آرزو گفتن، آرزو شنفتن
پرستو سلام
چهرا پای من را به این داستان آرزو گفتن باز کردی؟ سخت است. مدتها است که آرزو و ناکامی در ذهن من هممصداق شدهاند، آنقدر که دیگر نمیتوانم راحت معنای آرزو را جدا از ناکامی درک کنم. از آرزو گفتن سخت است. آرزو را فراموش کردن سختتر.
آرزو میکنم بدانم. بدانم و بدانم و بدانم و بدانم.
آرزو میکنم باشم و شاد باشم. بهرهمند باشم. انسان باشم. چیزی نباشم که بعدها از بودنش شرم کنم.
آرزو میکنم درد نکشم و درد نیافرینم.
آرزو میکنم دیدنم آدمها را شاد کند.
آرزو میکنم دیدن آدمها شادم کند.
آرزو میکنم رابطهی میان هر دو انسان و هر دو گروه انسانی بهتر شود.
آرزو میکنم دوستی که غم میخورد، شاد شود.
آرزو میکنم آنها که از هم دورافتادهاند، به هم باز رسند.
آرزو می کنم کسی مجبور نشود کسانش را ترک کند و برود به دوردستها تا کمی نفس بکشد.
آرزو میکنم عقل عقل عقل در همهمان بیشتر شود.
آرزو میکنم رفتار انسانی، لبخند، تواضع، محبت به دیگران این قدر دور و کور نباشند.
آرزو میکنم که دیگر هرگز هیچ آرزویی نداشته باشم.
که را صدا کنم؟
جواد رفیعی، مریم مومنی، مرضیه نیرومند، آناهیتا آبادپور، علی فارسینژاد
چهرا پای من را به این داستان آرزو گفتن باز کردی؟ سخت است. مدتها است که آرزو و ناکامی در ذهن من هممصداق شدهاند، آنقدر که دیگر نمیتوانم راحت معنای آرزو را جدا از ناکامی درک کنم. از آرزو گفتن سخت است. آرزو را فراموش کردن سختتر.
آرزو میکنم بدانم. بدانم و بدانم و بدانم و بدانم.
آرزو میکنم باشم و شاد باشم. بهرهمند باشم. انسان باشم. چیزی نباشم که بعدها از بودنش شرم کنم.
آرزو میکنم درد نکشم و درد نیافرینم.
آرزو میکنم دیدنم آدمها را شاد کند.
آرزو میکنم دیدن آدمها شادم کند.
آرزو میکنم رابطهی میان هر دو انسان و هر دو گروه انسانی بهتر شود.
آرزو میکنم دوستی که غم میخورد، شاد شود.
آرزو میکنم آنها که از هم دورافتادهاند، به هم باز رسند.
آرزو می کنم کسی مجبور نشود کسانش را ترک کند و برود به دوردستها تا کمی نفس بکشد.
آرزو میکنم عقل عقل عقل در همهمان بیشتر شود.
آرزو میکنم رفتار انسانی، لبخند، تواضع، محبت به دیگران این قدر دور و کور نباشند.
آرزو میکنم که دیگر هرگز هیچ آرزویی نداشته باشم.
که را صدا کنم؟
جواد رفیعی، مریم مومنی، مرضیه نیرومند، آناهیتا آبادپور، علی فارسینژاد
۳ نظر:
"نمیتوانم راحت معنای آرزو را جدا از ناکامی درک کنم." همين یک جمله تلخی را پاشيده روی متن...
و ممنون که نوشتی.
آقا شما مثل ِ این که خیلی به لینک اعتقاد نداری
داداش دهان مان آسفالت شد تا آرشیو آذر 85 ات را پیدا کنیم اما دست از پا کوتاه تر از همان جاده آسفالت بر گشتیم.
در ضمن جای تقدیر دارد که زحمت می کشید و از قواعد جدانویسی تبعیت می کنید اما گمان نمی کنم جدا نوشتن «همان و همین ولبخند» کار صحیحی باشد چون هم رسم الخط را نازیبا می کند و هم ممکن است از نظر زبان شناسی درست نباشد
ارسال یک نظر