آن چوقالف هم من نیستم
آقای الف را گذاشتهاند تا بخش جدیدی به شرکتشان اضافه کند. این بخش جدید که میگویم چیز کوچکی است که هنوز تصویب نشدهاش به اندازهی بیست تا از این شرکتهای حسابیای که من و تو میشناسیم بودجه دارد. الف زنگ زد بهم که بیا گپ بزنیم و ببینیم میتوانیم کاری شروع کنیم یا نه.
رفتم. یک ساعت و نیم توضیح مبسوط داد که کار چه بوده و او چه کرده. آخر کار گفتمش خب؟
گفت بیا کار تبلیغاتش را به عهده بگیر؛ تمام و کمال.
گفتم آدم تمام وقت میخواهد و من نمیتوانم کار تمام وقت قبول کنم. بیا کار را خرد کنیم و برای هر قسمتش کسی را پیدا کنیم.
گفت نه. خودت باید باشی.
گفتم اگر لازم شد چشم. اول ببینیم لازم هست یا نه، بعد.
کار دو قسمت داشت. دو نفر بهش معرفی کردم؛ ب و ج. خصوصیات هر کدام را هم گفتم؛ تواناییهاشان و رگ خوابشان. شمارههاشان را هم دادم و خداحافظی کردم. وقت رفتن باز شنیدم که «مهندس خودت هم اما باید باشی.» از این تعارفها زیاد شنفتهام. میدانم نباید جدی بگیرم.
به ب زنگ زدم و گفتم که الف تماس خواهد گرفت و کارش این است. گمان کنم منتکی گذاشت اول که چون تو ای قبول میکنم و آخر کار جویده جویده تشکرکی هم کرد.
با ج تماس هم نگرفتم. گاهی در جیتاک آنلاین میبینمش. چیزی نمیگوید. چیزی نمیگویم. سکوت مطلق.
چند وقتی گذشت. به الف زنگ زدم که چه کردی؟
گفت با هر دو تماس گرفتهام.
پرسیدم قبول کردند؟
گفت بله.
گفتم مشکلی نیست؟
گفت هنوز که نه.
الان شاید دو ماه گذشته. هیچ کس زنگ نزده بگوید کارشان با هم سر گرفت یا نه. آدم احساس میکند این وسط قدرش قدر یک چوقالف هم نیست.
رفتم. یک ساعت و نیم توضیح مبسوط داد که کار چه بوده و او چه کرده. آخر کار گفتمش خب؟
گفت بیا کار تبلیغاتش را به عهده بگیر؛ تمام و کمال.
گفتم آدم تمام وقت میخواهد و من نمیتوانم کار تمام وقت قبول کنم. بیا کار را خرد کنیم و برای هر قسمتش کسی را پیدا کنیم.
گفت نه. خودت باید باشی.
گفتم اگر لازم شد چشم. اول ببینیم لازم هست یا نه، بعد.
کار دو قسمت داشت. دو نفر بهش معرفی کردم؛ ب و ج. خصوصیات هر کدام را هم گفتم؛ تواناییهاشان و رگ خوابشان. شمارههاشان را هم دادم و خداحافظی کردم. وقت رفتن باز شنیدم که «مهندس خودت هم اما باید باشی.» از این تعارفها زیاد شنفتهام. میدانم نباید جدی بگیرم.
به ب زنگ زدم و گفتم که الف تماس خواهد گرفت و کارش این است. گمان کنم منتکی گذاشت اول که چون تو ای قبول میکنم و آخر کار جویده جویده تشکرکی هم کرد.
با ج تماس هم نگرفتم. گاهی در جیتاک آنلاین میبینمش. چیزی نمیگوید. چیزی نمیگویم. سکوت مطلق.
چند وقتی گذشت. به الف زنگ زدم که چه کردی؟
گفت با هر دو تماس گرفتهام.
پرسیدم قبول کردند؟
گفت بله.
گفتم مشکلی نیست؟
گفت هنوز که نه.
الان شاید دو ماه گذشته. هیچ کس زنگ نزده بگوید کارشان با هم سر گرفت یا نه. آدم احساس میکند این وسط قدرش قدر یک چوقالف هم نیست.
۲ نظر:
اومدم نشستم اینجا، پای این.
نمیدونمم چرا
بی منت کار می کنید قدر نمی دونند.
...
ولی خدایش اگه منو معرفی می کردید کلی ممنونتون می شدم.
ارسال یک نظر