خنده
این را هفتهی پیش نوشتم. نمیدانم چه شد که تا امشب نگذاشتمش بالا.
سایه زوزه میکشد
آفتاب میخندد
مرد خوشدل از پگاه
رو به خواب میخندد
در دکان بقالی
جملههای کوژ و کژ
«نسیه... عاقبت... حساب»
شعر ناب میخندد
شعر ناب خندان است
خنده کار نابی است
زوزه محض تیرگی است
آفتاب میخندد
آفتاب بیغرض
بیادا و بیمرض
نقش خام هم شود
در کتاب میخندد
آن که صاف و ساده بود
مال کس نخورد هیچ
مینترسد از کسی
بیحساب میخندد
آفتاب میخندد
مرد خوشدل از پگاه
رو به خواب میخندد
در دکان بقالی
جملههای کوژ و کژ
«نسیه... عاقبت... حساب»
شعر ناب میخندد
شعر ناب خندان است
خنده کار نابی است
زوزه محض تیرگی است
آفتاب میخندد
آفتاب بیغرض
بیادا و بیمرض
نقش خام هم شود
در کتاب میخندد
آن که صاف و ساده بود
مال کس نخورد هیچ
مینترسد از کسی
بیحساب میخندد
۱ نظر:
سلام آقاي علياني
واقعا خواسته بودبد شعر بنويسيد ؟
فكر نمي كنم چنين قصد و نيتي داشته باشيد
همه نماز ها نيت و تكبيرهالحرام دارد
ولي آيا همه شان نماز است
فكر نمي كنم مخالف اين عقيده باشيد
ارسال یک نظر