حالا چی هست اين زبان؟
همهی دعواها انگار سر زبان است. خب این زبان چی است؟ ما به چی میگوییم زبان؟ مصادیقش که معلوم است؛ فارسی و انگلیسی و عربی و هندی و اسپانیایی و کابیل و کرهای و گئز و قبطی و چینی و عبری و فرانسه و آلمانی و ژاپنی و هلندی و امثال اینها. چه چیزهایی مصداقش نیستند؟ خیلی چیزها. آنها که ممکن است فکر کنیم زبان هستند کدام هستند؟
چیزهایی مثل زبان پروانه و زنبور و دلفین و گربه. چیزهایی مثل زبان موسیقی و نقاشی و رقص. چیزهایی مثل زبان طبیعت. چیزهایی مثل زبان فرترن و پاسکال و سی.
اگر دنبال تعریف زبانهای طبیعی باشیم اینها که گفتم دیگر زبان به حساب نمیآیند. بنا بر این باید یک مجموعه خصوصیات پیدا کنیم که در مصداقهای زبانهای طبیعی باشند، اما یکی یا همهشان در بقیهی چیزهای غیر از زبانهای طبیعی نباشند.
شاید این کار چندان هم شدنی نباشد. اما کمک کنید. هر کسی خصوصیتی که به نظرش در زبانهای طبیعی هست و در دیگر چیزها نیست – یا کمتر هست – را بگوید. بعد ببینیم چه دستمان داریم.
چیزهایی مثل زبان پروانه و زنبور و دلفین و گربه. چیزهایی مثل زبان موسیقی و نقاشی و رقص. چیزهایی مثل زبان طبیعت. چیزهایی مثل زبان فرترن و پاسکال و سی.
اگر دنبال تعریف زبانهای طبیعی باشیم اینها که گفتم دیگر زبان به حساب نمیآیند. بنا بر این باید یک مجموعه خصوصیات پیدا کنیم که در مصداقهای زبانهای طبیعی باشند، اما یکی یا همهشان در بقیهی چیزهای غیر از زبانهای طبیعی نباشند.
شاید این کار چندان هم شدنی نباشد. اما کمک کنید. هر کسی خصوصیتی که به نظرش در زبانهای طبیعی هست و در دیگر چیزها نیست – یا کمتر هست – را بگوید. بعد ببینیم چه دستمان داریم.
۱۰ نظر:
ام م م ... مثلن زبان های طبیعی بیشترشون نوشته هم می شن! یا میشه گفت همه تقریبن یک چیز ازش می فهمن! خیلی پرت گفتم شاید! ببخش!
جناب کورش، قدیمیها، زبانشان در بعض ِ جاها، کارکرد داشت خیلی. مثلا در مواجه با این نوشته، میگفتند:«فتوای قمارباز رو قمارباز باوس بده!» و نیز میفرمودند:«ببین سیب از خود درختاه!» واقعیت ایناست که حقیر، بهشدت دارد بهشما میاندیشد ... و منتظر ادامهء این بحث میباشد. و نیز، ایشان، ارادت دارد به شما، زبان، دعوا، و دکتر نجفی! همین
راستش را بخواهید من یک چیزی را میخواهم بدانم که زبان برای اینکه زبان باشد باید مصوت باشد؟ زبانهای صامت زبان نیستند؟ یا اینکه مدخل و مخرج اش باید به ترتیب گوش باشد و دهان که از لحاظ علمی زبان خوانده شود ؟ زبان دل و زبان چشم صرفاٌ تغبیرات استعاری و مصادیق تشخیص ادبی هستند یا چه ؟
سلام
من به سه تایی مرتب (زبان- فیلتر - ادبیات) معتقدم. این سه را نمیتوانم تعریف کنم ولی میتوانم تفکیک کنم. زبان را آنچه مردم میگویند و ادبیات را آنچه مینویسند و فیلتر را نگاشتی پیچیده از زبان به ادبیات میدانم. بر روی کلمه پیچیده هم تاکید دارم. حالا چند نکته:
1- یک روز در دبیرستان با دوستی قصد انجام کاری را داشتیم که هی موفق نمیشدیم. دوست دیگری وارد شد و آهنگ "همینه" (همان دو دست و پا چلفتی معروف) را با دهن اجرا کرد. حالا شما این صداهایی که این دوست ما در آورد را جزء زبان فارسی میدانید یا نه؟ چرا؟
2- به عنوان یک مشهدی، میتوانم حداقل ده جمله پشت سر هم بگویم که یک غیر مشهدی هیچ از آن نفهمد. واقعا چه فرقی بین زبان مشهدی (یا فارسی مشهدی) با زبان پاریسی (یا فرانسه پاریسی) برای یک تهرانی یا اصفهانی وجود دارد؟ دقت کنید که مسأله فقط پیچشهای آوایی یا کلمات غریب نیست. مثلا مردم آمل، جمله "آیا آقای دکتر آمده است؟" را میگویند "آی دکتر بیامو؟" و فعل این دوجمله اساسا ساختارهای متفاوتی دارند.
3- حالا زبان فارسی را اشتراک مشهدی و آملی و رشتی و تهرانی و اصفهانی و ... بدانیم یا اجتماع آنها؟ دقت کنید که خیلی انتخاب سرنوشت سازی است؛ اجتماع یا اشتراک؟
4- تقریبا به عدد آدمهایی که مینویسند، فیلتر وجود دارد. مثلا اینکه صاحب این وبلاگ "برای" را "بررای" مینویسد. یا بعضی کلمات را جدا مینویسد یا فاصله بین کلمات را کم و زیاد میکند فیلتر اوست.
5- فیلترها البته چندلایه اند. یکی از مهمترین این لایه ها همانی است که با چکش دیکته در دبستان یا مسابقات اسپلینگ در دبیرستان، با چکش در کله ما فرو میشود. همان فیلتری که ما را مجبور میکند بدون اینکه نوک زبان را بین دندانها قرار دهیم، "کسیف" را بنویسیم "کثیف"
6- مدت زمان بسیار طولانی یکی از محدودیت های فیلترها سی و دو حرف الفبا و شش حرکت مصوت بود و یا هست. اما اگر کسی "حادثه" را نوشت "حاد3"، پلیس باید او را بگیرد؟
7- در زبان فارسی ما صدایی از خودمان در می آوریم که آن را به دلیل فیلترینگ مینویسند "نچ" یا "تچ" ولی نه "نچ" است نه "تچ". معنای کاملی هم دارد. یا مثلا وقتی یکنفر میگوید "هش" و شین را میکشد، معنیش فرق دارد با اینکه شین را نکشد. تکلیف ما با ضعف الفبا چیست؟ دقت کنید که ضعف الفبا چقدر ادبیات را محدود میکند.
8- حالا دوباره خروجی اشتراک این فیلترها را ادبیات فارسی بدانیم یا اجتماع آنها را؟
جمع بندی کنم. زبان از نظر من موجود چند بعدی ای است که ما با فیلترهایمان آن را در فضای یک بعدی ادبیات تصویر میکنیم و این میشود منشأ مباحثی نظیر هرمنوتیک. بعد گاهی ادبیات را با زبان اشتباه میگیریم. همانطور که گاهی زبان را معادل معانی ای میدانیم که در ذهن داریم.
حالا که نوشتم مطمئن نیستم به سؤال شما مربوط باشد!
ارادتمند
علی
به نظر من با اين رويكرد، بايد پس از تقسيم زبان به طبيعي و جز آن، خود زبان طبيعي را هم بايد به زبان انسان و ساير زبان هاي طبيعي(زبان يا شيوه ارتباطي ساير موجودات زنده) تقسيم كرد. فرق اصلي زبان انسان با ساير زبان ها از نظر من، توانايي انتقال احساسات است كه نوع بسيار ابتدايي آن در زبان ساير موجودات زنده هم وجود دارد. ولي زبان هاي ديگر صرفا"براي انتقال مفاهيم يا اخبار بكار مي روند. طبيعي است كه زبان انسان، بدليل روند رو به رشد و رو به پيچيدگي ارتباطات انساني، دائما" در حال تحول است. زبان ماشيني هم بدليل پيشرفت علم و بروز مفاهيم جديد علمي دائما"متحول مي شود. ولي زبان ساير موجودات زنده با توجه به غريزي بودن آنها،كم و بيش، بدون تغيير باقي مي ماند.
فکر می کنم زبان ابزار نمایش مفاهیم هست، منظورم از نمایش اشاره کردن هست. در یک زبان سطحهای مختلف اشاره کردن داریم، مثلا برای زبان خودمان، از جمله گرفته، تا گروههای اسمی و متممی و فعلی و ... تا کلمه، تا تکواژ.
به نظرم تفاوت اصلی زبانهایی مثل زبان حیوانات و زبانهایی مثل زبانهای کامپیوتری با زبانهای رایج بین آدمها در مفاهیم پایهای و میزان دقتی است که میتوانند به آنها اشاره کنند: مثلا زمان، وجود داشتن، فضا، اشیاء، حرکت ... .
خوب اولاً زبان ارتباط بین آدم هاست و نه هیچ موجودات دیگری. دوماً آنچه با آن ارتباط برقرار می شود حداقل بین دو آدم باید فهم مشترکی ایجاد کند. اینها خیلی پایه ای اند. حالا اگر به زبان های رایج نگاه کنم می شود گفت باید بتوان بیان کرد آنرا با یک سری صدا ها! شاید بتوان گفت باید بتوان نمایش خطی داد آنرا. با آن بتوان فکر کرد. بتوان به آنچه دور و برمان است اشاره کرد.بتوان رابطه ی بین آنچه دور و برمان است را با آن بیان کرد. حداقل روابط اولیه را!
فعلاً همین قدر به ذهنم می رسد.
فقط ارتباط هم نیست. فکر کنم «فکر کردن» هم زبان میخواد!
هدفت از طرح اين موضوع چي بوده؟ به نظرت تقسيمبندي زبان به زبان طبيعي و زبان غيرطبيعي يا مصنوعي يا مجازي و ... درست است؟ حالا بيا و درستش كن كه زبان غيرطبيعي و ... چي هستند. چيزي كه قواعدش كاملاً قراردادي است، نميتوان براي آن كتابي نوشت كه نيمي از دستوراتش تبصره نداشته باشند و قبلهاي هم نداريم كه به طرفش نماز بخوانيم را چهطور ميتوان تقسيمبندي كرد. در كل، با طرح موضوعت ارتباط برقرار نكردم.
به نظر من، زبان مثل آدميزاد است كه نميتوان براي آن فرمول تعريف كرد. از هر جنسي هم كه باشد، زماني ماندگار است كه ساده باشد. اين هنر نيست كه ده جمله بگويي كه كسي نفهمد كه چي گفتي، مهم اين است كه همان مفهوم را بتواني در جملههاي كمتر و با واژههايي ساده بيان كني. و در آخر:
«من زبان مردم كوچه و بازار را از زبان درباري و دانشكدهي ادبيات غنيتر ميدانم و به همين دليل اسم كتابم را كتاب كوچه گذاشتم.»
استاد احمد شاملو
ارسال یک نظر