۱۳۸۶ فروردین ۱۰, جمعه

درس‌های نگارش (2)

حالا بالاخره نگارش چه بود؟
چند نفر جواب داده بودند. یکی دو نفر شوخی کرده بودند. مثلا مهدی «ش» را در «نگارش» ضمیر گرفته بود و گفته بود نه نگار مهدی از مهدی خبر دارد و نه مهدی از نگارـَش. این ضمیر باز هم مبهم است. و این ابهام بارها رو در روی هر که بنویسد می‌ایستد و می‌گوید «من هستم و از من نتوانی گریختن.»
زبان طبیعی؛ زبانی که انسان‌ها با آن حرف می‌زنند، بی‌ابهام نیست. این ابهام در شکل‌ها و سطوح و لایه‌های مختلف خودش را نشان می‌دهد. از ابهام ساده‌ای مثل ابهام در مرجع ضمیر گرفته تا ابهام‌های پیچیده‌تر مثل این که جامی گفته است «نفحات وصلک اوقدت جمرات شوقک فی‌الحشا / زغمت رسیده کم آتشی که نزد زمانه کما تشا». و نمی‌دانی بالاخره کدام است؛ «کم آتشا» یا «کما تشاء»؟ از محسن نامجوی نازنین ممنون ام و باید باشم که این شعر جامی را خوانـْد و با این خواندن‌هایش یاد همه‌مان می‌آورَد که ادبیاتی هم لای کتاب‌ها هست که می‌تواند عجیب حال بدهد، اگر کسی باشد و بخواندشان. بعدتر شاید بیش‌تر در محسن نامجو بپیچم.
ابهام‌های ذاتی‌تری هم در زبان هست. حتا شاید گمان کنیم آن‌چه تارسکی می‌گوید نیز به این ابهام زبان بی‌ربط نباشد، اما سطح و جای‌گاه آن ابهام با این ابهام متفاوت باشد. تارسکی چه می‌گوید؟ این هم چیزی است که باید به آن پرداخت. هر چند حرف تارسکی بیش‌تر از جنس منطق ریاضی است تا از جنس نگارش. اما چه باک؟ هنوز که معلوم نیست نگارش چی است. پس بگذار تارسکی هم بیاید داخل. بعد اگر دیدیم اهل این ماجرا نیست عذرش را مودبانه خواهیم خواست.
اما برگردیم به نظرها. محمد مهدیان گفته است «خیلی عالیه.» نمی‌دانم چه را گفته و چه‌را گفته؛ اما اگر محمد با آن ظرافت‌هاش بگوید چیزی عالی است، لابد عالی است. در این گفته‌ی محمد هم درس هست. محمد شکسته نوشته است. دعوای شکسته نوشتن و ننوشتن و کجا نوشتن و کجا ننوشتن را باید زمانی آغاز کنیم. هر چند که این از آن دعواها است که آغازش ناپیدا است و پایانش ناپیداتر. غیر از آن، هم‌این جمله‌ی محمد را من این طور می‌نویسم «خیلی عالی اه» پس درس بعدی‌ای که در نوشته‌ی محمد هست شیوه‌ی نگارش است، هم‌آن که پیش‌تر می‌گفتندش – و هنوز هم عده‌ای می‌گویندش – رسم‌الخط. رسم‌الخط هم بحث شیرین بی آغاز و انجامی است. سراغ آن هم باید رفت.
این که از طرفی می‌گویم در این ماجرا درس هست و از طرفی اصرار دارم که آن درس بحثی است بی‌آغاز و انجام، شاید در نگاه اول متناقض بنماید. متناقض نیست؛ کمی بدجنسی و شوخی است که می‌کنم. برای من «درس» چیزی نیست که کسی بگوید و کسی دیگر به آن گوش جان بسپرد. گمان کنم این تعارف‌ها در زبان و زبان‌آموزی جایی ندارد. بهترین درس‌ها درباره‌ی زبان – و بسی چیزهای دیگر – سوال‌هایی اند که بی‌جواب مانده‌اند و تا بی‌جواب باشند می‌توان ازشان آموخت و وقتی جواب گرفتند بی‌فایده کناری خواهند افتاد.
پیمان گفته انگلیسی می‌نویسد. بد نیست. شاید من هم بالاخره فرق ویندوز و مانکی را یاد گرفتم. و نوشته انگلیسی می‌نویسد تا نتوانم آسان ازش ایراد بگیرم. در این هم درس هست. هیچ یک از ما دوست نداریم ازمان ایراد بگیرند و هیچ یک از ما آسان ایرادهای خود را نمی‌بینیم. از سویی دوست داریم رشد کنیم و یک راه خوب این رشد این است که دیگران ایرادمان را بگیرند و هر چند دوست نداریم ایرادمان را بگیرند. زندگی انگار دویدن کسی است میان دو سر خط و بازگشتن از سری به سر دیگر. و این خط‌ها یکی نیستند. این که پیمان یادمان آورد تنها یکی از این خط‌ها است. هر زمان خود ما تصمیم می‌گیریم چه کنیم و تا چه اندازه ایراد گرفتن دیگران را تاب بیاوریم. اگر کار را به اخلاق و دستور و فرمول نکشیم، هر دم این سوال پیش رویمان است که «الان چه قدر اجازه بدهم؟» و این سوال هم از آن سوال‌های آموزنده است.
اما اگر پیمان واقعا نگران ایراد گرفتن من است، من انگار در این کار سرخوش‌تر از آن ام که بخواهم ایراد بگیرم. فعلا وضعیت سفید است و همه بنا است چیز یاد بگیریم. اگر هم روزی وضع رنگ دیگر گرفت، لابد تصمیم تو و پیمان و دیگران هم عوض خواهد شد و دکان من از رونق خواهد افتاد. پس بیا نگران ایراد و این حرف‌ها نباشیم.
پیمان رندانه چشمکی زده و گفته دوره‌های نگارش زیادی گذرانده، اما هیچ کدام با این سوال شروع نشده‌اند که «نگارش چیست؟» و گفته این سوال برای چون‌این دوره‌ای سخت «لای کتابی» به نظر می‌رسد.
ممکن است «نگارش چیست؟» سوال خوبی نباشد. اما از سوال‌های بد هم می‌توان خیری دید. و ممکن است سوال آن‌قدر هم که به نظر می‌رسد لای کتابی نباشد. این شاید به نگاه مخاطب هم مربوط است. شاید بتوان سوال بد را هم رندانه – هم‌آن‌طور که در نگاه پیمان هست – طوری دید که بسی تر و تازه باشد.
ماندانا پرسیده «چرا آسمان یادداشت قبل به صورت آس مان نوشته شده؟»
این هم‌آن درس رسم‌الخط است. از شگفتی‌های رسم‌الخط این که دوسویه است. من می‌نویسم «آس‌مان» و ماندانا می‌بیند «آس مان». برای من این دو متفاوت اند. برای او نه. دست کم برای او آن‌قدر فرق ندارند که اگر دید ادیتورش سر ناسازگاری دارد و «س» بزرگ را به «مـ» نمی‌چسباند، «آس‌مان» به هم چسبیده‌ی من را از خودِ مطلب ببُرد و این‌جا بچسباند. این به ما می‌گوید که همیشه این سوال پیش روی ما است که خواننده رسم‌الخط ما را چه‌گونه می‌بیند؟ یک سوال دیگر که جوابی ندارد و برای هم‌این سوال خوبی است. این را مدیون ماندانا ایم.
سوال دیگری هم هست. ماندانا می‌گوید «نوشته شده». نمی‌گوید «نوشته‌ای» یا «نوشته‌اید». چه‌را؟ چه انگیزه‌هایی من و تو و ماندانا و دیگران را وامی‌دارد که وقت گفتن و نوشتن از میان الگوهای مختلف پیش رو یکی را انتخاب کنیم و دیگران را کنار بگذاریم؟ این هم سوال خوبی است.
سه نفر هم جواب نسبتا صریح به سوال داده‌اند. حسین شریف پرسیده «جوری که می‌نویسیم؟» خب راستش نمی‌دانم. اما این نگاه هست. کسانی نگارش را هم‌این «جور» می‌بینند. اما این جور انگار کمی مبهم است. به اندازه‌ی خود نگارش شاید مبهم باشد. شاید هم کمی کم‌تر. و سوال بعد این که «می‌نویسیم» یعنی چه؟ چه وقت می‌گوییم «می‌نویسیم»؟ و واقعا نوشتن – هر چه باشد – این میان مهم است؟ جور دیگری می‌پرسم. نگارش تنها به کار نوشتن می‌آید؟ اگر این‌جا چیزی آموختیم، تجربه‌ای اندوختیم، توانی توختیم، نمی‌توانیم در گفتن یا جاهای دیگر جز نوشتن ازش استفاده کنیم؟ حسین؛ نظر خودت چیست؟
شراره نوشته است «نوشتن» و در توصیف و توضیح آن ادامه داده «تبدیل(توصیف) آن‌چه می‌بینیم و می‌شنویم به جمله با همان حس». چرا شراره توصیف را در پرانتز و جلوی تبدیل آورده؟ شاید تجربه‌ها و آموخته‌هایی دارد که می‌گویندش این تبدیل جز با توصیفْ شدنی نیست. برای شراره سه چیز مهم است؛ دیده، شنیده و حس. نوشتن برای او روندی است که دیده و شنیده و حس را می‌گیرد و جمله یا جمله‌هایی می‌دهد که شبیه‌ترین جمله‌ها به آن دیده و شنیده و حس اند.
مهران اگر نبود، نمی‌تونستم راحت سوالی را که شراره پیش رو می گذارد نشان بدهم. در واقع نیمی از سوال در دست شراره است و نیمی دیگر در دست مهران. مهران گفته است «احساسم از نگارش، نوشتن به زبان آراسته است....». اگر شراره – نه صریح – در پی زبان پیراسته است، مهران صریح در پی زبان آراسته است. شراره می‌گوید نگارش جمله ساختن از دیده و شنیده و احساس است، بی بزک، بی آرایش، بی اضافه. مهران می‌گوید نگارش آراسته نوشتن است. جوری بنویسی که آرایش داشته باشد. بعدتر خواهیم دید که نگارش می‌تواند آن‌چه شراره می‌گوید باشد، یا آن‌چه مهران می‌گوید یا چیز دیگر. باز هم سوال. هر لحظه از خودمان می‌پرسیم این بار چه‌جور باید نوشت؟ انگار آن «جور» که حسین گفته بود هم باز سر و کله‌اش پیدا شد.
دراز شد. نه؟

۱۱ نظر:

Mehran گفت...

چه‌را «نگارش»؟ معنای لغوی این کلمه چی‌اه؟

Mohammad Mahdian گفت...

صحبت از آراستن و پيراستن شد، به نظرم يکی از تفاوت​های اصلی سبک نگارش ايرانی و سبک نگارش امروزی غربی در همين​اه (راضی شدی؟ :) که غربی​ها مختصر و مفيد می​نويسند و خالی از ابهام. در حالی که ما ايرانی​ها عادت داريم به مفصل نوشتن (بارها شده که به دانش​جوهای ايرانی که می​خواهند با استادهای دانشگاه​های آمريکا مکاتبه کنند توصيه کردم که حرف​شون رو در چند جمله و خيلی خلاصه بگن، ولی باز هم هميشه ايميل​هايی که می​بينم مفصل و پر از تعارفات و حرف​های بی​ربطن). نمی​دونم این به خاطر یک تفاوت زبانی/فرهنگی​اه، یا ضعف ایرانی​ها در نگارش.

معنای نگارش هم به نظرم استفاده از زبان نوشتاری برای رسیدن به یک هدف​اه. حالا این هدف می​تونه بیان احساس باشه، می​تونه بیان منظور باشه، یا می​تونه خلق یک اثر هنری باشه. طبعا سبک نگارش هم بستگی به هدف مورد نظر متفاوت خواهد بود.

ایمان محمدی گفت...

راستش من خیلی حوصله‌ی ِ شرکت در این بحث رو ندارم. ولی برام جالبه و دنبالش می‌کنم

ديگر نمي‌دانم گفت...

دروغ نگو تا (كه)دماغت دراز نشود! مثل اين كه مي‌داني كجا مي‌روي. آيا اين‌هايي كه نوشته‌اي از هم آن جا مي‌آيد؟

Unknown گفت...

اول. کلاسی اگر جایی قرار شد تشکیل بشود، خیلی خوشحال می شوم که خبر دار بشوم و بهره ببرم.
دوم.نگارش را شاید بتوان خروجی واحد ارتباطات کلامی در آدمی دانست. گفته و نوشته و حتی گاهی وقت ها پندارهایمان نیز این لباس را بر تن می پوشند. چه می دانم!

Hadi گفت...

در معنای نگارش می‌شه نوشت: سروشکل‌دادن به کلامی که قصد ارائه(گفتن/نوشتن)اش رو داریم؟

Unknown گفت...

دقیقا دغدغه‌ی من هم از جدا نوشتن کامل آسمان همین بود که شما جدا ببنید. البته بیشتر از نظر فنی. بارها دیده‌ام که نیم‌فاصله را بعضی مرورگرها حذف می‌کنند. ناسازگاری‌هاشان تازه نیست، درست مثل وقتی که اسکرول‌بارِ همین وبلاگ در مرورگر فایرفاکس سمت راست و در اینترنت اکسپلورر سمت چپ دیده می‌شود.
اما کپی-پیست کردن «آس‌مان» از مطلب اصلی‌ش هم ایده‌ای است که به فکر من نرسید بس‌که می‌خواستم بر جدا بودن‌ش تاکید کنم!
اما درباره‌ی انتخاب فعل؛ چرا مجهول؟ خودم هم نمی‌دانم. شاید بیشتر بخاطر این بوده که به نظرم رسیده ممکن است وجود نیم‌فاصله در این کلمه عمدی نبوده و ناخودآگاه انجام شده. برای توضیح بیشتر باید بگم، خود من از اون‌جایی که خیلی دغدغه‌ی نیم‌فاصله در ذهن‌م هست گاهی کلمات یکپارچه را بی‌خود و بی‌جهت با نیم‌فاصله می‌نویسم! البته از من بعید نیست اما خُب کافر همه را به کیش خود پندارد! این شد که با فعل مجهول خواسته‌م این شیوه‌ی نگارش را به یک عامل خارجی با تاثیرگذاری مخفی روی نگارنده نسبت دهم.
حالا که به این صغرا کبرا چیدن خودم نگاه می‌کنم و به این فکر می‌کنم که در لحظه‌ی نوشتن آن نظر همه‌ی این‌ها به طور خودکار و در کسری از ثانیه در مغزم پردازش شده و آن یک جمله خروجی می‌تواند چند برابر تحلیل تولید کند به نظرم نگارش پیش از آن‌که صرفا رسم‌الخط باشد برای هر کس حاصل یک پروسه‌ی پیچیده‌ی ذهنی‌ست!

paykoob گفت...

وه که چه‌قدر پیچیده شده!
راستی این لینک را هم ببینید : http://www.khabgard.com/?id=1564547662

Unknown گفت...

آقا این بحث های شما خیلی کلاس بالاس! یه چیزی بنویسین که من و امثال من هم یه چیزی ازش سر در بیاریم دیگه :)
در ضمن سال نو مبارک با تاخیر

حسین گفت...

سلام، یه سؤالی دارم، این رسم الخط رو کی تعریف می کنه یا اینکه کی باید تعریف بکنه؟ اصلا هر کسی می تونه رسم الخط خودش رو داشته باشه یا میشه استانداردش کرد؟ وقتی که مثلا میکده یا کز رو می بینم که جدا می نویسید به نظرم خیلی به معنی واقعیش نزدیکتره ( نزدیکتر اه) ولی می خوام ببینم ما می تونیم رسم الخط رایج رو جور دیگه بنویسیم ( منظورم مایی هستیم که تخصصی توی نوع نوشتن نداریم نه شما که بالاخره سال ها کار کردید) در مورد این که نگارش چیه هم واقعا میشه به این جور سؤال های کلی جواب داد؟ من فکر نمی کنم که بشه، ولی وقتی مصداق هاش رو می گیم ملموس میشه که فضای نگارش یعنی چی. اگرم بخوایم تعریف چند جمله ای بگیم به نظرم همون تعریف دیده و شنیده و حس تعریف خوبیه ( خوبی اه) ولی برای چیزی که جواب نمایی داره میشه جواب چند جمله ای داد؟

ایمان محمدی گفت...

آقا! این بیتی رو که نوشتی نامجو از جامی خونده، تو کدوم کارشه؟ من هرچی گشتم پیدا نکردم. ممنون می‌شم بگی