منتظران کشف شدن
مدتها بود که پایم به صدا و سیما و در بلال و آفیش و این حرف ها باز نشده بود. از ولیعصر که به سمت در بلال میپیچی یکباره چگالی نوعی از آدمها شدید بالا میرود. آدمهایی که نمودهای مختلف و گاه متضادی دارند. آنها که چشم درشت دارند، آنها که چانهی یزرگ دارند، آنها که دماغ کوچک دارند، آنها که دهان غنچه دارند، آنها که مادرزاد ابروی باریک دارند، آنها که به زور ورزش و نخوردن تنهی باریک دارند، آنها که نگاه سنگی دارند، آنها که چشمهای رنگی دارند، آنها که مطمئن هستند با مقنعه قیافهشان خیلی معصوم میشود، آنها که مطمئن هستند در چادر عربی جذابتر میشوند، آنها که مطمئن هستند موی لخت و تهریش زبر حسابی چهرهشان را رو میآورد، آنها که واقعا صبح به صبح سه بار صورتشان را از پایین به بالا میتراشند، آنها که میدانند فلان رنگ بهشان میآید و تمام لباسهاشان را از آن رنگ میخرند، آنها که میدانند باید گردنشان را اینطوری بگیرند تا اثر نگاهشان چند برابر شود، آنها که صدایشان موقع سلام کردن هوش از سر آدم میبرد، آنها که سکوت معنیدارشان را از خود کلینتایستوود به ارث بردهاند، آنها که در حمام صدای خودشان را کشف کردهاند و میدانند هر چند هیچ وقت شرایط اجازه نداده کلاس موسیقی و آواز بروند، استعدادش را دارند، آنها که میدانند وقتی نرم راه میروند راه رفتنشان تماشا دارد، آنها که میدانند عین عین فلان هنرپیشه هستند فقط کمی خوشگلتر و کم ناز و اداتر.
همه از این در میروند تو، یکی چایی میدهد یکی تایپیست است، همه خمیازه میکشند و همه منتظر اند، منتظر تا این که روزی برسد و کارگردانی، تهیهکنندهای کسی کشفشان کند و راه برایشان باز شود.
همآنجا اگر خوب نگاه کنی، میبینی کسانی را که دیگر شکمشان چربی گرفته، دور چشمهاشان گود افتاده، رنگ چشمشان کدر شده، صداشان از صافی اولش افتاده، دیگر رنگ فلان هم زیبایشان نمیکند، و هنوز نگران اند، هنوز منتظر اند، و نه اینها متوجه جوانترها هستند و نه آنها متوجه وضع رقتبار اینها. سیل جمعیت میآید و میرود. گاهی صدایی هم هست که میگوید «اسم شما آفیش نشده.» و جوابی فروخورده و کم صدا که «مگه میشه؟»
۳ نظر:
باید عرض کرد "دقیقاً"
خلاصه راهت ندادن
@فخرالدين =)))) دستکردی تو مطلب اینُ کشیدی بیرون :دی
ارسال یک نظر