من در «شماها»
«شماها» را ندیده بودم و نمیشناختم. نامهای فرستادند که میشناسی؟ دیدهای؟ مصاحبه میکنی؟
گفتم ندیده بودم اما از مصاحبه بدم نمیآید.
قرار گذاشتیم و آمدند و بسیار خوش گذشت. خاصه که هدیهای شیرین و خوشمزه هم آورده بودند و همآنجا شخصا دخل نیمی از آن هدیهی بزرگ را آوردم و همآن میان عکاسشان یک لحظه کلیکهای بیشمارش را قطع کرد و پرسید «شما احتمالا دیابت ندارید؟»
کار آسان نبود اما واقعا نسبت به کارشان آدمهای متعهدی بودند. بی اطلاع من هیچ کاری با متن نکردند و بسیار دقت کردند. عجیب نیست که ممنونشان باشم بابت حاصل نهایی آن مصاحبه.
از من میشنوید هم این شمارهی مجلهشان را ببینید، هم شمارههای پیش را. مصاحبههای شمارههای پیش با سمیه توحیدلو و بهمن هدایتی و بامدادی بوده است. اما جز مصاحبهها هم چیزهای خواندنی در بساطشان پیدا میشود؛ نه کم.
گفتم ندیده بودم اما از مصاحبه بدم نمیآید.
قرار گذاشتیم و آمدند و بسیار خوش گذشت. خاصه که هدیهای شیرین و خوشمزه هم آورده بودند و همآنجا شخصا دخل نیمی از آن هدیهی بزرگ را آوردم و همآن میان عکاسشان یک لحظه کلیکهای بیشمارش را قطع کرد و پرسید «شما احتمالا دیابت ندارید؟»
کار آسان نبود اما واقعا نسبت به کارشان آدمهای متعهدی بودند. بی اطلاع من هیچ کاری با متن نکردند و بسیار دقت کردند. عجیب نیست که ممنونشان باشم بابت حاصل نهایی آن مصاحبه.
از من میشنوید هم این شمارهی مجلهشان را ببینید، هم شمارههای پیش را. مصاحبههای شمارههای پیش با سمیه توحیدلو و بهمن هدایتی و بامدادی بوده است. اما جز مصاحبهها هم چیزهای خواندنی در بساطشان پیدا میشود؛ نه کم.
۱ نظر:
سلام. مث همیشه چاکر اون اشارات زبان شناسانه ات هستم که به یک باره هویت کلمات را در این ذهن های چرت آلود ما به هم می ریزی. من جمله همین ایران خودمان. مرد حسابی می زنی لغت (آن هم مونث مجازی!) را لخت و عور می کنی جلوی چشم خواننده، نمی گویی فردا صاحبش می آید سراغت؟
ارسال یک نظر