۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

ممی و آلبی

یک روز جناب پروفسور روی یک تکه کاغذ نوشته بودند E=mc2 و کلا اعصاب نداشتند که چرا این 2 کثافت نمی‌رود بشود توان c. بعد رسیدند به اینشتین. اینشتین آن وقت‌ها کارگر نانوایی بود و هنوز برای خودش کسی نشده بود. البته جناب پروفسور می‌دانستند که این پسر یک روزی یک چیزی می‌شود. برای هم‌این این بار که رفتند نانوایی اینشتین را صدا زدند و گفتند «آلبی! آلبی جان! پسر! دو تا خشخاشی دوآتشه بیار دم منزل ما.»
بعد اینشتین نان را برده بود دم در خانه‌ی جناب پروفسور، من خودم الان این صحنه را قشنگ یادم هست که اینشتین دو تا نان دوروخشخاشی گرفته دستش و دارد جلوی در منزل ما در استنفورد این پا و آن پا می‌کند. به هر حال، جناب پروفسور آن تکه کاغذ را داده بود دست اینشتین و گفته بود «آلبی! من حوصله ندارم این رو رو به راهش کنم. این به اثبات نیاز داره. خودت اثباتش رو ردیف کن و ببر یه مقاله‌ی خوب ازش در بیار، اسمش رو هم بگذار نسبیت و بعد هم توسعه‌اش بده و اسم توسعه‌اش را بگذار کوانتوم بعد هم باز توسعه‌اش بده و اسم این یکی را بگذار نظریه‌ی میدان واحد و اون وقت راز برمودا رو حل کن.»
اینشتین می‌گوید «آخه ممی! ممی جون! این که نامردی می‌شه.»
جناب پروفسور با هم‌آن حالت اقتدار معلمی‌ای که داشتند می‌گویند «نه! کمی زحمت داره. اما تو از پسش برمی‌آی آلبی. من به تو ایمان دارم بچه.»
بعد اینشتین می‌گوید «نه ممی جون! منظورم این اه که نامردی اه که من برم کشفیات تو رو به اسم خودم ثبت کنم. تو خودت به پاش زحمت کشیده‌ای.»
بعد جناب پروفسور می‌خندند و می‌گویند «آلبی! تو که کودن نبودی. یعنی فکر می‌کنی چیزی هم هست که من کشفش نکرده باشم؟ آلبی من ایرانی هستم. اجداد ما ده میلیارد سال نوری قبل از این‌ها تمام که‌کشان رو اتوبان کرده بودند و تمام اسرار علم و دانش رو کشف کرده بودند. من نیازی به این قم‌پز در کردن‌ها مثل نوبل و این‌ها ندارم. من یه دونه ریگ می‌اندازم تو بیابون و توی رود دجله یه صخره می‌خوره تو ملاجم. این فرهنگ ایرانی اه آلبی. این شعر و ادبیات ما است. این سعدی اه. سعی نکن بفهمیش. تو سر تو جا نمی‌شه این فرهنگ بزرگ.»
بعد اینشتین رفت و با هم‌اون کاغذپاره شد اینشتین.

۱۵ نظر:

Ali Jalali گفت...

البته راوی داستان رو هم میفرمودید کی بوده، بد نبود. "ممی جونیور" خوبه؟

amin گفت...

از خاطرات دکتر جی جی!

nasrin گفت...

شما ببينيد پروفسور آن زمان چه جوري فرهنگ، علم و دانش ما را معرفي مي‌كردند.

Mim.Danesh گفت...

یکی باید پیدا شود هسته ی بربری را بشکافد ببیند این همه انرژی از کجایش در میرود که حتی به قول شماعالیجناب ممی همه ی اکتشافاتش را بعلاوه سر نخ مابقی اکتشافات را به دو قرص نان بربری کنجد دار بدهد و ککش نگزد

Unknown گفت...

اینه فرق بین حکمت و علم. علم بدبخت هی باس بگرده دنبال دلیل و اثبات ولی حکمت که البت از چشمه ی عقل کل می جوشه، نتیجه رو ثبوتی می‌گه بری حالشو ببرین. من هی می‌گم ما علم بومی نمی‌خوایم، خوب نمی‌خوایم چون حکمت داریم. وال‌لا

یک نفر طلبه گفت...

با همه شوخی می کنید!
با علما نباشد ها...
نه آقا من شوخی کردم. بکنید شوخی است دیگر فقط ییهو دیدی یه بی جنبه جدی گرفت اون وقت خر بیار...
یا علی مدد

نازی گفت...

:))
تا به حال، هیچ کدوم از نوشته هات رو به اندازه این یکی دوست نداشتم :)

ςαеіď گفت...

فوق‌العاده بود. عجیب غافل‌گیر شدم... البته آخرش باید بر منکرش لعنت می‌فرستا‌دینا!!! همون ده‌ میلیارد سال نوری ‍یش ما نقشه‌ی راه‌های آسمونی رو به‌تر از راه‌های زمینی هم داشتیم!
حالا ممی مخفف اسم کی هست؟ ;)~

برديا گفت...

انصافاً، پا روی دم من نذار. یه‌وقت دیدی از پس این پنج‌ـ‌‌شش سال «تحقیقات مداوم»، یه وبلاگ راه انداختم که خاطراتم [و تصوراتم] از خاطرات [و البته تصورات] بن‌ممی رو دربارهٔ «آقایدکتر» و «جنابپروفسور» مفشی [= افشا شده!] کنم.

Jezghaleh گفت...

آفرین

Sara'sdandelion گفت...

به مانند همیشه نیک بود.

Majid Saeedi گفت...

man 2 zarim kaje, nafahmidam khod e Dr. o maskhare karde boodi, ya kasaie ke Dr. o maskhare mikonan. agar mored a avval dorost e, bayad begam ke kheyli bimazzeh o bikhod bood

کاف عین گفت...

مجید جان
شما خودت رو اذیت نکن
اصلا مهم نیست
اصلا مهم نیست

ناشناس گفت...

سلام اقای علیانی
بعد چهارسال اومدم افاضاتتونو در باب انتخابات بخونم. خاطرم بود چهارسال پیش قبل از انتخابات وبلاگتون هرروز و هرساعت با پست هاو اظهار نظرات جدید و باران نظرات موافق و مخالف خواننده ها بمباران میشد. حالا میبینم که سوت و کوراست و خبری نیست..... شاید از بین یک دوجین وبلاگهایی که داشتید الان دارید جای دیگری مینویسید و ما خبرنداریم! شاید هم این سکوت محافظه کارانه تان یک ربطهایی با حضور گاه و بیگاهتان تو برنامه های ارزشی!! سیما داشته باشد! به هرحال خوشحال میشوم اگرجایی مطلبی یا اظهارنظری دارید بخونم. مثل قبل بی پروا و رک و راست. هرچند احساس میکنم سرمسائلی که خودتان میدانید و ما نمیدانیم، سرتان رفته تو حساب کتاب و دودوتا چهارتا و...
موفق باشید

Unknown گفت...

بسمه تعالی
مشخص است که کنایه تان به پروفسور ... است چیزی که مشخص است ایشان اگر بار علمی گفته شده را نداشته اند لااقل بپاس خدمات غیرقابل انکاری که در پیشرفت فناوری و علوم انسانی در ایران داشته اند قابل تقدیراند. نوشته شما میتوانست کنایه ای نسبت به اطرافیان و اغراق کنندگان در مورد ایشان باشد اما متاسفانه نسبت بشخصیت ایشان موهن است