ایمان یقین است یا الحاد؟ (1)
سه دین بزرگ ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بسیار شبیه هم اند. یکی از مفهومهای محوری این دینها چیزی است که در عربی به آن ایمان و در عبری אמונה میگویند. امروز بسیاری تردید ندارند که ایمان همآن اعتقاد، یقین و باور است. اما هر چه زمان میگذرد هزینههای چوناین ایمانی بیشتر میشود و توانش در کمک کردن به انسانها کمتر.
در هر یک از این دینها متنهایی هست که باور به آنها آسان نیست. متنهایی دربارهی آفرینش جهان، کارکرد اجزای جهان، تاریخ تمدن، حقوق و مانند آنها.
این کشاکش از سالهای دور بوده است. کسانی تردید نکردهاند که هر سوالی که هزینهای بر دوش دین بگذارد ناپرسیدنی است. آن فقیه بزرگ در قرنهای نخستین اسلام در برابر کسی که میپرسید «این که قرآن گفته خدا بر عرش نشسته است، چهگونه است؟» رنگبهرنگ شد و گفت «الاستواء معلوم و الکیفیة مجهولة و الإیمان به واجب و السؤال عنه بدعة.» یعنی نشستنش دانسته است و چهگونگیش نادانسته، ایمان به آن بایسته و پرسش از آن بدعت.
که بدعت در نگاه او چیزی است سخت ناشایست و موجب هزار جزا؛ چیزی مانند کفر. در مسیحیت و یهودیت نیز کسانی بودهاند که ایمان را برابر باور و یقین گرفتهاند و هر سوال فضولی را تند سوزاندهاند.
کسانی نیز در هر یک از این سه دین، موضعی اندکی متفاوت گرفتهاند. کوشیدهاند بررای هر سوالی جوابی عقلپسند بیابند. هر گاه بررای سوال دردناکی جواب آرامبخشی یافتهاند، سوال و جواب را پیش رو نهادهاند، و هر گاه تیزی و سوزش سوال هنوز به آرامش پاسخ میچربیده است سوال را از پیش چشم مردم دور میکردهاند که موجب تشویش مردم نشود و خود در کنار و ناپیدا با سوالهای تیز و سوزناک میجنگیدهاند. گروه اول با اینها سر سازگاری نداشتهاند و گاه گفتهاند اینها کافر و مرتد اند. اینها هم گاه گفتهاند آن گروه بیعقل اند و خطا میکنند که میگویند ایمان با عقل ناسازگار است.
آنان هم که با دین سر سازگاری ندارند، با هر یک از این دو گروه ناسازگار اند، مشکلشان با گروه اول یک کلمه است؛ بله و نه. بنا بر این اصطکاکشان با این گروه کم است. مشکلشان با گروه دوم بیشتر است. با گروه دوم بر سر هر سوالی درگیر اند و اصطکاکشان بیشتر است. نمونههای درخشانی از تفاهم و احترام متقابل میان این سه گروه میتوان یافت، اما اینها نمونههای غالب نیستند. آنچه غالب است درگیری و جدال بیپایان است.
گروه دوم پی پاسخ سوالهاشان گاه در متن گشتهاند و گاه در عالم واقع. در بسیاری موارد اینها نهایتا پاسخ سوالشان را در دوباره خواندن متن مقدس و طور دیگر خواندنش یافتهاند. آنگونه که متن را با عالم منطبق کنند. تفسیرهای جدیدی که زادهی نیازهای جدید اند حاصل کار این گروه اند. امروز نیز کم و بیش هماین گروه دوم را روشنفکر دینی مینامند.
اگر حوصله کرده باشی و تا اینجا را خوانده باشی، الان دیگر داری میگویی «خب حالا که چی؟ غیر اون کلمه عجیب غریبه که نمی تونم بخونمش، بقیهی اینا رو که خودم هم میدونستم.»
اگر کمی صبر کنی، قسمت دوم شاید هیجانانگیزتر باشد.
در هر یک از این دینها متنهایی هست که باور به آنها آسان نیست. متنهایی دربارهی آفرینش جهان، کارکرد اجزای جهان، تاریخ تمدن، حقوق و مانند آنها.
این کشاکش از سالهای دور بوده است. کسانی تردید نکردهاند که هر سوالی که هزینهای بر دوش دین بگذارد ناپرسیدنی است. آن فقیه بزرگ در قرنهای نخستین اسلام در برابر کسی که میپرسید «این که قرآن گفته خدا بر عرش نشسته است، چهگونه است؟» رنگبهرنگ شد و گفت «الاستواء معلوم و الکیفیة مجهولة و الإیمان به واجب و السؤال عنه بدعة.» یعنی نشستنش دانسته است و چهگونگیش نادانسته، ایمان به آن بایسته و پرسش از آن بدعت.
که بدعت در نگاه او چیزی است سخت ناشایست و موجب هزار جزا؛ چیزی مانند کفر. در مسیحیت و یهودیت نیز کسانی بودهاند که ایمان را برابر باور و یقین گرفتهاند و هر سوال فضولی را تند سوزاندهاند.
کسانی نیز در هر یک از این سه دین، موضعی اندکی متفاوت گرفتهاند. کوشیدهاند بررای هر سوالی جوابی عقلپسند بیابند. هر گاه بررای سوال دردناکی جواب آرامبخشی یافتهاند، سوال و جواب را پیش رو نهادهاند، و هر گاه تیزی و سوزش سوال هنوز به آرامش پاسخ میچربیده است سوال را از پیش چشم مردم دور میکردهاند که موجب تشویش مردم نشود و خود در کنار و ناپیدا با سوالهای تیز و سوزناک میجنگیدهاند. گروه اول با اینها سر سازگاری نداشتهاند و گاه گفتهاند اینها کافر و مرتد اند. اینها هم گاه گفتهاند آن گروه بیعقل اند و خطا میکنند که میگویند ایمان با عقل ناسازگار است.
آنان هم که با دین سر سازگاری ندارند، با هر یک از این دو گروه ناسازگار اند، مشکلشان با گروه اول یک کلمه است؛ بله و نه. بنا بر این اصطکاکشان با این گروه کم است. مشکلشان با گروه دوم بیشتر است. با گروه دوم بر سر هر سوالی درگیر اند و اصطکاکشان بیشتر است. نمونههای درخشانی از تفاهم و احترام متقابل میان این سه گروه میتوان یافت، اما اینها نمونههای غالب نیستند. آنچه غالب است درگیری و جدال بیپایان است.
گروه دوم پی پاسخ سوالهاشان گاه در متن گشتهاند و گاه در عالم واقع. در بسیاری موارد اینها نهایتا پاسخ سوالشان را در دوباره خواندن متن مقدس و طور دیگر خواندنش یافتهاند. آنگونه که متن را با عالم منطبق کنند. تفسیرهای جدیدی که زادهی نیازهای جدید اند حاصل کار این گروه اند. امروز نیز کم و بیش هماین گروه دوم را روشنفکر دینی مینامند.
اگر حوصله کرده باشی و تا اینجا را خوانده باشی، الان دیگر داری میگویی «خب حالا که چی؟ غیر اون کلمه عجیب غریبه که نمی تونم بخونمش، بقیهی اینا رو که خودم هم میدونستم.»
اگر کمی صبر کنی، قسمت دوم شاید هیجانانگیزتر باشد.
۱۱ نظر:
I am waiting to see the second part ...
حرف های جالب و روشنفکرانه ای است اما مشکل این گونه استدلال کردن این است که مقدمات استدلال طرف مقابل را هیچ انگاشته اید.
البته احساس می کنم خودتان به این موضوع واقفید.
بایسته را برآمده از ریشهاش به معنیِ واجب استفاده میکنی یا محضِ وزن و قافیه اینطور شده؟ اگر اشتباه نکنم کاربردِ معمولاش بیشتر به مستحب نزدیک است.
سلام کیا
امیدوار ام چیز بدی نباشد و ارزش انتظار تو را داشته باشد.
سلام فاتح
من طرفی نیستم. نمیفهمم منظورت از طرف مقابل چی است. و شاید بد نباشد کمی صبر کنی تا مطلب کامل شود. مطلب ناقص را سخت میتوان دریافت و مطلب درنیافته را سخت می توان بررسی کرد. این سختیها را به خودت هموار نکن.
سلام امید
بله. بایسته را از ریشهی بایستن به معنای واجب گرفتهام. طبیعتا سجع هم در این میان مشوق خوبی بوده است. اما اصولا من به ریشهها زیاد توجه میکنم. کمی بیش از حد لازم. ببخش.
سلام کوروش. خوبم. خوبی؟ 1. نمیشود کاری کرد که "کامنتدونی" اینجا ظاهر نوشتهها را این همه آشفته نکند؟ اگر بشود خیلی خوب است. دست کم من مجبور نیستم که برای بههم نریختن جملههایم (و بیشتر: نقطهگذاریهایم) همهی کامنتها را با "؟" تمام کنم! 2. به گمانم شأنی برای "دستکم" دو گروه از مردمان قائل نشدهای: (الف) کسانی که دین دارند و تعقل هم میورزند اما بر این باورند (به عنوان نتیجهای از تعقلاتشان) که اساساً سنجش سازگاری ایمان و عقلانیت بیمعنا است. یعنی بر این باورند که ایمان مقولهای "عقلگریز" است. (ب) کسانی که دین ندارند اما سر ناسازگاری هم با آن ندارند. البته گمان میکنم که تقسیم بندیای که کردهای (باترجمهی من یعنی: فقها، متکلمین، ملحدین)، چیزی است که با گوشهی چشم به آیندهی بحث ارائه شده است؛ نه؟
خوب صبر می کنیم.
اما این را هم بهش برس که اصلا چرااین به اصطلاح روشنفکرهای دینی باید اینقدر خودشان را پیچ و تاب بدهند و با آن قسمت های تیز و سوزان کلنجار بروند؟
چرا اینقدر جسارت و شجاعت پیدا نمی کنند که آنچه عیان است را به خودشان صادقانه یک بار به صدای بلند بگویند و ازش در گذرند و چیز های جدید و بهتر را به جایش خودشان درست کنند و بنشانند؟
هلاس جان سلام
چه خوب که خوب ای. میشود. کافی است هر بار رایت کلیک کنی و در قسمت انکودینگ گزینهی رایت تو لفت را انتخاب کنی.
در مورد عقلگریزی و نادیده گرفتن این تئوری حق با تو است. همیشه گروههای دیگری هم هستند. اما این به اندازهی دقت ما در نگاه کردن به ماجرا مربوط است. در عین حال میپرسم آن گروه در عمل چه راهی نشانمان میدهند؟ جایی که متن با عقل تعارض داشته باشد، باید دیندارانه رفتار کرد یا عاقلانه؟ نمیتوان گفت چون ایمان عقلگریز است متن دینی با عقل معارض نمیافتد. میتوان؟
بیژن جان سلام
سوال خوبی است. واقعا چرا؟
حدسهای من:
1. خودشان را قیم مردم می دانند. در واقع حس می کنند خدا کار را به دست اینان سپرده و اینطور دارد امتحانشان میکند و وقتی از امتحان سربلند بیرون میآیند که قومشان را به سرمنزل مقصود برسانند.
2. باور دارند که همه چیز بهزودی درست میشود.
3. فکر میکنند از نو چیزی ساختن خود دین ساختن است و دردی دوا نمیکند.
4. فکر میکنند اگر چیزی که واضحا نادین است و بیلاهوت بسازند و به مردم عرضه کنند، دینداران به آن اقبالی نمیکنند (تا حال که نکردهاند) و گره این تعارض همچونآن بر جا خواهد ماند و تبعات عملی دردناک خواهد داشت.
البته اینها همه حدس است.
سلام. از نظر آن دسته که ایمان را عقلگریز میدانند اساساً آنچه عقل نفی کندش (درست مثل آنچه عقل اثبات کندش) متعلَّق ایمان نیست! سرجمع (و چنانکه گفتی) خیال میکنم باید قدری زبان به دهن بگیرم و بحثت را حرفآلود نکنم تا ببینم گام بعدیات چیست. شاید ماحصل بحث تو این موشکافی (و موشکافیهای دیگری که میشود کرد) را بیمحل کند.
سلام. اگر ممکنه راجع به اون کلمه هم توضيح بيشتري بده. در ضمن منتظر نتيجه گيري هستيم.
می گم مثل این که این مفهوم زنجیره نویسی رو توسعا می شه به وبلاگ نویسان هم اطلاق کرد.
یک دفعه موضوع سراسری اعلام کنید روی آب ریختن پته ی ادیان ابراهیمی که رسمی هم بشه دیگه!
ء
خطاب به این آخرین نفر
اگر موضوع پیش چشمت شوخی است، پیش چشم من نیست. اگر نگاهت امنیتی است، شفا برایت آرزو میکنم.
اگر جز این دو تا است، نمیفهمم چه میگویی.
ارسال یک نظر