۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

نظر ناوارده

[فحش دادن به آنها که زمانی کاری کرده اند و حالا دیگر حرف هایشان کهنه شده است که هنر نیست آقای علیانی. وگرنه من هم با شما هم عقیده ام که حکیم درباره تنوین دارد سلیقه کهنه ای را ابراز می کند که دلایل زبان شناختی اش هم به همان اندازه کهنه است. آشوری مقاله اش را می نویسد. علیانی فتوا صادر می کند که استاد و ارادت نمی خواهیم. من هم جوابت را میدهم که برخلاف آنچه تو فکر می کنی من یکسره دنبال غلط ننویسیم و حکیم آشوری نیستم و انتظار هم ندارم که همه مترجمان خبرگزاری نجف دریابندری باشند. اما مثل تو هم نیستم. شما دادت را بزن.آشوری هم به اندازه کافی خوراک می ده که من و شمای نو نفس عرض اندام کنیم. فرقش این است که من هنوز حواسم هست اینها که بودند و چه کردند.گیرم سلیقه هاشان کهنه شده باشد.بالخره ارادت را دو جور نشان می دهند. وقتی بازنشسته گاف می ده صدایش را در نمی آورند و می گذارند در سکوت بگذرد یا هیاهو می کنند و در بوق و کرنا می کنند. شما اینجورش را دوست داری؟ من آنجورش را. وگرنه کی تعریف می کند که لاطائلات چیست؟ تو بگو چه سودی از این پرخاشگری می بری تا بفهمیم اصل حرفت چیست؟

مریم نبوی نژاد]

این را نویسنده‌اش ظاهرا خطاب به من نوشته، اما نه به من ای‌میل کرده، نه جایی گذاشته که دم دست باشد، نه خبری به من داده است. پیش‌تر گفته بودم که کشتن پهلوان‌پنبه کار آسانی است که از آدم‌های ناتوان ساخته است و اعتماد به نفسشان را از صفر کمی بالاتر می‌برد. متاسف ام که می‌بینم مریم نبوی‌نژاد هم به این آدم‌ها پیوسته است. ظاهرا یواشکی در گوشه‌ای امن با خیال من مخاطبه کردن و توبیخ و تنبیهم کردن برای او آسان‌تر است از این که معقول و فاش بگوید و معقول و فاش بشنود. این رفتار را از جنس رفتار داریوش آشوری می‌بینم که در نظرسنجی هم‌آن مطلب، لینک آن‌چه نوشته بودم را برایش گذاشته‌ام و نه خصوصی می‌گوید که لینک را دیده، نه اگر جوابی دارد می‌دهد، نه حتی لینک را پابلیش می‌کند که دیگران ببینند. البته اسم کتابش را هم می‌گذارد «زبان باز» با این توضیح که زبان باز هم مانند «جامعه‌ی باز» است. در جامعه و زبان باز داریوش آشوری جایی برای نقد موردی و تفصیلی نیست؟ همه هر چه هست باید ستایش شاگردان در محضر استاد باشد؟

شروع حرف نبوی‌نژاد آن‌قدر سست هست که ارزش دنبال کردن نداشته باشد، اما دنبالش می‌کنم تا نشان بدهم عیب کار تنها سستی فرم نیست، که نداشتن حرف معقول در محتوا هم هست. او گفته است:

فحش دادن به آنها که زمانی کاری کرده اند و حالا دیگر حرف هایشان کهنه شده است که هنر نیست آقای علیانی.

فرض جمله این است که من به داریوش آشوری فحش داده‌ام. گمان نکنم مریم نبوی‌نژاد بعد از سال‌ها خواندن انواع متن‌ها و نوشتن و زندگی در اصفهان و تهران و آمریکای شمالی، نداند فحش چیست. او قطعا نه تنها می‌داند فحش چیست که این را نیز می‌داند که این شیوه‌ی غیرمستقیم به کسی اتهام زدن – اتهام کاری که نکرده است – اسمش چیست. من به کسی فحش نداده‌ام و نیازی نیست وقتی حرف حساب دارم فحش بدهم.

مریم نبوی‌نژاد بلافاصله آشوری را «حکیم» می‌خواند. حکیم یعنی چه و آشوری کی حکیم شد؟ با این تلبیس نو، می‌خواهد به مخاطب بقبولاند که آشوری گر چه کهنه حرف می‌زند، اما فرزانه است. و در بقیه‌ی جمله این تمهیدش را شکوفا می‌کند و می‌گوید:

من هم با شما هم عقیده ام که حکیم درباره تنوین دارد سلیقه کهنه ای را ابراز می کند که دلایل زبان شناختی اش هم به همان اندازه کهنه است.

از این حرف بی‌معناتر سراغ دارید؟ اولا حرف حرف من و آشوری نیست، حرف درست و نادرست است. دوم این که حرف حرف کهنه و نو نیست، باز حرف درست و نادرست است. سوم این که کهنه یا نو، حکیم یا مجنون، این که گوینده کیست حرف درست را نادرست می‌کند یا نادرست را درست؟ گمان نکنم.

نبوی‌نژاد که تا این‌جا من بنده را قابل دانسته بود و مخاطب گرفته بود، در جمله‌ی بعد من را سوم شخص می‌بیند و در جمله‌ی بعدتر طاقت نمی‌آورد و دوباره رو به من می‌کند که:

من هم جوابت را میدهم که برخلاف آنچه تو فکر می کنی من یکسره دنبال غلط ننویسیم و حکیم آشوری نیستم و انتظار هم ندارم که همه مترجمان خبرگزاری نجف دریابندری باشند. اما مثل تو هم نیستم. شما دادت را بزن.

داستان را شنیده‌اید. محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت، دیگری پیش آمد و گفتش من و او را مبر. حالا من هم به شیوه‌ی او کمی ضمیرها را عوض کنم و او را مخاطب بگیرم. خانم نبوی‌نژاد کی حال شما را پرسید؟ من در مقدمه‌ی مطلب اشاره کردم به بحث‌های پیشین میان من و شما به این معنا که پیش از این هم در باب زبان و نوشتن با دیگرانی بحث‌هایی کرده‌ام و تجویزی بودن نگاه به زبان، عنصر مشترک میان این دیگران است. سابقه‌ی آن بحث‌ها هست و اگر جواب تازه‌ای دارید، به هم‌آن‌ها جواب بدهید. اگر گمان می‌کنید نگاهتان تجویزی نیست، بگویید من جزو این‌ها نیستم، و اگر نه که این بحث، بحثی است درباره‌ی مقاله‌ای از داریوش آشوری درباره‌ی قیدهای تنوین‌دار در فارسی. این‌جا هم اگر حرفی هست بزنید. گمان کنم هم من و هم شما می‌دانیم که گل‌آلود کردن آب و خاک‌آلود کردن فضا در بحث کار چه کسانی است.

بعد می‌گوید:

آشوری هم به اندازه کافی خوراک می ده که من و شمای نو نفس عرض اندام کنیم.

اگر کسی دوست دارد گرفتار کیش شخصیت باشد، یا با دیگران روابط استاد و شاگردی یا چیز دیگر داشته باشد، هر چند به چشم من خنده‌دار، اعتراضی ندارم. اما اگر بخواهد این را به من و دیگران هم تحمیل کند، این‌جا را اعتراض دارم. من سعی می‌کنم حرف درست بزنم. اگر هم خطا کنم، هر که – کوچک یا بزرگ – این خطا را نشان بدهد، عذر می‌خواهم و سعی می‌کنم تصحیحش کنم. اما جز این، شرمنده ام. به نبوی‌نژاد و آشوری که هیچ، تا جایی که زور طرف نچربد به فلک هم باج نمی‌دهم. عرصه‌ی دانستن که عرصه‌ی باج دادن و نان قرض دادن نیست. خوراک من را هم آشوری فراهم نمی‌کند. من دارم کارم را می‌کنم؛ بی‌صدا. گاهی حرف بی‌معنا و پشت‌بندش الدرم کردن‌های بی‌مایه‌ی دیگران – اسمشان آشوری باشد یا تاسوئی فرق نمی‌کند – دادم را بلند می‌کند. من خوراک کارم را از زبان می‌گیرم که قطعا نه آشوری نه کس دیگری صاحبش نیست. اگر یادتان باشد، یک بار در بحث با نبوی‌نژاد این گزاره را در مورد فردوسی نشان دادم، آشوری هم – دور از جان فردوسی – یکی مثل فردوسی. و اگر این حرف‌ها ملاک باشد که آشوری هم لابد خوراکش را از عبدی کلانتری و دیگرانی می‌گیرد که قیدهای تنوین‌دار را با «ن» می‌نویسند و لابد باید ممنونشان باشد. «نونفس» و این‌ها هم نمی‌دانم کیست. بنا است من در چهل‌سالگی خفقان بگیرم و در دلم دعا کنم که آشوری بمیرد تا جا برای من باز شود؟ خب چه کاری است؟ من کارم را می‌کنم، آشوری هم کارش را بکند. هر که حرفش بی‌حساب بود، بپذیرد. حالا بحث زورگویی که بحث دیگری است.

باز می‌گوید:

فرقش این است که من هنوز حواسم هست اینها که بودند و چه کردند.گیرم سلیقه هاشان کهنه شده باشد.بالخره ارادت را دو جور نشان می دهند. وقتی بازنشسته گاف می ده صدایش را در نمی آورند و می گذارند در سکوت بگذرد یا هیاهو می کنند و در بوق و کرنا می کنند. شما اینجورش را دوست داری؟ من آنجورش را.

خب ظاهرا این کیش شخصیت و خوددرگیری‌های اخلاقی‌نمای خانم نبوی‌نژاد پایان ندارد. من ارادتی به کسی ندارم. من نه که حقیقت را بیش از فیلسوف دوست بدارم، اصلا فقط حقیقت را دوست دارم و خلاص. اگر کسی بازنشسته است، بازبنشیند، چرا به دیگران امر و نهی می‌کند؟ کدام مدیرکل بازنشسته‌ی بازرگانی یا کشاورزی را این طور ارج می‌نهند که بیاید سر کار سابقش و امر و نهی‌های بی‌مبنا و بی‌معنا کند و لب‌خندش بزنند و چشمش بگویند؟ بوق و کرنایی هم در کار نیست. اگر یک وجب وبلاگ من بوق و کرنا است، وبلاگ آشوری پرخواننده‌تر است و او خودش پیش از من این تشت رسوایی را از بامش انداخته است.

باز می‌گوید:

وگرنه کی تعریف می کند که لاطائلات چیست؟

هول‌هولکی خوانده. دقت نکرده که این قسمت متن مربوط به آن دوستم است که چیزی در دفاع از آشوری نوشته بود. البته اگر نبوی‌نژاد هم مثل دوستم وکیل مدافع آشوری باشد، چرا برای دوست من نباشد؟ خاصه که بار پیش، آن دوست خود از وکیلان نبوی‌نژاد بود. به هر حال، آن‌چه من گفته‌ام تصویری است از کسی که می‌داند در کلاسش و به شاگردانش لاطائل می‌گوید، اما این دانسته‌اش را می‌پوشاند و دلش هم می‌لرزد. عجیب است که آن دوست خودش ساکت است، اما نبوی‌نژاد به جایش تعریف لاطائل را از من می‌پرسد. ظاهرا که من و آن دوست – دست کم تا کنون – بحثی بر سر تعریف لاطائل نداریم.

و آخر همه می‌گوید:

تو بگو چه سودی از این پرخاشگری می بری تا بفهمیم اصل حرفت چیست؟

پرخاش‌گری کدام است؟ این که بگویی این حرف خوش‌رنگ لای زرورق پیچیده، بی‌معنا و بی‌مبنا است و نویسنده‌اش در پی قدرت است نه چیزی دیگر، پرخاش‌گری است؟ این که نامه‌بدهند به دیگران که تنوین را با «ن» ننویس و بعد نامه را منتشر هم کنند و تلویحا خواننده را ارعاب کنند که به راه خود ببرند، پرخاش‌گری نیست، اما رسوا کردن این شیادی پرخاش‌گری است؟ این طنز تلخ تاریخی‌ای است که کشتگان و کتک‌خوردگان را متهم به خشونت کنند؛ تازه نیست. گمان کنم نبوی‌نژاد است که باید معلوم کند از این میان بحث پریدن و وکیل مدافع دیگران شدن و بحث علمی را به محکمه‌ی تظاهر و اخلاق‌فروشی و کیش شخصیت و حکیم‌فروشی بدل کردن چه می‌خواهد. خواسته‌ی من که خوب پیدا است؛ دانستن، آزادی، اصلاح.


۲ نظر:

هانیه گفت...

سلام آقای علیانی. من هم یادداشت آقای آشوری رو خوندم هم این چند یادداشت شما رو. تا زمانی که یادداشت آقای آشوری و یادداشت اول شما رو خونده بودم خوشحال بودم که یه بحث کاملاً علمی ادبی پیش اومده و برای خودم در این زمینه نظر هم داشتم و از شما هم ممنون بودم که انقدر ریزبین و حساس هستید نسبت به بحث زبان‌شناسی. ازتون خواهش می‌کنم تو دام این جواب دادن‌ها و بحث رو به بیراهه کشیدن‌ها نیفتید که ارزش کار و ارزش بحث از بین می‌ره و هم آخرش کسی نمی‌فهمه موضوع چی بود، هم این‌که احترام‌ها الکی الکی از بین می‌ره. خواهش می‌کنم آروم باشید و ادامه بدید، مثل همیشه

Farbud گفت...

عالی.