، زبانت را از زبان دیگران که جوابی دیگر می‌دهند سخت متفاوت می‌کند. برای دیدن این که حرف‌هایش مبنای علمی و منسجم ندارند هم کافی است دو ویرایش اول و دوم کتاب را با هم مقایسه کنی و ببینی حکم‌های جازم ویرایش اول در پی چند نقد ساده چه طور عقب نشستند و مودب شدند و نیز ببینی در هر مساله برای جواب خودش دلایلی می‌گوید که در مساله های دیگر از آن‌ها سخنی در میان نیست. به بیان دیگر، کار نجفی روش‌شناسی‌ای – چه علمی چه غیر علمی – ندارد و قضاوت‌هایش دقیقا به شخص او بسته است.

اما یکی از مسائلی که نجفی هوش‌مندانه شناخته است و در غلط ننویسیم از آن نوشته است، درازنویسی است. این که به هر دلیلی – مثلا برای این که مخاطبت را بترسانی و وانمود کنی حرف مهمی می‌نویسی – حرفی را که می‌توان در دو کلمه خیلی واضح و صریح گفت، در بیست و پنج کلمه بنویسی. مثلا به جای «این‌ها» بنویسی «این دسته از افراد» یا به جای «نمی‌گذارند کسی نوشته‌شان را ویرایش کند» یا «دوست ندارند کسی نوشته‌شان را ویرایش کند» بنویسی «در مقابل ویرایشِ کارهایشان مقاومت نشان می‌دهند». تصور کن «ویرایش ِ کارها» جایی یا چیزی است و «مقابلـ»ـی دارد و این آدمْ بدها می‌روند آن مقابل و بعد – خدا به دور – یک چیز بی‌ناموسی‌ای به اسم «مقاومت» را «نشان می‌دهند». البته باید جمله کمی بلندتر بود و می‌گفت که این چیز بی‌ناموسی را از کجا درمی‌آورند و به کی نشان می‌دهند. اما نویسنده اهل اخلاق است و از این پرده‌دری‌ها برکنار.

خوش به حال نجفی با این طرف‌دارانش. من اگر جای او بودم سوری، ولیمه‌ای، چیزی به خلایق می‌دادم.

و این همه که نوشتم تنها درباره‌ی 155 کلمه‌ی اول متن مهتدی بود. اگر زمانی توانستم و حوصله کردم و کردی، درباره‌ی آن 1276 کلمه‌ی دیگر هم چیزکی یا چیزکانی خواهم نوشت.

۸ نظر:

Saeid Ziaei گفت...

سلام بر کورش
پیش‏تر هم گفته‏ام که حرف‏ی که می‏زنی خوش‏آیند است ولی تکلیف‏ ما را با اکستره‎‏مم مشخص نمی‏کنی. اگر چیزی شنیدیم یا دیدیم که شاخ گوزن روی سرمان سبز شد چه‏کار کنیم؟
من موقع خواب دندان‏هایم را پلنگ می‏زنم.
طبق استدلال تو سعدی و بیهقی به جهنم. آل احمد و شاملو که نزدیک‏ترند هم به جهنم. منظور هم که می‏رسد. پلنگ به جای مسواک استفاده شده. لبخند بزنیم یا خرده بگیریم. خب غلط است پدر جان. تو می‏گویی تلخ است یا شیرین نیست. بعد بحث ایجابی و سلبی پیش می‏کشی، چشم. سر تعظیم فرود بیاوریم به آستان آن که مترجم شبکه خبر شده. یعنی آن‏که قدرت‏ش بیش‏تر است زبان را تغییر دهد هرگونه که دل تنگ‏ش خواست. من حتی مشکل‏ی با این هم ندارم. زبان که مثل اقتصاد نیست که اگر طبق اصول‏ی پیش نرود جای دیگر خرابی به بار بیاورد. بگذاریم آن‏ها که بلندتر داد می‏زنند یا بلندگوهای قوی‏تر دارند زبان را به هرجا که پا داد ببرند. من مشکل‏ام این است که تو این را نمی‏گویی صاف و پوست‏کنده.‏

Ali Jalali گفت...

به نظرم باید این حرفها را مرتب کرد و بصورت کتاب، یا حداقل یک فایل، که نیازی نباشد از وزارت فخیمه ارشاد بگذرد، نوشت. اسمش را هم بگذاریم مثلا "بنویسیم". اگر همت کردید و از من کاری برمی آمد، امر بفرمایید.

Vahid گفت...

بیچاره
دلم براش سوخت!

sanaa گفت...

این طور بحث و حرف ها همیشه من عامی بی سواد را ترسانده از نوشتن یا حتی حرف زدن!آدم حس می کند عده ای ذره بین به دست گرفته اند و منتظرند تا دیگران حرف بزنند و برچسب غلط بودن و بی سواد بودن به آنها بزنند.
همیشه عامیانه فکر کرده ام کار ویراستار روان کردن متن است،طوری که خواننده اذیت نشود و آسان تر بخواندش!نه درست کردن غلط و نه گرفتن اشتباه نویسنده.
با این همه این حرف ها و زیر پرچم این و آن سینه زدن کار مسخره ای ست.
گرچه از تمام حرف های این بنده خدا تنگ بودن دایره ی کلمات روزنامه نگاران را قبول دارم.

Mohammad گفت...

اشکالات روششناسی کار آقای نجفی یکی دو تا نیست. آقای نجفی یکی از منابع بی چون و چرای درستی زبان را زبان قدما می داند. جوانی برای مجله مترجم نامه داده بود که آقای نجفی می گویند فلان ترکیب در زبان فارسی از زبان های اروپایی گرته برداری شده و غلط است، اما عین این ترکیب در تاریخ بیهقی آمده. نکته اینجاست که نه کسی می تواند تمام آثار گذشتگان را به دقت بررسی کند، نه تمام آثار گذشتگان به دست ما رسیده، و نه تمام زوایای زبان گذشته فارسی در آثار مکتوب درج شده که دریچه ای باشد برای شناخت کامل زبان قدما. در گذشته در اغلب موارد بین زبان گفتار و نوشتار فاصله بیشتری بود تا امروز. شاد باشید، محمد

Unknown گفت...

نجفی کار فوق العاده ای کرد با نوشتن این کتاب. اما نصف غلط و درستش بسته به شم زبانی خودش یا هم نسلانش است.
من هم موافقم که روشش اصلا چارچوب زبانشناسی ندارد در این کتاب.
اما از همه بدتر این است که کس دیگری کاری مشابه انجام نداد و سالهاست این کتاب خدایی می کند. این مسئله را باید حل کرد. نمی دانم کی اما کسی یا کسانی باید از نو این مسئله درست و غلط را مطرح کنند. والا هر کس شم زبانی خودش را آیه آسمانی می داند.

Ali Yousefi گفت...

حال ندارم بخونم
سلام!
اما تو پست قبلی یه جا نوشته بودی اسموشون رو نشنفته بودم!!!! بابا من هزار بار هزار جا گفتم . ایهالناس شنفتن واسه حس بویاییه . میگن بو رو میشنفم ... نشنیدین؟ شنیدن مال حس بیناییه . حالا ما بی سواد !!! ای بابا .
کورش جان به وبلاگ ما اومدی یه ردی بذار . دوس دارم قبل از رفتن ببینمت . کی و کجا...الله اعلم .
www.aliyousefi.wordpress.com

a گفت...

بد نیست این یادداشت را هم در این‌رابطه ببینید:
http://www.ketablog.net/archives/002056.php