۱۳۸۶ فروردین ۱۹, یکشنبه

درد خودی و درد دیگری

یکی از چیزهایی که دی‌روز درباره‌اش حرف زدیم، ماجرای درد و درد فانتزی بود. آدم حق دارد گاهی درد «خود» را اصیل فرض کند و درد «دیگری» را فانتزی؟ دوستم می‌گفت گاهی بله. در مثال‌هایی که می‌آورد، به چند چیز استناد می‌کرد؛ دور بودن جغرافیایی از مرکز درد، دور بودن ذهنی از دردمندان، جهد بلیغ نکردن بررای رفع درد و حتا جهد نکردن بررای رفع درد.
من می‌گفتم هیچ کدام از این‌ها به چشمم کافی نمی آید که بگویی درد کسی فانتزی است. هر چند، الان که تامل می‌کنم، می‌بینم منکر این نیستم که کسانی تظاهر می‌کنند که دردمند اند. گاه چون آدم‌ها به نحو بیمارگونی درد داشتن را فضیلت می‌دانند و گاه بررای این که عواطف دیگران را سوی خود بگردانند.
از این‌ها که بگذریم، درست از لحظه‌ای که با دوستم وداع کردم، به دو مفهوم مکمل فکر می‌کنم؛ خودی و دیگری. نگاه ایدئولوژیک میان خودی و دیگری مرزی دقیق و ساده می‌کشد، اما مرزها این‌قدر دقیق و ساده اند؟ اصلا ایدئولوژی چی‌است و چه‌را دنیای ما آدم‌ها را خط‌کشی می‌کند؟

۱ نظر:

Unknown گفت...

سلام
اینها
"برای"
هستند
یا
"بررای"
؟