مصادره
انقلاب که شد، یک عده گذاشتند رفتند. دیدند مملکت آشوبناک است، ریسک نکردند. هر که رفته بود، از چشم ماندهها ضدانقلاب بود و طاغوتی بود و اموالش را مصادره کردند و بین مستضعفان تقسیم کردند و اسم این کار را گذاشتند مصادره. از آن کارهایی که آدم فقط در بلبشوی انقلاب میتواند ببیند. بعد از مدتی البته نظم و قانون جدید حاکم شد و خیلی از رفتهها برگشتند و به مال و اموال خودشان رسیدند و خیلی هم برنگشتند و نرسیدند و البته کسانی هم برگشتند، اما باز به هیچ نرسیدند.
از این مقدمهی نامربوط بگذر. این مفت بردن و مفت خوردن به دهان بعضی خوش آمد و شدند مصادرهچی. تا مال و اموال بیصاحب بود مال و اموال مصادره میکردند، بعد رفتند سراغ چیزهای دیگر. حالا هم رسیدهاند به مفاهیم و به شخصیتها. از یک طرف شهادت و اسلام و ایمان و هر چیزی را که زمانی خون توی رگهای مردم گرم کرده مصادره میکنند و از طرف دیگر هر کسی را که زمانی دو قدم برداشته و فریادی سر ظلم و ظالم کشیده. از نواب صفوی شروع کردند و کسی هم مزاحمشان نشد. خیلیها گفتند اصلا نواب خودش تروریست بوده و جد هماین ها بوده.
بعد رفتند و رفتند و رفتند تا دیگر رسیدند به آوینی. حالا دیگر آوینی را هم میخواهند توی لاتها و قدارهکشها بچپانند و خلاص. من قبلا یکی دو بار چیزهایی دربارهی آوینی نوشتهام. حالا دیگر داد حسین معززینیا هم درآمده است. حسین نجیب بیصدا هم دارد داد میزند. بخوانید فریادش را.
۴ نظر:
باز خدا خیرش دهاد که نفسی زد در این میان.
سلام. خب کمی قبل از اینکه بیایم اینجا این دردنامه را از بازتاب خواندم.واویلای عجیبی است اینکه هر کسی دارد سعی می کند زودتر از بقیه سند آدم ها،مفایهم و ارزش ها را به نام خودش بزند.خسته ام می کنند
جالبه با اينكه بازتاب فيلتر شد، بردش خيلي زياده. يه هفتهاي ميشه كه اين مطلب توي كتاب نيوز رفته. اما تا بازتاب هم منتشر كرد توي وبلاگ ها هم منتشر شد. رسانه چيز خوبيه. اين مطلب رو لينك كرديم.
يا علي
امين و سلمان
خدا رو شکر گاهی کسی هست فریاد که نه، آهی بکشه...
ارسال یک نظر