فعلا اين قدر
من مریم نبوینژاد را بیرون از وبلاگش نمیشناسم. اگر اشتباه نکنم نسبتی با یک دوست قدیمی من دارد که مدتها است هم در ذهن و هم در جغرافیا از هم دور افتادهایم. از خواندن وبلاگش و دانستن این که پدرش کیست، میدانم آدم بسیار قابل احترامی است.
مدتها است که وبلاگش را میشناسم. کم مینویسد، اما همآن اندک، اغلب برای من غنیمت بوده است. اگر نظری دربارهی یک نوشتهاش دارم، معنایش این نیست که قدرش را ندانم.
دلیلی نمیبینم که با همهی گرفتاریهای احتمالیش وقتی را که میتواند برای خودش بگذارد، یا در وبلاگش چیزی بنویسد که به درد خیلیها – یکیش من – بخورد صرف شخصیتر کردن بحثی کند که تا اینجا پیش آمده است. تا اینجا در عمل کوشیدم بحث را شخصی نبینم، الان واضح میگویم که بحث شخصیای در کار نبوده و اگر هم از آن سو بوده، من ادامهاش نخواهم داد. اگر کامنتی بگذارد، با دقت میخوانم، اما سعی میکنم «جواب» ندهم. به او هم توصیه میکنم نگذارد درازی بحث، ما را از آن همه چیز خوبی که من در او میشناسم (و از جنس دانش است) محروم کند. بحث از زبان را – مستقل از او و نظراتش – پیش از این اینجا دیده بودید، بعد از این هم خواهید دید. این هم خلاصهای مرتب و منظم از آن چیزهایی که پیش از این واضح یا به اشاره گفتم و به نظرم درست و دقیق است:
1. کسی نمیتواند دیگران را از رفتار زبانیای باز دارد یا به رفتار زبانیای وادارد. زبان میراث مشترک بشری است و هر کاربری – مستقل از میزان علاقهاش به آن زبان خاص یا قهرمانهای ادبی آن زبان – حق دارد از آن به طریقی که میپسندد استفاده کند.
2. متخصصان زبان (زبانشناسان) نیز از این قاعده مستثنا نیستند. تنها تفاوتی که زبانشناس با دیگران دارد این است که میتواند زبان را بررسی و تحلیل علمی کند و پیشبینی کند که هر رفتاری چه اثری بر زبان خواهد گذاشت. او میتواند بگوید هر رفتار زبانیای چه آثار خوب یا بدی بر زبان خواهد داشت. اما تحلیلهای زبانشناسان الزامآور نیستند.
3. نقش ادبی-شعری-هنری-زیباییشناختی زبان نقش اصلی زبان نیست. علاوه بر دلیل بالا به این دلیل هم کسی نمیتواند به دیگری امر کند فلان رفتار زبانی را کنار بگذارد. به بیان دیگر کسی حق ندارد به دیگری بگوید چون قواعد زیباییشناسی میگویند «تغار» واژهی زیبایی نیست یا «سودن» از «ساییدن» زیباتر است «تغار» و «ساییدن» را به کار نبر. این فقط در حیطهی واژگان نیست، در تمام حوزههای زبانی چوناین است.
4. چه در بحث دربارهی زبان و چه بیرون از آن منصفانه نیست که کسی به جای این که بگوید «من نمیپسندم» یا «از نظر من زیبا نیست» بگوید «مشکل زیباییشناسی دارد». گفتن چوناین عبارتی مخاطب ناآشنا را به این گمان میاندازد که گوینده نه از منظر شخصی خودش که از منظری علمی این را گفته است.
5. شاعران متخصصان ادبیات نیستند. ممکن است شاعری متخصص ادبیات نیز باشد، اما این الزامی نیست. تصادفی است. ادبیات بررسی علمی نقش زیباییشناختی زبان است. شاعران و داستاننویسان کاربران موفق این نقش هستند نه بررسیکنندگان آن.
6. نه شاعران و داستاننویسان و نه متخصصان ادبیات – علاوه بر دلایل بندهای پیشتر به دلایل اخیر هم – نمیتوانند به دیگران دربارهی شیوههای به کار بردن زبان امر و نهی کنند.
7. قضاوت دربارهی این که ترجمهای غلط است یا نه آسان نیست. تنها در مواردی که متن مترجم تفاوت واقعی با متن اصلی داشته باشد میتوان گفت مترجم خطا کرده است. مثلا اگر مترجمی نداند staff در متنی که به نوشتن نت مربوط است معنای «کارکنان» ندارد، بل که به معنای «خطوط حامل نت» است، ترجمهاش غلط است. نیز ترجمهی کسی که sun را با son اشتباه کند غلط است. یا کسی که نداند انگلیسیزبانها از «clear a space» معنای شفاف کردن جایی را نمیفهمند، بل که منظورشان جا باز کردن برای جا دادن به چیزی تازه است، ترجمهاش خطا است.
8. ترجمهی نارسا با ترجمهی خطا فرق دارد. کسی که ترجمه کرده «کراواتش را پوشید تا به مراسم برود» خطا ترجمه نکرده، فارسی نوشتنش خطا است و ترجمهاش نارسا است. در ترجمهی رسا برای کراوات احتمالا از فعل دیگری مثل «زدن» استفاده میکنند.
9. ترجمهی مضر الزاما نارسا یا خطا نیست. ترجمهی مضر ترجمهای است که به زبان ضرر بزند. مثلا ساختارهای صرفی یا نحوی را خراب کند یا در معناشناسی زبان دخل و تصرف غیرمجاز کند.
مثلا «مردم شهر نشست» یا «مرد به خانهی خود پس از صرف ناهار رفت» یا «این راست او است که در شهر آبا و اجدادیش بماند» یا «مرد قرمز کلاه پردار خود را برداشت و چپقش را به دست مرد سفید داد».
10. ممکن است گرتهبرداری یا ترجمهی لفظ به لفظ به ترجمهی مضر بینجامند اما همیشه چوناین نیست. مثلا در ترجمهی «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» گفتن «خشک و تری نیست که در کتاب مبین نیست» رسا نیست اما مضر هم نیست. هر چند که عربزبانها از این جمله بیشتر چیزی شبیه «هر چه هست در کتاب مبین هست» میفهمند. در برابر، میتوان گفت ترجمهی «و لی نعجة واحدة» به «و برایم میشی است یکتا» ترجمهی مضری است، هر چند خطا نیست. چون «خشک و تر» به ساختاری از زبان فارسی آسیب نمیزند، اما «برایم ... است» را در فارسی به معنای «... دارم» به کار نمیبریم.
11. عنوان مضر را با این فرض به کار میبریم که قواعد هر زبان با خودشان سازگارتر اند تا با قواعد زبانهای دیگر. اما واقعیت این است که حتا در این مورد هم نمیتوان مطمئن بود. بنا بر این ترجمهی مضر را هم نباید واقعا و همیشه مضر دانست.
12. ادبیات نقش زیباییشناختی زبان است. برای این که محصول زبانیای ادبی باشد کافی است کسانی به عنوان یک محصول زبانی – و نه مثلا یک محصول فلسفی یا سیاسی – ستایشش کنند. این تقریبا یعنی باید زبان متن ادبی با زبان معمول متفاوت باشد.
13. زبان ایستا نیست. تغییر میکند. نمیتوان جلوی تغییر زبان را گرفت. فرض کنیم بتوان جلوی تغییر را زبان را گرفت؛ جلوی تغییر جهان را نمیتوان گرفت. زبان امروز ما برآورندهی نیازهای یک قرن دیگر نیست. زبان یک قرن پیش هم نیازهای امروز ما را برنمیآورد. زبان ایستا به بیانی زبان ناتوان است.
14. اگر جلوی تغییر در زبان را بگیریم، لاجرم ادبیات نیز به تکرار ادبیات گذشته محدود و محصور میشود. گمان نکنم کسی بگوید وزن فعولن فعولن فعولن فعول مناسب روایت کردن داستان فتح خرمشهر است یا باید با واژههای فردوسی و سعدی و نظامی و حافظ دربارهی یاهو مسنجر حرف زد. موضوعهای جدید و نگاههای جدید زبان جدید و ادبیات جدید نیاز دارند.
15. ادبیات اغلب حاصل تغییر در زبان و هنجارهای زبان است. این تغییر گاهی هنجارافزا است (مثل سجع و قافیه و اغلب صنایع ادبی قدیمی) و گاهی هنجارزدا است (مثل شعر نیمایی و شعر سپید و حسآمیزی). این تغییر هنجارها حتا اگر ناآگاهانه و تصادفی باشند، اگر ستاینده داشته باشند در حیطهی آن ستایندگان ادبیات هستند.
16. گفته و نوشتهی فلان کس را شاید گروهی از مردم شعر ندانند، اما در نظر کسانی هم شعر است. شمار این کسان در مورد حافظ بیشتر است و مثلا در مورد فلان معاصر گمناممان کمتر. اما اگر هیچ کس هم کار آن معصر گمنام را نپسندد، نمیتوان دهانش را بست و گفت حق نداری هنجارهای زبان را در گفته و نوشتهات تغییر بدهی. همآن طور که اگر تمام مردم هم شعر حافظ را بپسندند، نمیتوان گفت کسی بیرون از اسلوبها و زبان حافظ چیزی نگوید.
17. این که زبان معیار را معیار زبان بدانیم تصوری نادرست است. زبان معیار در تعریفی نادقیق یعنی زبانی که کمترین فاصله را از زبانهای مجموع کاربران یک زبان داشته باشد. یعنی چه؟ من و تو فارسی حرف میزنیم، اما فارسی من با فارسی تو فرق دارد. حالا آن فارسیای که فرقش با بقیه از همه کمتر باشد (میانگین زبان فارسی؟) میشود فارسی معیار. اما معنای این نام این نیست که کسی نباید از این زبان عدول کند. این فقط یک نام است.
18. جدا کردن کاربردهای مختلف زبان و پاسبان گماشتن بر آنها هم خیال خامی است. من الان دارم متنی اخباری مینویسم و از نقش اطلاعرسانی زبان (یا از زبان علمی) استفاده میکنم، اما در عین حال عبارت «پاسبان گماشتن» را که واضحا ادبی است به کار گرفتهام. در زبان ادبیات هم بارها از ساختارهای سادهی زبان روزمره یا زبان اداری استفاده میکنیم. نمیتوان گفت زبان ترجمهی خبر یا زبان رسانهها زبانی اطلاعرسان است و با ادبیات عامه یا ادبیات مکتوب یا ادبیات رسمی فرق دارد و کسی حق ندارد در آن تغییری بدهد؛ چه این تغییر آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه.
19. زبان فردوسی نمیتواند زبان معیار امروز باشد. مثلا در حیطهی واژگان، ما بسیاری از واژههای فردوسی را بسیار کمتر از او به کار میبریم. به جای «برگاشتن»، «نهادن»، «بن» و «نهان» بیشتر میگوییم «برگرداندن»، «گذاشتن»، «ته» و «پنهان».
در حیطهی صرف به جای «ببست» و «میبرآمد» می گوییم «بست» و «برآمد».
در حیطهی نحو نیز زبان ما با فردوسی متفاوت است. برای مثال کاربرد «را» در جمله های مرکب فردوسی به گونهای است که امروزه در کلاسهای انشا و آیین نگارش در مدرسهها و دانشگاهها خطای نحوی میدانندش.
در حیطهی سمانتیک و نیز جهانبینی زبانی نیز چوناین تفاوتهایی کم نیستند.
20. زبان فردوسی – چون زبانی ادبی است – باید با زبان معاصرانش متفاوت میبود. پس زبان فردوسی حتا در زمان خودش نیز عمومی و معیار نبوده است. معاصران فردوسی یا نسل قبل و بعد از او هم مانند او نمیگفته و نمینوشتهاند. همآنطور که ما مثل احمد شاملو یا مهدی اخوان ثالث یا قیصر امینپور نمیگوییم و نمینویسیم.
21. برای شناختن زبان فردوسی باید فردوسی را پژوهش کرد، مثلا به شیوهای که دکتر شفیعی کدکنی دربارهی بیدل به کار برده بسامد هر پدیدهی زبانی را در زبان فردوسی بسنجیبم و با زبان خودمان مقایسه کنیم. اگر کسی چوناین کاری دربارهی استفاده از مصدر «شدن» و مشتقاتش در زبان فردوسی برای بیان موقعیت مجهول بکند، شگفتزده میشود که معاصران فردوسیدوست ما همه در این مورد تفاوتی شگرف با فردوسی دارند. گمان کنم نثر من در این مورد مستثنا باشد.
22. زیباییشناسی فردوسی هم چیزی است منحصر به فردوسی. چیزی نیست که عمومی باشد یا بتوان به عنوان متر یا معیار برای سنجیدن دیگران یا بدتر از آن برای نهی دیگران از کردارهای زبانیشان به کار گرفت.
23. زیباییشناسی فردوسی چیزی نیست که کسی موهبت شناخت آن را مادرزادی داشته باشد و دیگران نه. اگر بخواهیم حرف معناداری دربارهاش بزنیم باید معیارهایش را استخراج کنیم. مثلا این که فردوسی از رنگها چه تصور روانشناختیای دارد در این زمینه قابل بحث و قابل بدل شدن به معیار زیباییشناختی است. حتما دیدهاید که فردوسی تیغ تیز را بنفش میبیند.
این زیباییشناسی قاعدتا دو بخش دارد، عمومی و زبانی. زیباییشناسی عمومی فردوسی به زبان ربطی ندارد و زیباییشناسی زبانی فردوسی مستقل از ابزارها، نگاه، مقولهبندی و تحلیلهای زبانشناختی نمیتواند پدید آید.
24. از تمام اشارههایی که کسانی مثل فوکو به ربط قدرت و زبان کردهاند کم و بیش میتوان این برداشت خام را کرد که وقتی از زبان استفاده میکنیم، داریم به مخاطب اعمال قدرت میکنیم. این تنها اشارهای فوکویی نیست. مثلا اگر نقش ترغیبی زبان را در آموزههای یاکوبسن بشناسی و به این نکته دقت کنی که هیچ گفتاری بی مخاطب شکل نمیگیرد، باز به نتیجهای شبیه این خواهی رسید. معنای این حرف این نیست که هر کس هر چه زورش میرسد زور بیاورد. معنایش این است که اگر ملاحظهی اخلاقیای در استفاده از مشت و لگد و چماق و تفنگ داری، شاید بد نباشد حین نوشتن و گفتن هم از یاد نبریش.
25. محدودیت زمانی در ترجمهی خبر «عذر» «تقصیر» خبرنویسان و مترجمان خبر نیست. اصلا عذر وقتی معنا دارد که تقصیر در کار باشد. با این تعداد خبرگزاری و این همه خبر روزانه، اگر بخواهیم بیخبر نمانیم، ناچار ایم هر روز این همه خبر بنویسیم و ترجمه کنیم. تعداد کسانی که بتوانند در زمان محدود ترجمه و نگارش خبر، ترجمهای با استانداردهای بالای زبانشناختی و زیباییشناختی پدید آورند به پنجاه هم نمیرسد. لاجرم اتفاقی که میافتد هماین ترجمههای نازیبا و نارسا و گاه غلط است. همآن مترجمها اگر وقت کافی داشته باشند، میتوانند خطایشان را کمتر کنند. اگر در این شرایط باز هم خطا کنند خطایشان تقصیر است، اما در شرایط ترجمه و تحریر همزمان خبر، بروز خطا تقصیر مترجم نیست. نتیجهی طبیعی شرایط کاری است.
نمیتوان در خبررسانی را بست تا چوناین خطاهایی رخ ندهند.
26. تاثیرهای کاربران روی زبان معمولا پایدار نیست. بسیاری از این تاثیرها محاورهای و شفاهی هستند و مثل مد لباس میآیند و میروند. «ورچلفسیدن» مهران مدیری از این نوع است. نوعی جوک است که در متن زبان بافتهاندش. و اگر بعضی از اینها بمانند، لابد کارکردی داشتهاند که ماندگارشان کرده است. چرا باید نگرانشان بود؟
27. صیانت از زبان بیمعنا نیست. اما معنایش ثابت و ساکن نگه داشتن زبان هم نیست. راه صیانت از زبان هم سرهنگی نیست؛ فرهنگی است.
28. برای صیانت از زبان اول باید دانست چه چیزی به زبان ضرر میزند. برای دانستن این نیاز به دانش زبانی و تحلیل اطلاعات است نه مرجعیت و حس زبانی داشتن و نگران بودن و دیدگاههای آرکائیستی نسب به زبان را جایگزین دانش کردن.
بعد از دانستن آسیبهای یک عنصر زبانی – که لزومی هم ندارد حتما تازه باشد – باید دانست چرا این عنصر مطلوب است و در زبان پایدار مانده است.
بعد از دانستن همهی اینها باید جایگزینی برای این عنصر یافت که آن سود را داشته باشد – و حتی بیش از آن سود را – و آن ضرر را نداشته باشد، یا کمضررتر باشد.
بعد باید کوشید این نامزد جدید را – درس مثل انتخابات در یک کشور دموکراتیک – مطلوب مردم کرد و رای مردم را برایش جمع کرد.
29. ارتباط با منابع کهن یکی از کارکردهای خوب زبان است، اما کارکرد اصلی آن نیست. این خوب است که من میتوانم حافظ و سعدی و فردوسی و رودکی بخوانم و بفهمم، اما لازم نیست. اگر من نتوانم اوستا را بخوانم، کسی هست که بخواند و ترجمه کند.
30. اگر بهای ارتباط با منابع کهن، نگاه داشتن و سترون کردن زبان است، یقینا قطع این ارتباط بهتر است.
31. راه دیگر صیانت از زبان دیدن نیازهای زبانیای است که زبان برآوردهشان نمیکند و پدید آوردن ابزارهای مناسب زبانی برای برآوردن این نیازها است.
32. راه دیگر صیانت از زبان آموختن زبان به مردم است. آموختن زبان با آموختن ادبیات یکی نیست. آموختن زبان این نیست که مردم بدانند سعدی در چه قرنی میزیست یا هندو در نثر او چه معنا دارد. اصلیترین قسمت آموختن زبان این است که به مردم یاد بدهیم چه طور از امکانات زبان برای برآوردن نیازهای خود استفاده کنند. چه طور کاربر زبان باشند و با هزینههای فردی و اجتماعی کم نتایج بسیار از زبان بگیرند. چه طور چالههای زبان را بشناسند و درش نیفتند.
۱۷ نظر:
سلام
کاش چند نفر ديگر هم از اين اشتباهها ـ اشتباه؟ ـ ميکردند تا بيشتر از اين بحثهاي جالب ميديديم.
البته از آدمهايي که وبلاگهاشان ديدنيست.
حظ بردم. متشکرم. از شما. از مريم نبوينژاد. از آن مترجم که نامش يادم نيست. از هادي، خوابگرد و کسي با نام Ali.
خوشبختانه يلخيتر و بيحوصلهتر از آن هستم كه بخواهم نظمي نوشتاري به كلمات خود بدهم و بدبختانه شايد شفاهي لحن گفتارم گرمتر ونزديكتر به مقصود باشد...اما از اينهم غافل نيستم كه به اشارتي هرچند جرقهوار نگاه خود را ترسيم كنم...
مثلاً ميتوانم دو گزاره ي نامربوط را به عنوان مثالي بههم مربوط كنم و نتيجهي مقصود را از نخستين گزاره خود استخراج كنم.
مانند زير:
«ارتباط با منابع کهن یکی از کارکردهای خوب زبان است، اما کارکرد اصلی آن نیست. (گزاره نخست)
این خوب است که من میتوانم حافظ و سعدی و فردوسی و رودکی بخوانم و بفهمم، اما لازم نیست. (گزاره دو-ام)
اگر من نتوانم اوستا را بخوانم، کسی هست که بخواند و ترجمه کند. (گزاره سهام)
در روش فوق قلمروي كهولت يك منبع نيامده است. آيا در نظر گوينده حافظ و سعدي و فردوسي به همان ميزان اوستا كهن هستند؟ آيا الزاماً لغات تا به امروز مانده و كهن اوستا نيز همچنان كهولت دارند و بايد بازنشسته و يا ، بهتر، به قول افغانيان «باربرداشته» بشوند؟ آيا لغات توانايي نوزايي و حتا بازيافت را ندارند؟ آيا تنها عدول از نحو ضايعه بر پيكر زبان وارد ميآورد؟ آيا شعرا با تغييرهاي گاه بنيادين در نحو زبان به ويراني زبان كمك كردهاند؟ آيا گويشها هيچ نقشي در زبان ندارند؟
Salaam,
Kourosh:
Nice job. I'm not too happy with #25. Other than that I concur.
it is too much to ask but I'd like to ask your opinion about the orthography. why do you write like this? and don't you think like #30 we can get past our current writing system because of the hindrance it's causing. I personally don't like using latin characters. and no one says a reform should be in that direction. you are aware of some of the problems that we are facing, right?
I am not an expert on this but I see chinese have done some reform on it and it seems to be working for them. care to comment?
Kourosh & Saeed:
"kasi baa naam e Ali"=Ali. you can even write it with ayn laam yaa. I would.
بند سی و دو چیزی بود که تا امروز در موردش فکر نکرده بودم و حالا میبینم شاید اگر به جای تاریخ ادبیات درس دادن، کلمات فارسی برایمان تجریه می کردند کلمهسازیمان قویتر میشد. من گمانم کلمهساز بودن یک ملت تضمین کنندهی بهروز بودن زبانشان باشد. بابت تمام نکاتی که مطرح کردید ممنون.
کورش عزيز،
از دانش و احاطه داشتن سرکار به زبانشناسی در بحثهای اخیر استفاده برديم، اما با اجازه چند نکته کوچک نه از باب مچ گيری که بابت يادآوری دوستانه:
الف) لطفاً ادب نقد را رعايت بفرماييد. میدانم که نیک میدانید ادب در نقد تنها به معنی این نیست که مخاطب نقد خود را احترام بگذارید، این هم هست اما کافی نیست، بلکه به این معنی است که چون کامپایلر فرترن از یک چیز سی جا ایراد نگیرید و برای مباهات چون علی کریمی طرف را پنجاه بار دریبل نزنید و چند جلد کتاب چاپ نفرمایید به عنوان شرح و بسط نقد چند جمله. اگر مریم نبوی نژاد چیزی نمینوشت، آیا کورش علیانی حالش را داشت که چنین جدی و پرانرژی بحثی باز کند و شرح و بسط بدهد یا نه؟ یا منتی برسر خوانندگان می گذاشت و در پستی مینوشت "نفت پر"؟ نه حضرت عباسی میزدی تو گوشش؟
ب) این قاطعیت سرکار برای نشان دادن اینکه قاطعیت در زبان نباید داشت یا این معیار دادن محکم جنابعالی برای نداشتن معیار نمی دانم از کجا آمده. اجازه بدهید بقیه هم بستههای پیشنهادی خودشان را در مورد زبان روی میز بگذارند. میدانم که خواهی گفت من این وسط چه کاره بیدم و حرف خودم را زدم. اما اختیار دارید با این توپ پری که شما آمدهاید مجالی به کسی نخواهد رسید. آنطور که بنده میفهمم تلاش شما این است که در معیار زبان پلورال باشیم. زنده باد. اما ارائه چنان توصیهای هم باید متناسب با هدف باشد. شما با زبانی تند و قاطع دارید از عدم قاطعیت در معیار داشتن برای زبان دفاع میکنید و این کاری سرهنگی نیست فرهنگی است اما زبان شما در کانتکستی که قرار دادهاید اندکی نازیبا و تحقیرآمیز است هرچقدر هم که بگویید چنین نیست اما باز طومار پشت طومار شرح و بسط بدهید بیشتر رابطه قدرت و زبان را نشان میدهد در کنار ارائه بحثی علمی. می بینید که حسین درخشان را هم که عاشق سینه چاک قدرت است به وجد آوردهاید. امیدوارم باعث سوتفاهم یا رنجش نشده باشم.
جداً استفاده کردم از این بحث به هر حال. سپاس.
يادم است سالها پيش در دانشگاه به يکي از کليشه هايي که در کتاب ادبيات دبيرستان درباره غلط نوشتن بود اشاره کردم و تو همان جا اعتراض کردي که چه کسي گفته اينطوري غلط است؟ نفي باز توليد قدرت در زبان(به خصوص که آن مطالب غلط ننويسيم منتسب به حداد عادل بود) با شناخت ناقص من از گرايشات سياسي تو در آن زمان باعث تعجب من شد و البته نکته انتقادي تو به خوبي در من اثر گذاشت. اينجا دوست دارم به مخاطبان نوشته ات بگويم که کوروش سالهاست نسبت به موضوع اين بحث هاي اخير دقت و حساسيت دارد.
خب... این وسط من کلی چیز یاد گرفتم
The whole stuff were pointless and you wasted your time criticizing Maryam who was trying to help her beloved language not to be an idiotic language which models everything which models in a foolish way. I recommend you to apologize about some of your words at lest. These days this pointless attacks are getting more and it's no good body
جناب علیانی عزیز
دیروز در مورد متن تان نوشتم و آشنایی ام با شما هم به هیچ کجا بر نمیگردد و همینطور خانم مریم نبوی نژاد . بهر حال چیزی که در ورای این بحث چالشی دیده میشود این است که ما الان یک فضای برخورد نظرات داریم که تا قبل از این نداشتیم یا لا اقل اگر فضا بوده باشد جسارتش نبوده ، چیزی که به تصدیق دوست خوبم به بحث آکادمیک واقعی میخوانندش . دوست خوبم سعی نکنید با احترام الکی و تلقینی به طرف مقابل بحث را به نفع خود تمام کنید که خیال نکنیم دنبال به کرسی نشاندن نظر شخصی تان هستید و دلتان به حال ادبیات نسوخته ! پویایی این جریان در همین تحدی و ادامه آن است و گرنه همان میشود که عرض کردم ؛ شاید هر دوی شما عزیزان در یک جبهه دارید میجنگید فقط یکی سمت راست را میزند و دیگری سمت چپ و تضعیف هر کدام تضعیف کلیت سنگر است ( این نظر من است البته )
از بند نوزدهم و بیست و هقتم بسیطاٌ حظ بردم و بابت اش تشکر
به نظرم کسی که میگه شما شریفی ها آدم بامزه ایه:)
مثل این که بگی شما ایرانی ها شما ماشین دارها شما اوتوبوس سوارها شما وبلاگ نویس ها شما زنها شما مردها و ....
سلام آقای علیانی!
من اهل تحشیه نوشتن نیستم. تشکر میکنم از وقتی که گذاشتید. خیلی سؤالات نپرسیده را هم جواب دادید.
همیشه سؤالی برایم مطرح بوده و آن اینکه چرا اینقدر همه به شما توصیه های جورواجور در مورد نقدکردن میکنند، در حالی که بزرگان همواره توصیه به نقدپذیر بودن کرده اند. به نظرم کسی که میگوید فلانی نقدت منصفانه نیست یا منصفانه است، تلویحا دارد میگوید فلانی نقدشونده بی ظرفیت است و تو محکومی چون او بی ظرفیت است.
البته قبول دارم که آدم باید در انتقاد کردن جانب انصاف را بگیرد، اما چرا از انصاف در انتقاد شنیدن خبری نیست.
من میگویم گیرم که کوروش نامی به لحن تند گفت، تو با انصاف عمق انتقادش را بشنو.
برای تذکر عرض شد.
ارادتمند
علی
با سلام. سال ها پیش آقای نجفی کتابی نوشت به نام "غلط ننویسیم". آقای باطنی در مجله آدینه ضمن مصاحبه مفصلی گفت "اجازه بدهید غلط بنویسیم". بعد هم در سه شماره پیاپی آدینه به نقد کتاب آقای نجفی پرداخت و به قولی پنبه کار آقای نجفی را زد. این نقد هم نشان داد کتابی که سعی در آموزش درست نویسی دارد در مواردی در مفرداتش مرتکب خطا شده، و هم این که نگاه آقای نجفی به زبان خطاست. کتاب نجفی کتاب درسی شد در خیلی از دانشکده های ایران و نمی دانم چند ده بار چاپ و چند بار هم بازبینی شده. اما نقد آقای باطنی آن برد را نداشت و امروز دیگر تقریبا فراموش شده. من که آن زمان دانشجو بودم با خواندن نقد آقای باطنی مجاب شدم که حرف حساب می زند. کتاب آقای نجفی را خواندم، اما هیچ وقت سعی در به کار بستن آن نداشتم. باید اضافه کنم که بسیاری از چیزهایی را که در روزنامه ها می خوانم و یا در رسانه ها می شنوم نمی پسندم، و در دلم به ریش داشته یا نداشته نویسنده یا گوینده می خوندم. اما خاطرم آسوده است که زبان فارسی بیدی نیست که از این بادها بلرزد. شاد باشید، محمد
سلام...
من نوشته های شما را خواندم...و نوشته مریم را. لحن اولیه مریم در مورد فردوسی بیشتر شوخی بنظرم آمد. شوخی در کنار مطلب اصلی...
به هر حال از این نوشته ها زیاد یاد گرفتم. مرسی:)
نوش جانب باشد این گوارایی زبان که تو داری و کام ما را نیز شیرین می داری. دم شما گرم!
از سه متن اخير شما وهمينطور مطلب هم بحث محترم پرينت ميگيرم ونگه ميدارم(توقع نداشتين كه بگم "هر صبح مي بويم وبر ديدگان ميگذارم!"؟)كلاس درسيست براي خودش اين وبلاگ.در ضمن با نظرات اغلب پيامهاي دوستان هم موافقم.چه در مورد نقد پذيري ونقد منصفانه وچه در مورد ساير انتقادات روا وناروا.
ضمنا يك خواهش دوستانه:اگر شعر بنويسم برايش نقد مينويسيد؟در حد چند كلمه هم برايم مغتنم خواهد بود.
سلام
می شود این مطلب من را بخوانید:
http://safzav.blogfa.com/post-145.aspx
با تشکرهای پیش پیش!
سلام. كلاس درسي داريد؟
ارسال یک نظر