در بانک
ساعت بیست دقیقه به یک است. شمارهی من دویست و هفده است و آخرین شمارهای که صاحبش را صدا کردهاند که جلوی یکی از هشت باجه بنشیند صد و هشتاد و نه است. رئیس شعبه (که هر بار دیدهامش مطمئنتر شدهام قبل از این ناظم یا معلم دبستان یا مدرسهی راهنمایی بوده است) کلید در شعبه را به سرباز میدهد و میگوید در را قفل کند. ملت میآیند، پشت در میمانند. با سویچ ماشین به در میکوبند. بعضی خواهش میکنند «آقا حالا من یکی هم بیام تو. چیزی نمیشه که.» بعضی ساعت روی مچشان را نشان میدهند و میگویند «حق ندارید ببندید، ساعت هنوز یک نشده. ساعت کارتون رو نوشتهاید اینجا تا یک. باید تا یک سرویس بدهید.» بعضی میگویند آقا من کاری دارم که باید حتما با آقای رئیس شعبه صحبت کنم.» یاد بانک مسکن صادقیه میافتم که وقتی یکی داد و هوار راه میانداخت که «پس چرا این آقای رئیس شعبه نمیآد به من بگه اینجا چه خبر اه؟»، خانم رئیس شعبه آرام میآمد و با اخم میگفت «این جا آقای رئیس شعبه نداریم.» و بعد با استفاده از همین گیجی و شرمساری طرف را ضربه فنی میکرد و سر جایش مینشاند. یک نفر هم بود که بی اعتنا به این که دمپایی سفید پلاستیکی و پای بی جورابش چندان اقتداری برایش نمیگذارد، به سربازک پشت در گفت «برو رئیس شعبه رو صدا کن بیاد با من صحبت کنه.» سربازک گفت «چه کارش داری؟» گفت «سوال دارم. باید جوابگو باشه.» سربازک هم که دنگش گرفته بود گفت «سوالت رو از من بپرس.» مرد انگار محبوب جان به بهار آغشتهاش را یافته باشد، جملهی سرباز را در آغوش جملهی خودش گرفت که «تو نمیتونی جوابگو باشی. تو حق نداری با من سوال و جواب کنی. تو اینجا فقط یک مقام نظامی هستی.» من پشت به در نشسته بودم و این مکالمه را میشنیدم و گاهی از روی شانهام سرک میکشیدم تا باز قیافههاشان را ببینم. به این عبارت مقام نظامی که رسید، دست کشیدم پس سرم و ریز ریز و بیصدا خندیدم.
۶ نظر:
از رییس شعبه صادقیه خوشم اومد. از ریز ریز خندیدن تو هم. من بودم قاه قاه می خندیدم. نمی تونستم نخندم.
سلام
رسما پدرم در آمد واسه اینکه بتوانم نظر بدم.
خوب کجا بودم پسرم هنرمند باید مردمی باشد. من با این سن و سالم تا حالا از هیچ فیلتری این جوری رد نشده بودم.
خوب من تو رو از همشهری جوان می شناسم.
خواستم بیام بگم با این واژه مقام نظامی خیلی حال کردم. البته من تا حالا رییس شعبه زن ندیده ام. جالب بود . بازم می یام.
روش مشق نوشتن يکساله برای آن ها که نبودند !
من یاد فیلم دوئل افتادم. اونجا که یه نظامی با تحکم می پرسه مقام مسوول اینجا کیه؟
و پرستویی میگه: مقام نداره. مسوولش منم!
اين قدر اين كامنت دوني ادا در آورد كه يادم رفت چي مي خواستم بگم؟
چه عجب پست ساده اي هم نوشتيد كه همه بفهمند.
رئيس شعبه هاي آن منطقه(از صادقيه تا شهرزيبا و..)اكثرا خانم اند،حكمتش در چيست؟نمي دانم!
جالب انگیز ناک بود. ما هم بارها هم اونوری بودیم و هم اینوری.اما اونقدرها دقت نفرمودیم! کورش خان!
ارسال یک نظر