۱۳۸۵ اسفند ۲۷, یکشنبه

در ماهیت آنان که سوختند

ام‌روز یک ای‌میل نه چندآن کوتاه برایم رسید. چند سطر اولش را که احتمالا مودبانه‌تر هم هست و هنوز به شور و شیون نیفتاده برایتان کپی پیست می‌کنم. (راستش روانی نبودم که تا ته بخوانمش.) کمک می‌کند ببینید این‌ها چه طور آدم‌هایی هستند. بیش از یک سال است که با این آدم‌ها سر و کار دارم و هر روز از محبتشان بهره‌مند می‌شوم. گمان کنم خاست‌گاهشان هم ناگفته پیدا است. خوش‌حال ام که مثل همیشه توانستم با انگولکی جزئی دقیقا هم‌آن‌جا را فشار بدهم که دادشان را به آس‌مان می‌برد. نگویید این آدم بیمار است. می‌دانم. اما بنا نیست ما وجود بیماری را که پشت سپر بیماری و دهن‌دریدگی پنهان شده تحمل کنیم. بنا است؟ من به سهم خودم بیش از لیاقت نداشته‌اش با او مهربان بوده‌ام. در آخرین تلاشم هم برای کسی که دوست نزدیکش است نوشتم که ببردش پیش روان‌کاو. اما نتیجه‌اش شد یک مشت ادبیات دیگر.
نهایت این که سخت نگیرید. فقط گفتم که بدانید قفل و بند گذاشتن برای وبلاگ از دست کی و چی است و مواظب پاچه‌هاتان باشید که رفیقمان بد جور آتش گرفته. اما متن بخش مودبانه‌تر ای‌میل:
to oon dahaneh najese gohe sage shi’e gihito baz kardi antilit nane jendeh gohe sag?!
akhe kooni to ane majid zohari ham nemitooni bekhori chon nejasate vojoodet oon ro ham najes mikoneh bad gohe nanato inja noshkhar mikoni?

۵ نظر:

مهـ ـدی‌ گفت...

برش داااااااااااااااااار!
بي خيال شو. اعصابمون خورد مي شه.
ولش کن.

شراره شریعت زاده گفت...

دلم گرفت. این‌قدر یک نفر بیشعور که این کلمات را میل کنه!!!!!عجب آدمی

Peyman گفت...

اتفاقاً دیدن عصبانی شدنش به این حدّ یک جورایی لذّت بخشه
:D
به قول خودت تیر هنوز تو استخونش گیر کرده درد می کنه

Mohammad Mahdian گفت...

ديگه آسمان هم شد آس​مان؟

ديگر نمي‌دانم گفت...

سلام. از بعدش مي‌ترسم. اين كه به نا سزا قناعت نكند.تو هم اين را بردار. به قدر كافي آلوده هستيم و مي‌بينيم.