۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

ما نه استاد لازم داریم، نه ارادت، فقط زبانمان را رها کنید

زبان فارسی انگار بچه‌ی مادرمرده باشد؛ چیزی که کم ندارد وکیل و وصی است و تنها کسی که هیچ حقی درش ندارد، کاربرانش هستند.

کسانی – استادانی – هستند که کاری ندارند جز این که این طفلک یتیم را پدری کنند. از استادان گران‌قدر فرهنگستان بگیر، تا معلم‌های بازنشسته‌ی ادبیات و ویراستاران روزنامه‌ها و انتشاراتی‌ها.

از استاد ابوالحسن نجفی بگیر، تا استاد حسین معصومی همدانی و استاد داریوش آشوری. از رضا شکراللهی بگیر تا مریم نبوی‌نژاد و حتی مریم مهتدی. کتاب گران‌قدر «غلط ننویسیم» آغاز داستان بود، اما این داستان انجامی ندارد. پیش‌تر از مصاحبه‌ی حسین معصومی همدانی نالیدم و با نبوی‌نژاد و شکراللهی و مهتدی کمی گفتم و چیزهایی شنیدم، کتاب «بازاندیشی زبان فارسی» داریوش آشوری را هم در کنار «زبان باز» و کتاب‌های دیگرش و خرده مقاله‌های پراکنده‌اش خوانده‌ام. هم‌این روزها نوشته‌ای از وبلاگ داریوش آشوری باز داغ دلم را تازه کرد. توصیه‌ی داریوش آشوری است به یکی از دوستانش. می‌گوید:

در این سال‌ها برخي نویسندگان وسوسه شده اند که تنوین را در واژه‌هایِ عربی‌تبار به جایِ شکلِ نوشتنِ آن به شیوه‌یِ زبان‌تگاره‌یِ سنّتی، یعنی [-ًا]، بر اساسِ واگویه‌ (یا تلفّظِ) آن به [-ن] در فارسی تبدیل کنند.

«وسوسه»؟ یک نفر با مطالعات زبان‌شناختی درباره‌ی زبان و خط فارسی می‌نویسد یا مفتش محاکم تفتیش عقاید – آن‌گونه که مثلا در رمان «نام گل سرخ» می‌خوانیم – درباره‌ی گناهان بندگان که‌تر می‌نویسد؟ ممکن است کسی بگوید مهم نیست. بگذارید بپذیرم، اما پیش از آن بگویم از کسی که با دانش زبان‌شناسی درباره‌ی زبان حرف می‌زند کمی دقت زبانی خواستن بی‌راه نیست. آشوری پیش‌نهادهایی درباره‌ی زبان فارسی دارد، از جمله این که زیر بعضی «ی» ها در زبان فارسی دو نقطه بگذاریم، زیر بعضی نه. به هم‌این متن نگاه کنیم، او می‌نویسد «برخي» و «جای» و گمانش بر این است که با این شیوه می‌توان جلوی بعضی خطاهای معنایی را گرفت. لازمه‌ی پذیرفتن این پیش‌نهاد این است که نویسنده و خواننده‌ی زبان فارسی دقتی در حد نقطه‌گذاری داشته باشند. خود آشوری در هم‌این متن که از وبلاگش برداشته‌ام نوشته است « زبان‌تگاره». اشتباه گرفتن «ن» و «ت» خطای بزرگی نیست، اما نشان می‌دهد که آشوری تا چه حد به هم‌این تجربه‌های روزمره‌ی زبانی شخص خودش نیز بی‌اعتنا است. من اگر جای او بودم، بیش از این پروا می‌کردم.

آشوری نوشته است:

به نظرِ من، این شیوه هیچ مشکلي را حل نمی‌کند و تنها بر ابهامِ خطِ فارسی می‌افزاید. زیرا با نشانه‌یِ سنّتی می‌توان اصلِ عربیِ این نشانه و نقشِ قیدسازِ آن را در جمله بازشناخت، امّا با این شیوه‌یِ تازه چیزي می‌شود شبیهِ هر [-ن]-ِ پایانیِ دیگر در خط و زبانِ فارسی.

منظور آشوری از نشانه‌ی سنتی «اً» است. او مدت‌ها است درباره‌ی زبان فارسی می‌نویسد و عمد دارد که در این نوشتن‌ها از واژگان – و حتی مفاهیم – تخصصی زبان‌شناسی استفاده کند. پس یقینا می‌داند که زبان در نگاه علمی و زبان‌شناسانه – و البته با واژگان روستایی من – هم‌آن‌ها است که کاربران می‌گویند و خط هم‌آن‌ها است که کاربران می‌نویسند. به گمان شما چند درصد از فارسی‌نویسان آن‌چه را /taqriban/ تلفظ می‌کنیم تقریباً می‌نویسند و چند درصد تقریبا؟ روزنامه بخوانید، کتاب بخوانید، به یادداشت‌های خودتان و دوستانتان نگاه کنید. چند درصد؟ چرا آشوری به روی خودش نمی‌آورد که مدت‌ها است آن‌چه او نشانه‌ی سنتی می‌نامد کاربرد زیادی ندارد و اغلب آن را حذف می‌کنند و به نوشتن الف اکتفا می‌کنند؟

حالا چرا «-ن» و نه «ن»؟ که ما پی به دقت آشوری در چسبان بودن «ن» ببریم؟ اما «ن» گاهی چسبان است و گاهی نه. در «تقریبن» چسبان است و در «جبرن» نه. متاسفانه آشوری بیش از آن که اهل دقت باشد، وانمود می‌کند که دقت می‌کند. و چرا باید کسی چون‌این کند؟

اما این که «تقریبن» نوشتن «ن» را می‌کند شبیه هر «ن» پایانی دیگر در زبان فارسی، و ابهام می‌افزاید را بررسی کنیم. ما چند «ن» پایانی در زبان فارسی داریم؟ تنها «ن» مصدری یادم می‌آید. شاید «ن»های دیگری هم باشند؟ «ن» مصدری همیشه بعد از یکی از حروف «د» و «ت» می‌آید. چند قید تنوین‌دار می‌شناسیم که با /dan/ یا /tan/ تمام می‌شوند؟ با توجه به شیوه‌ی نحوی و نیز معنای قید و مصدر، چند ابهام ممکن است در این میان پیش بیاید؟ گمان کنم نزدیک صفر.

اما اگر اهل خرده‌گیری باشیم، باید به آشوری یادآوری کنیم که در زبان فارسی «ا» پایانی هم داریم که اتفاقا حرف پیشینش هم محدودیت ندارد، و اگر مصدر بتواند با قید اشتباه شود، چرا مثلا منادا اشتباه نشود؟ و ناگفته پیدا است که امکان خطا – به لحاظ آماری – این‌جا بیش‌تر است. پس اتفاقا با «ن» نوشتن قید تنوین‌دار بر ابهام نمی‌افزاید و به لحاظ نظری از ابهام می‌کاهد. گفتم «به لحاظ نظری» چون در اصل این ابهام صفر است و از صفر چه توان کاست؟

او ادامه داده است:

شاید این اندرز به‌جا باشد که در این مورد باید از رویکرد به دستکاریِ‌ آسان‌یابِ ذوقی و بی‌منطق پرهیز کرد و به دنبالِ راهِ حلِ درست با منطقِ علمی گشت (که در میانِ ما،البته، چیزي‌ست از کمیابی در حدودِ سیمرغ و کیمیایِ معروف).

داستان هندوی نفت‌انداز سعدی را همه خوانده‌ایم. از نگاه آشوری دونقطه زیر «ی» گذاشتن و در هم‌آن حال «ن» را با «ت» اشتباه کردن راه حل درست با منطق علمی است و چیزی که سلیقه‌ی او ناخوش داردش، با این استدلال‌های سست محکوم به غیر علمی بودن.

او سپس گزارشی از تاریخ ورود تنوین به زبان فارسی می‌دهد. تنها نگاهی به واژگان این گزارش نشان می‌دهد تا چه حد از یک توصیف بی‌طرف علمی فاصله دارد و چه اندازه به قضاوت و تعصب آمیخته است. این واژه‌ها را ببینید. «بی حد و حساب»، «ساده و سالم و روان»، «هرگز»، «سیل»، «سرازیر»، «زورآور»، «ناساز»، «دری وری»، «ناهنجار»، «میراث... سنگینی می‌کند» و «جعل کردند».

و درباره‌ی محتوای گزارش تاریخی آشوری چه می‌توان گفت؟ گمان کنم لب کلام او – پیراسته از نیش و کنایه و زهر و طعن گفتارش – این است که:

رواجِ این نشانه در فارسی پس از سده‌ی هفتم است.

و تاکید می‌کند که:

تا زماني که فارسی را ساده و سالم و روان می‌نوشتند، با هر درجه از آمیختگی با واژه‌هایِ عربی‌تبار، هرگز تنوین به کار نمی‌بردند.

برای ارزیابی این مدعا، سه دقیقه نگاه کردن به نامه‌های عین‌القضات، من را به این مثال رساند:

«چون مصحفی نوشتن مثلا یا دوایی تمام کردن یا چیزی برآمیختن». و البته عین‌القضات را در سال 525 دار زدند. به گمان شما 525 و قبل از آن، در قرن هفتم و بعد از آن است؟

او – بی که پروایی کند – ادامه می‌دهد. حالا نوبت راه حل گفتن است. می‌گوید:

راهِ حلِ درستِ مسأله نه تغییرِ شکلِ نگارشیِ این تکواژِ وابسته‌یِ (bound morpheme) قیدساز از [-اً] عربی به [-ن]-ِ فارسی، بلکه بازگشت به ساختارِ درست و سالمِ ساختمانِ قید در زبانِ فارسی ست.

ولی مگر ما «مساله»ای داشتیم؟ کسانی خواستند عوض «تقریباً» یا «تقریبا» بنویسند «تقریبن». این چه ضرر دارد؟ معمولا می‌گویند این کار یک‌دستی خط فارسی را از میان می‌برد. خط ابزار ثبت زبان و زبان ابزار ارتباط است. تا جایی که آن ثبت و این ارتباط انجام شوند، چه نیازی به یک‌دست بودن است؟ این خواسته هم‌آن‌قدر بی‌معنا است که کسی بگوید همه باید با فونت زر بنویسند تا تاهوما یک‌دستی خط فارسی را از میان نبرد. و حال فرض کنیم با استدلال‌های علمی و منطقی که در انحصار داریوش آشوری است، و برای ما مثل کیمیا و سیمرغ نایاب، ثابت کردند که مساله‌ای داریم. بیایید راه حل را بررسی کنیم.

یکی از راه‌هایِ آن یادآوریِ دو باره‌یِ واژه‌هایِ فارسی ست که واژهایِ عربی‌تبار با ساختارِ دستوریِ عربی-- از راهِ زبانِ جعلیِ نثرِ فارسی در درازنایِ بیش از نیم‌هزاره-- جایِ آن‌ها را گرفته اند.

قضاوت‌های بدخیم را که از متن آشوری کنار بگذاریم، می‌گویدمان به جای «تقریبا» بگوییم «کمابیش» و عوض «عمیقا» و «حقیقتا» و «لزوما» و «دفعتا» و «تدریجا» بگوییم «ژرف» و «به‌راستی» و «ناگزیر» و «ناگهان» و «رفته‌رفته».

ضربه‌ای از این محکم‌تر به فارسی نمی‌شد زد. یک دسته‌ی قاعده‌مند از قیدهای معمول و رایج فارسی را به جرم عربی‌تبار بودن یا تنوین‌دار بودن یا قرن هفتمی بودن از زبان بزداییم و به جایشان دسته‌ی دیگری را بگذاریم. این دسته‌ی دوم از سویی قاعده‌ای ندارند و باید تک‌تک کشفشان کرد، و از سویی دیگر خودشان سر جایشان هستند و قیدهای قاعده‌مند جایی از آن‌ها تنگ نکرده بودند که حالا با حذف آن‌ها این‌ها جایشان بنشینند. آشوری خود این ضعف بی‌قاعده بودن پیش نهادش را می‌فهمد و کمی بعد می‌گوید:

همچنین می‌توانیم عادت‌هایِ دیرینه را کنار بگذاریم و با واژه‌هایِ عربی‌تبار همچون واژه‌هایِ پذیرفته شده‌یِ فارسی رفتار کنیم و به قاعده‌یِ درستِ فارسی از آن‌ها قید بسازیم، چنان که نویسندگانِ فارسی در سده‌هایِ آغازین می‌کردند. برایِ مثال، به جایِ «تقریباً» بگوییم «به‌تقریب».

چرا «در سده‌های آغازین» و نه پیش از آن، نویسندگان فارسی این قاعده را به کار برده‌اند؟ دلیل این نیست که این «به» قیدساز هم آن «بـ» عربی است که به فارسی آمده و در فارسی جا گرفته؟ اگر آمدن «بـ» به فارسی و تبدیل شدنش به «به» مجاز است، چرا آمدن «اً» و تبدیل شدنش به «ن» مجاز نباشد؟ لابد چون «بـ» با «به» فارسی مشتبه نمی‌شود و به بیش از پنج معنا و کاربرد آن معناها و کاربردهای جدید اضافه نمی‌کند و ابهام نمی‌افزاید اما اشتباه شدن «ن» قیدساز با «ن» مصدری ابهام می‌آفریند.

اما آشوری اگر دنبال قید غیر عربی در فارسی می‌گردد و کم‌تر می‌یابد، تقصیری ندارد، تقصیرش این‌جا است که این کم یافتن را از ما پنهان می‌کند. در فارسی، اغلب صفت و قید یک‌سان اند. این مثال‌ها را ببینید:

«حسن خوب است» و «حسن خوب می‌خواند».

«خرگوش چالاک است» و «آهو چالاک می‌دود».

«این نوشته ساده است» و «آشوری ساده می‌نویسد» [البته دور از جانش].

این نوع کاربرد صفت در جای‌گاه قید، در زبان فارسی ضعیف شده است و اتفاقا می‌توان به تقویتش فکر کرد و با این روش قیدهای عربی‌تبار را از فارسی زدود.

اما حالا ببینیم منظور آشوری از راه حل چیست؟ راه حل برای که؟ برای نویسنده؟ برای کاربر معمولی زبان؟ برای ویراستار؟

مردم کوچه و خیابان که «تقریبا» را رها نمی‌کنند به «کمابیش» یا «به تقریب» آشوری بچسبند. طبیعتا چون من پیش‌نهادم را از زبان هم‌این مردم وام گرفته‌ام خوش‌حال خواهم بود که کم‌تر می‌گویند «به‌سرعت رفتم» و بیش‌تر می‌گویند «سریع رفتم».

اما نویسنده‌ها سر به قید آشوری بسپارند و همه با «به» قید بسازند تا با تنوین نسازند. ویراستاران با متن‌های پر از قیدهای تنوین‌دار چه کنند؟

لابد هم‌آن که می‌کنند. در حرف مردم دست ببرند. و تمام داستان هم‌این است. به هم تنیدن رطب و یابس فراوان تا در نهایت قدرت داشته باشند که به نام زبان بر دیگران حکم برانند. اگر نه، آشوری پس از سال‌ها زیر و رو کردن کتاب‌های زبان‌شناسی و به کار گرفتن آب‌نکشیده‌ی اصطلاحاتی مانند «bound morpheme» باید دانسته باشد که برخورد علمی با زبان، کاری است توصیفی نه تجویزی.

در آخر متن هم آشوری تواضع می‌کند ومی‌گوید برای چند واژه معادل نیافته و آن چند واژه «معمولا» و «لطفا» هستند. اما دوست دارم بدانم آشوری برای «حالا» که کاربردش بیش از این دو است چه معادلی یافته است؟ یا شاید «حالا» ارزشی ندارد که محل بررسی او باشد؟

و بعد از همه‌ی این حرف‌ها گفته است:

در موردِ بازشناسیِ بیماری‌هایِ تاریخیِ زبان و نثرِ فارسی از نظرِ من و پیشنهادهایي برایِ چاره‌گریِ آن‌ها نگاه کنید به: بازاندیشیِ زبانِ فارسی، نشرِ مرکز، تهران.

این‌ها همه در پاسخ دوستی بود. این دوست، جایی که من چند کلمه پایین متن آشوری نوشته‌ام، در جوابم چیزهایی گفته یکیش این که:

اگر استدلال زبان‌شناسانه می‌خواهید، خب با حوصله و بدون پیش‌داوری مقاله‌ی آقای آشوری را بخوانید.

خواندم. در واقع خوانده بودم، نخواسته بودم بی‌مایگیش را نشان بدهم. دوستم هم شاید بد نباشد کمی کتاب غیر ادبیات بخواند. من تضمین می‌کنم خواندن زبان‌شناسی کسی را نمی‌کشد. تضمین می‌کنم علم دشمن آدم‌ها نیست و فقط دشمن جهل است. من تضمین می‌کنم نادانسته را دانسته وانمود کردن جز خنده‌دار کردن آدم نتیجه‌ی دیگری ندارد. من تضمین می‌کنم لذت دانستن چیزهای جدید بسیار بیش از لذت این است که چند نفر در گوشه‌ای پرت بابت «بنویس» «ننویس» درس دادن‌های بی‌معنا و بی‌حساب آدم را استاد خطاب کنند، در حالی که دل آدم همان لحظه بلرزد که فردا خواهند دانست که این‌ها همه لاطائل بوده و به ریشم خواهند خندید.

۲۳ نظر:

paykoob گفت...

کمابیش لذت بردم.
این که می‌گویم کمابیش، واسه اینه که هی اعصابم خورد میشد از تظاهر، هی لذت می‌بردم از علم :) ملت اینقدر ازین تظاهرا میکنن که میشه تظاهرات :) هم فاتحه ایران رو میخونن هم زبان فارسی رو :)

bahare arvin گفت...

ببخشید من یک سوال دارم: این متن با هدف گفت وگو در باب یک اختلاف نظر در حوزه‌ی زبان و ارزیابی استدلال‌ها و شواهد طرفین شکل گرفته است یا با هدف خالی کردن خشم از برخی رخدادهای ناخوشایند پیرامون (مثل استاد خطاب کردن بعضی و الخ) یا با هدف تنویر افکار عمومی در باب آن‌چه همه بدان دارند یا ؟؟؟خلاصه‌اش می‌خواهم بدانم هدف‌تان مشخصا گفت‌وگو بوده است با طرف مقابل یا چیز دیگر؟

کاف عین گفت...

هدفم را در دو پست بعد - آخر نوشته - گفته‌ام؛ دانستن، آزادی و اصلاح. قطعا از گفت‌وگوی علمی استقبال می‌کنم چون در راه این سه است، اما هدفم نه گفت‌وگو بوده، نه خالی کردن خشم، که اصلا خشمی در کار نبوده، و نه تنویر افکار عمومی. هدف من ساده است، چیزی را بدانم و بدانیم، آزادیم را و آزادیمان را - دست کم در جایی که زورمان می‌رسد - از دست ندهیم و اگر خطایی هست، درستش کنیم.

bahare arvin گفت...

به نظرم این‌ها که گفته‌اید: دانستن، آزادی و اصلاح چندان هدف یک کنش خاص محسوب نمی‌شوند، لااقل نه به معنایی که من بکار بردم، این‌ها به نظرم بیشتر آرمان‌اند، غایت‌اند، راهبر شما در کل زندگی‌تان هستند، اما من هدف از همین تک‌کنش نه‌چندان پرطول و تفصیل نوشتن این پست را پرسیدم، می‌خواهم بدانم این‌ها را نوشته‌اید که آشوری و همفکرانش را به خطایشان در حوزه‌ی زبان آگاه کنید، نوشته‌اید که ما بی‌نظران و بی‌اطلاعان در این حوزه یک چیزی بدانیم و به خطا نیفتیم، کنش و رفتاری را به نقد کشیده‌اید؟ این‌ها را پرسیدم چون می‌خواستم یک نقدی بنویسم روی نوشته‌تان، گفتم اول بپرسم ببینم هدف‌تان اصلا چه بوده، بلکه یک چیزی بوده است در حوزه‌ی شخصی‌تان که اصلا به من سوم شخص هم ربط نداشته باشد چندان.

کاف عین گفت...

1. اگر شما را می شناختم شاید می‌توانستم راحت‌تر حرف بزنم و از ایجاد سوء تفاهم - که انگار در اطراف من کم نیست - پرهیز کنم.
2. برای من این سه، شاید آرمان باشند یا نباشند، اما قطعا هدف هم‌این تک‌کنشم بوده‌اند. اما در حد جزئیات:
الف: من دغدغه‌ی زبان‌شناسی داشته‌ام و دارم، زبان‌شناسی نه به عنوان یک دیسیپلین در جامعه‌ی علمی، که به عنوان راهی برای پژوهش و شناختن زبان که برای من موضوعی بسیار مهم بوده و هست. در آن نقد به گمان خودم از حق فکر کردن مستقل و دانستن برای خودم و دیگران دفاع کرده‌ام.
ب: من دغدغه‌ی آزادی داشته‌ام. من، شما و دیگران حق داریم - آزاد ایم - «مثلا‌‌ً‌‌» یا «مثلا» یا «مثلن» بنویسیم. این حق ما است. کسی نباید ما را به دلیل استفاده از این حق خطاکار یا جفاکار، بی‌سواد یا لاابالی ببیند و بخواند. از این حقمان دفاع کرده‌ام.
ج: من دغدغه‌ی اصلاح دارم. نگاه تجویزی به زبان - در اغلب موارد - خطا است و این مقاله‌ی آشوری از این دست خطاها است (طبیعتا این نظر من است و من این نظر را نه بر مبنای سلیقه که بر مبنای شواهد علمی دارم). در پی تصحیح این خطا بوده‌ام.
3. اما آن‌چه شما گفتید:
الف: من نخواسته‌ام مخاطب خاصی را در نظر بگیرم. هر کس که دغدغه‌ی زبان دارد مخاطب این نوشته است. طبیعتا آشوری هم به این دلیل و هم به این دلیل که این نوشته در نقد نوشته‌ای از او - و نه نقد افکار او به طور کلی یا خود او یا شخصیت او - است مخاطب این نوشته است. اما من به طور خاص قصد نکرده‌ام او یا دیگری را «آگاه» کنم. من تنها چیزی را که درست می‌دانسته‌ام در برابر چیزی که نادرست می‌دانسته‌ام ابراز کرده‌ام.
ب: من دیگران را به «بی‌نظر» و «بانظر» یا «بی‌اطلاع» و «بااطلاع» تقسیم نمی‌کنم. هر یک از ما به چیزهایی علاقه و درباره‌شان نظر داریم و به چیزهایی دیگر نه. هر یک از ما چیزهایی می‌دانیم و چیزهایی نه. گمانم این نیست که بتوان بر اساس ملاک‌هایی مثل نظر داشتن یا دانستن آدم‌ها را دسته‌بندی کرد. دست کم من جون‌این نمی‌کنم. من چیزی را که درست می‌دانسته‌ام گفته‌ام. طبیعتا ممکن است کسانی با من موافق شوند، کسانی خطاهای احتمالیم را نشانم بدهند و کسانی هم موضوع را باز ببینند و به خودشان مهلت تامل بیش‌تر بدهند. این‌ها چیزی نیست که من درباره‌اش تصمیم یا قصد خاصی داشته باشم. هر کس می‌تواند هر یک از این سه کار یا کار چهارمی را را بکند.
ج: من با کنش‌ها و رفتارها در این متن کاری نداشته‌ام. از نگاه من بحث من صرفا نظری است. درباره‌ی کنش‌ها حرف‌هایی داشته‌ام که بعضیش را جایی دیگر گفته‌ام و از بعضیش هم ناگفته گذشته‌ام.
د: من با آقای آشوری مساله‌ی شخصی‌ای ندارم. اصلا او را ندیده‌ام و یک بار با هم از طریق ای‌میل گفت‌وگویی در حد سه یا چهار جمله کرده‌ایم. گمان کنم در آن گفت‌وگو هر دو - هر یک به فراخور جای‌گاه اجتماعی خودش - مودب و خاضع بودیم و خاطره‌ی بدی برای هیچ کدام باقی نمانده است.
هـ: اگر نقدی که گفتید به موضوع بحث مربوط باشد، خوش‌حالم می‌کند و اگر به مسائلی از جنس روان‌کاوی من یا مثلا «رفتارشناسی اجتماعی ایرانیان در فضای مجازی با رجوع به یک مثال خاص» مربوط شود غم‌گینم می‌کند. این البته از حق شما برای نوشتن نقدتان کم نمی‌کند.
در پایان امیدوار ام اگر چیزی در باب من یا نوشته‌هایم گفتید یا نوشتید، من را بی خبر نگذارید.

ادمین گفت...

کوروش جان من در گوگل ریدر این مطلب تو رو به اشتراک گذاشته بودم به همراه این یادداشت بالای سرش (گفتم اینجا هم بذارم این شبهه یه موقع پیش نیاد خواستم در خفا یا پشت سر چیزی بگم! این مدل گوگل ریدر اینطوریه دیگه! در ضمن اشتراکات من در گوگل ریدر عمومیه همه می تونن ببنین.)


با بخش زیادی از نقد کوروش به آشوری موافقم. آشوری شدیدا در مورد زبان prescriptive
عمل می کنه. یعنی نسخه می پیچه می گه زبان باید چطور باشه، در صورتی که به نظرم کار زبان شناس اینه که
descriptive
عمل کنه. و عملا بگه زبان اینطوری داره استفاده می شه (اینجا تو شکل نوشتاری اش) و بعد از چیزی که داره استفاده می شه قانون در آره. اما تو این نقد تنوین یا نوشتن نون به جای تنوین، خود کوروش هم فکر می کنم داره یه کم مدل نسخه پیچانه عمل می کنه. فکر کنم خودت هم قبول داری که استفاده از نون به جای تنوین خیلی کمتر کاربرد داره. اینطور نیست؟ (گوگل کنین یا به مشاهدات خودتون مراجعه کنین.) البته تنوین هم که چه عرض کنم، اون چیزی که واقعا تو زبون نوشتاری ما داره بیشتر از فرم های دیگه استفاده می شه و به نظرم آشوری و کوروش هر دو باید قبول کنن اینه که الف خالی داره به جای تنوین واقعا استفاده می شه و کسایی که نون دارن استفاده می کنن یه تعداد کمی هستن که کمی هم الیتیست و بعضی هاشون هم ضد عرب هستن (منظورم کوروش نیست که واضحه نیست. منظورم بعضی های دیگه است که خودشون رسما اعتراف دارن به این مساله.) پس بقیه بحثا به نظرم وقت تلف کردنه که حالا اینکه بعضی ها نون استفاده می کنن ایراد داره یا نه و اینکه به جای الف حتما شکل عربی تنوین استفاده شه.

صابرک گفت...

البته نه من آخوندم و نه مدعی نصیحت، اما به قول آنها می‌توانید به کسی که رانندگی‌اش را نپسندید، بگویید: «مرتیکه، درست رانندگی کن» یا «آقای محترم، لطفاً درست رانندگی کنید».

لحن شما مثل همان مرتیکه گفتن است. تا جایی که توانستید فقط سیاهی در آن مقاله دیدید و کوبیدید، تا جایی که مشتتان زور داشت.
زور مشت که تمام شد اشتباه تایپی «ت» به جای «ن» را چنان پروراندید که بگوئید آن بد-نویسنده که متنی را با دقتی در حد زیر و زبر و تنوین و نیم‌فاصله و همزه و تشدید و ... نوشته انگشتش به جای K به J خورده، قاه قاه، پس چگونه حکم می‌دهد که «ن» به جای تنوین نباید نوشت؟!

گرچه در مضمون تا حد زیادی حق با شماست، اما در لحن حق با شما نیست. چه آشوری باشد چه هرکس دیگر، کوچکتر یا بزرگتر.

در آن مقاله فقط سیاهی نبینید، عده‌ای وطن را فیل و خود را افتاده‌ای از دماغش می‌دانند و با عربی -دن کیشوت وار- می‌جنگند. با الفبای عربی و ریشه عربی «مثلاً» را «مثلن» می‌نویسند که بگویند ما ایرانی‌ایم و ما آنیم که رستم بود پهلوان!
خب بنویسند، اما بدانند و بنویسند، آشوری حداقل فایده‌ی نوشته‌اش این است که به کسی که فکر می‌کند بهتر است بنویسد «مثلن» می‌فهماند که پارسی‌سازی‌ای نکرده است، بلکه قیدساز عربی را به جای « ً» عربی با «ن» عربی نوشته است!

کاف عین گفت...

1. توجه کنید، مطلب آشوری و نیز نقد من درباره‌ی نوشتن قیدهای تنوین‌دار در زبان فارسی است نه بررسی لحن، یا روان‌کاوی من.
2. من سیاهی و سفیدی نمی‌فهمم یعنی چه. من نشان دادم مدعای مقاله‌ی آشوری خطا است. این نه ربطی به شخص و شخصیت او دارد نه به سیاه و سفید نه به زور و مشت. اگر در ذهن شما این چیزها هست، ذهنتان را منظم کنید.
3. دقت کنید. موضوع این نیست که آشوری خطای تایپی کرده است یا نه. موضوع این است که خطای تایپی امری عادی است و در جایی که خطای تایپی امری عادی است، نمی‌توان به دقت‌هایی در حد دونقطه زیر «ی» گذاشتن امیدوار بود. حواشی‌ای که شما به من و متن من در این مورد منتسب کرده‌اید نیز بی‌مورد و بی‌معنا است و در حرف من نیست و در ذهن من نیز نبوده است.
4. این که آدم‌ها با چه انگیزه‌ای رسم‌الخط خاصی را انتخاب می‌کنند به من ربطی ندارد، من دارم یک بررسی علمی می‌کنم. وطن‌پرستی یا وطن‌ستیزی نگارندگان تاثیری در بررسی من ندارد. شما اگر به این مباحث علاقه دارید، با همین آقا یا خانم خرچمگ‌زاده یا با موسساتی که کارشان این است تماس بگیرید.
5. پس از یک شب لیلی و مجنون خواندن و سوزناک گریستن خوش‌حال ام که به نظر شما لیلی مردی است قوی‌هیکل و سینه‌ستبر. حداقل فایده‌ی مقاله‌ی آشوری؟ مقاله‌ی آشوری فایده‌ای هم داشت و ما ندانسته بودیم؟

صابرک گفت...

1. البته که بحث پیرامون تنوین است، روان‌کاوی شما مطرح نیست، اما لحن نقد کردن مطرح است. الان دو بحث داریم، یکی تنوین (که به نظر من هم حق با شماست)، یکی لحن و نحوه‌ی نقد.

3. اتفاقاً دقت کرده‌ام. آشوری می‌گوید به جای تنوین «ن» ننویسیم، حتی ممکن است در متنش دو-سه جا از دستش در برود و به جای تنوین «ن» بنویسد. اما این مهم نیست، مهم این است که دلایلی دارد و به آنها استناد می‌کند، شما هم می‌توانید دلایلش را نقد کنید نه اشتباه تایپی‌اش را. نمی‌توان گفت چون جا انداختن تنوین مانند اشتباه تایپی اجتناب ناپذیر است پس کلاً ننویسیم.
اینکه او بین «ی» و «ي» هم تمایز قائل است، با مرام شما که ناسازگاری ندارد و در مورد لزوم نوشتن «ي» به جای «ی» هم که فتوایی نداده که نقدش می‌کنید

2 و 4 و 5. من هم نگفتم انگیزه انتخاب رسم‌الخط افراد به شما ربطی دارد یا ندارد، گفتم که فایده‌‌ی این مقاله این است که آنهایی که از روی تعصب این‌گونه می‌نویسند، متوجه می‌شوند که کاری خنده‌دار و عبث می‌کنند. شما مدعی هستید این مقاله هیچ فایده‌ای ندارد و پای لیلی را وسط کشیدید، شاید برای شما نداشته باشد، اما برای خیلی‌ها دارد. فایده‌اش اینقدر است که ارزشش را داشت مقاله‌ای که چهار سال پیش نوشته شده است بیرون بکشید و مورد نوازش قرار بدهید.

Unknown گفت...

من با تمام آنچه در توضيح گفته ايد باز معتقدم براي ثابت كردن خطاي آن نوشتار اين لحن شايسته نيست. گويا ما نقد را با خشونت اشتباه گرفته ايم.اين هم از مزاياي زيستن در جامعه ي خشن است.

کاف عین گفت...

1. من علاقه‌ای به بحث درباره‌ی لحنم ندارم. تا جایی که حقی از کسی تضییع نکرده باشم، حق دارم لحنم را انتخاب کنم، اگر حقی تضییع شود، صاحب حق خود هست و می‌تواند اعتراض کند. اگر هم شما دوست داری درباره‌ی لحن من بنویسی، جاهای بسیاری هست که نوشتنش می‌تواند مفید هم باشد. در وبلاگت - اگر داری - بنویس. من هم خواننده‌اش خواهم بود.
2. نه. دقت نکرده‌ای. آشوری درباره‌ی «ی» و «ي» مقاله دارد. اگر تو ندیده‌ای، عیبی ندارد. من می‌گویم نوع نگاه آشوری واقع‌نگر نیست. واقعیت‌های غیرقابل انکار زبان (مانند خطای انسانی) را نادیده می‌گیرد. و به خطای خودش اشاره کردم تا بگویم حتا تجربه‌ی شخصی خودش در این مورد را هم نادیده می‌گیرد. خطای تایپی عیب و عار نیست، یک واقعیت است و همه دچارش می‌شویم. حرف من این است که آشوری به این واقعیت - که به موضوع پیش‌نهادش درباره‌ی «ی» و «ي» مربوط است و می‌تواند نتیجه را عمیقا دگرگون کند - توجه نمی‌کند. این توجه نکردن یک ایراد روش‌شناختی است که من به او گرفته‌ام و به هم‌این دلیل به بحث مربوط است.
3. من نمی‌دانم آشوری مقاله را کی نوشته است. چیزی را هم «بیرون» نکشیدم. لینک مقاله‌اش جایی بود، خواندم و نقد کردم. ظاهرا مقاله‌ی آشوری مقاله‌ای علمی است. چرا نباید به مقاله‌ای که صاحبش هنوز آن را - بی هیچ توضیح و تصحیح - در معرض دید همه گذاشته نقد بنویسم؟
4. به گمان من فایده‌ای ندارد. منظورم فایده‌ای است که از یک مقاله‌ی علمی می‌توان انتظار داشت. و گر نه ممکن است خواندنش کسی را به مبحث زبان و زبان‌شناسی علاقه‌مند کند. ممکن است کسی را به دقت در اخلاق وادارد یا هزار چیز دیگر. منظورم این فایده‌های عجیب و بی‌ربط به موضوع نبود.

صابرک گفت...

از پاسخ‌هایتان متشکرم. هم شما منظور مرا فهمیدید و هم من منظور شما را، چیزی که باقی می‌ماند کمی اختلاف نظر است، ادامه این بحث به نظرم ضرورتی ندارد.

موفق باشید

کاف عین گفت...

من هم متشکر ام. :)

paykoob گفت...

دوستان من، مرا به مغزپیاز تشبیه‌ می‌کنند. که نه سر پیاز است و نه ته آن :) به همین مناسبت اولن تشکر می‌کنم از آقای سلیمانی و دیگر دوستان که این گفتمان را تشکیل دادند که موجب علاقه‌مندی ما به بحث زبان و اخلاق و قدرت‌مداری و ... شد و دومن این که ما علاقه‌مندیم که این بحث‌ها هم‌چنان ادامه یابد، حداقل فایده‌اش این‌ست که کمی هم با فنون بحث و فلسفه و سفسطه و مغالطه و ... آشنا شویم :)

عمو اروند گفت...

من سالیانی‌است به این شیوه‌ می‌نویسم چون تجربه‌ی عملی سال‌ها معلمی به من می‌گوید که کودک نوآموز نه قید می‌شناسد نه مصدر. مرا پروای ایراد بزرگان ادبیات نیز، نیست. راه و روش خودم را ادامه می‌دهم. دو سه باری هم چیزی در این مقوله‌، قلمی کرده‌ام. اما با مهدی جامی و بهاره هم موافقم که در این نوشته خشمی هست.

paykoob گفت...

درین زمانه بعد از جنگ جهانی دوم (من البته فقط ۲۳ سالمه :)) خب، خیلی‌ها پیدا شده‌اند و نازیسم و ... رو زیر سوال بردن. به درستی ازشون انتقاد کردن و کتاب هم دربارشون نوشتن و از طرف همه هم ، خصوصن لیبرالیست‌های به قول خودشون پلورال، تشویق شدن.

نکته‌ای که وجود دارد اما انتقاد کردن از همین لیبرال دموکراسی پلورال هست. تا میای دو کلمه ازینا حرف بزنی، هنوز هیچی نگفتی، محکومت می‌کنن به فاشیست بودن، خشنونت‌طلب هرج‌ومرج گرای ... و جدیدن طالبان بودن.

یه جور مافیایی وجود داره درین خصوص، اگر باهم باشی و هوای همو داشته باشی و در مورد اشتباهات هم ساکت باشی، خودی هستی. سلامت رو جواب می‌دن. تبلیغت می‌کنن، حتی نقدت هم می‌کنن. (همون تبلیغ از نگاهی دیگر) کافیه ازین حلقه،به هر دلیلی، بیرون باشی تا نادیدت بگیرن و بشی فاشیست و ... . دیگه مهم نیست چی می‌نویسی و ...

همه اینا رو نوشتم و فضا رو سفید و سیاه کردم تا اصطلاحن با تاریکی نور رو نشون بدم. یعنی مشخص شه توی یه فضای تاریک، بعض مدعیان روشن‌فکری چیزی در چنته ندارن و جلوی پای خودشون رو هم نمی‌بینن و تا حالا هم توی یه فضای مبهم از نور بقیه استفاده می‌کردن.

اینا رو از دید یه جوون شهرسنانی پایین‌شهری بخونین. یه خورده غلیظه. اما توی رفتار عمده دوستان من یه مقداری ازش به چشم میخوره. امیدوارم به کسی برنخوره. منظورم نیست که دوستانی که اینجا نظری نوشتن، کسی رو فاشیست می‌دونن که این موضوع حتی خنده‌داره. منظورم اینه که اون پلورالیزم هم گاهی اوقات چیز خوبیه.

paykoob گفت...

آقای علیانی، عذر می‌خوام. اینجا یه نظر دیگه هم نبود؟ من نظر قبلی‌م رو با توجه به نظر آقای SMP هم نوشته بودم. که نوشته بود : «خدایی باهاش حساب شخصی داری؟»

کاف عین گفت...

من هم نمی‌دونم این‌جا چه خبر هست. خیلی به من نامه می‌دهند که چرا کامنتشون رو منتشر نکرده‌ام. خب معمولا هم ماجرا این است که کامنتی که فرستاده‌اند اصلا به دست من نرسیده. یکیش حامد عبدی که آخر لطف کرد و با میل کامنتش رو فرستاد. گمان کنم نظم در گوگل و هم‌آهنگی بین گوگل و اینترنت ایران بی‌داد می‌کند.

Ata گفت...

سلام و تشکر از کوروش علیانی
با این که عمده ی استدلال های شما مرا قانع نکرد و بیشتر فکر می کنم حق با آشوری باشد اما خواستم در این جا بینندگان سایت را به مقاله ی "اسطوره ی فلسفه در میان ما" مندرج در کتاب ما و مدرنیت - صراط - تهران به قلم داریوش آشوری ارجاع دهم. این مقاله که یکی از تندترین نقدهای منتشرشده علیه فردید است به لحاظ لحن و انصاف و قیود اخلاقی می تواند محک جالبی از جناب آشوری ارایه دهد.
با این قیاس است که مخاطبان می توانید در مورد لحن علیانی قضاوت کنند.

کاف عین گفت...

بحث لحن و انصاف را تمام کنیم اگر ممکن است. یا از این بحث تفکیکش کنیم. باشد؟

paykoob گفت...

حالا که اصرار دارید باشد ;) ،‌فقط این آخر مجلس این بیت آخر رو دل بدید و تمام :)
بمگو صعب‏تراشى است... تو سهل‏انديشى
قصه عشب و كلا نيست، تو جهل‏انديشى
چشم از اين تعميه‏ها كَفت اگر كَفت اينجا
كار از اين تسميه‏ها رفت اگر رفت اينجا
كورى از شبهه اين گرد، غريب است اين باد
سرمه ديو دروج است، فريب است اين باد

سید فرید گفت...

سلام
اگرچه اولين تاثيري که نوشته شما روي ذهن من گذاشت ناراحتي از پرداختن شما به شخص آشوري بود، اما چون صاحبخانه هستيد و ختم مذاکرات را علام فرموديد درباره آن سخن نمي‌گويم.
اما سوالي در ذهنم مطرح شد که اگر از فردا روزي کساني بگويند چون ما «س» و «ص» و «ث» را به يک شکل تلفظ مي‌کنيم لزومي به استفاده از سه شکل متفاوت نوشتاري نداريم و بعد هم برخي منافع ديگر آن را کم اهميت دانستند و در برابر زحمتي که در آموزش آن وجود دارد راي به حذف حروف هم‌آوا و بسنده کردن به يکي از آنها دادند، آيا نهادي مانند فرهنگستان نبايد در برابر آن موضع گيري داشته باشد؟
اينکه ما آزاد هستيم به معني آن نيست که همه ما در آنچه سنت هاي فرهنگي جامعه است مطلق العنان هستيم. کما اينکه درمورد آلمان مي‌دانيم درباره رسم الخطشان تصميم گيري هاي قاطعي از سوي نهادهاي رسمي اعمال مي‌شود. اختلاف زبان انگليسي در آن است که زباني فراملي شده و شايد سياست گذاري متمرکز درباره آن چندان ساده و موثر نباشد.
متاسفانه در ايران به دليل وجود آزادي 360 درجه‌اي(!!) توان روشنفکران آزاد انديش ما در جايي مصروف مي‌شود که ....

کاف عین گفت...

سوال خوبی است. یک آدرس اگر از شما داشتم کمی با هم درباره‌ی جواب‌های احتمالیش میل‌بازی می‌کردیم. به هر حال ممنون از توجهتان.