فوتبال چه چیز جذابی دارد؟
این سوال سختی است؛ نه چون جوابش پیچیده و عمیق است، بلکه چون جوابی ندارد. فوتبال آمیختهای از جذابیتهای مختلف است که هر کدام تا حدی جذاب است و ترکیب اینها با این اندازههای شگفتانگیز است که جذابش میکند. معمولا زنهایی که از فوتبال نگاه کردن شوهرانشان کلافهاند از من میپرسند فوتبال چه چیز جذابی دارد. (حواست هست؟ هم کلیشه دارد و هم نخ دادن!) ظاهرا بیعلاقه بودن من به فوتبال من را در چشمشان خودی و قابل اعتماد میکند. من معمولا با شوخی از این بزنگاه رد میشوم. اما اگر نخواهم شوخی کنم چه میتوانم بگویم؟ جذابیت فوتبال مثل مزهی آش شلهقلمکار است. نمیتوانی روی هیچ یک از اعضایش انگشت بگذاری و بگویی مزهاش از اینجا است. برعکس خورش آلو که پیدا است از چی مزه میگیرد.
حالا بیا این اجزا را نگاه کنیم.
اول. عبادت: آدمها خدایان المپشان را میریزند توی کولوسئوم و از بالا نگاهشان میکنند نگاه میکنند که چهطور نیروهای شر را ادب میکنند. وقتی خدایان گل میزنند، انسانها رو به آنها خم میشوند و یک صدا ورد میخوانند.
دوم. انتقام: آدمها خدایان ناتوانشده را به فحش میکشند. قابلیتهای افسانهای آنها را با توان خیالی خودشان میسنجند و بیتردید قضاوت میکنند که اگر من هم در المپ شانس به دنیا آمده بودم از این خدایان بیعرضه تواناتر میبودم.
سوم. هیجان تن: آدمها میبینند که بیست و دو نفر در این مدت نه چندآن کوتاه میدوند و لگد میزنند. فوتبال سرودی بلند در ستایش تن است که چندان هم تنانه – به معنای جنسیش – نمینماید.
چهارم. تفسیرپذیری: فوتبال هم عین سیاست، عوامل فراوانی دارد. بیست و دو عامل انسانی دونده، چنداین عامل انسانی پشت پرده و البته و صد البته ابر و باد و مه و خورشید و فلک. تفسیر بعد از فوتبال مثل لذت سیگار بعد از دویدن یا قدم زدن طولانی بعد از عروسی است. بعد از هر کاری گاه نیاز داری کاری از جنسی دیگر کنی و به گندش بکشی. فوتبال اجازه میدهد تا صبح قیامت روی موضعی خاص بایستی و نه بتوانی طرفت را قانع کنی و نه یک سر سوزن از نظرت – که معمولا فقط به یک عامل مربوط است – کوتاه بیایی. چه از این بهتر؟
پنجم. سرعت قابل تعقیب: فوتبال مثل بسکتبال تند نیست که به عنوان یک آدم متوسط غیرحرفهای وقت دیدنش ازش جا بمانی. مثل تنیس هم آمیزهای از شلپشلپهای طولانی نیست که ملالآور شود. هر لحظه در گوشهای از زمین کسی چیزی برای نشان دادن دارد.
ششم. حواشی: فوتبال پر از حواشی است. به ساق پای هم لگد میزنند. خودشان را پیش چشم داور زمین میزنند. فحش میدهند. فحش میشنوند. زن دوم میگیرند. زیرآبی رابطههای مشکوک میگیرند. طعمهی پاپارازیها میشوند. سیدی خلافشان در میآید. ماشینهای گران سوار میشوند و مصاحبههایی میکنند که هوش یا حماقتشان را به رخ میکشند و مخاطبشان را شگفتزده میکنند.
هفتم. آن ترکیب مردهشو برده: هر یک از اینها را در جاهای بسیاری میتوانید بیابید. اما این شکل خاص کنار هم نشستنشان در واقع معجزهی فوتبال است.
حالا بیا این اجزا را نگاه کنیم.
اول. عبادت: آدمها خدایان المپشان را میریزند توی کولوسئوم و از بالا نگاهشان میکنند نگاه میکنند که چهطور نیروهای شر را ادب میکنند. وقتی خدایان گل میزنند، انسانها رو به آنها خم میشوند و یک صدا ورد میخوانند.
دوم. انتقام: آدمها خدایان ناتوانشده را به فحش میکشند. قابلیتهای افسانهای آنها را با توان خیالی خودشان میسنجند و بیتردید قضاوت میکنند که اگر من هم در المپ شانس به دنیا آمده بودم از این خدایان بیعرضه تواناتر میبودم.
سوم. هیجان تن: آدمها میبینند که بیست و دو نفر در این مدت نه چندآن کوتاه میدوند و لگد میزنند. فوتبال سرودی بلند در ستایش تن است که چندان هم تنانه – به معنای جنسیش – نمینماید.
چهارم. تفسیرپذیری: فوتبال هم عین سیاست، عوامل فراوانی دارد. بیست و دو عامل انسانی دونده، چنداین عامل انسانی پشت پرده و البته و صد البته ابر و باد و مه و خورشید و فلک. تفسیر بعد از فوتبال مثل لذت سیگار بعد از دویدن یا قدم زدن طولانی بعد از عروسی است. بعد از هر کاری گاه نیاز داری کاری از جنسی دیگر کنی و به گندش بکشی. فوتبال اجازه میدهد تا صبح قیامت روی موضعی خاص بایستی و نه بتوانی طرفت را قانع کنی و نه یک سر سوزن از نظرت – که معمولا فقط به یک عامل مربوط است – کوتاه بیایی. چه از این بهتر؟
پنجم. سرعت قابل تعقیب: فوتبال مثل بسکتبال تند نیست که به عنوان یک آدم متوسط غیرحرفهای وقت دیدنش ازش جا بمانی. مثل تنیس هم آمیزهای از شلپشلپهای طولانی نیست که ملالآور شود. هر لحظه در گوشهای از زمین کسی چیزی برای نشان دادن دارد.
ششم. حواشی: فوتبال پر از حواشی است. به ساق پای هم لگد میزنند. خودشان را پیش چشم داور زمین میزنند. فحش میدهند. فحش میشنوند. زن دوم میگیرند. زیرآبی رابطههای مشکوک میگیرند. طعمهی پاپارازیها میشوند. سیدی خلافشان در میآید. ماشینهای گران سوار میشوند و مصاحبههایی میکنند که هوش یا حماقتشان را به رخ میکشند و مخاطبشان را شگفتزده میکنند.
هفتم. آن ترکیب مردهشو برده: هر یک از اینها را در جاهای بسیاری میتوانید بیابید. اما این شکل خاص کنار هم نشستنشان در واقع معجزهی فوتبال است.
۴ نظر:
سلام
شما خیلی خوبید، شما اصلا یک مرد استثنایی (استثنا رو درست نوشتم؟) هستید، شما اصلا من از اولش می دونستم با بقیه مرد ها فرق دارید :دی.یک جوری این متن این فضا را برایم به وجود آورد که انگار شما اولین مردی هستید که فوتبال دوست ندارد یا اینکه حتما باید فوتبال را دوست نداشت تا بتوان جذابیت های آن را توصیف کردو اینکه هرکه فوتبال دوست دارد یک جورهایی گول خورده، و بی نوا این خانم ها چقدر عاجزند از درک جذابیت های این ورزش و حتما باید یک مرد بود تا این مقولات را درک کرد.
(می بخشیدامیدوارم جسارت نباشداین صداقت بیش از حد من)
سلام
تو هم خوب ای. استثنا نوشتنت هم خوب است. بابت صداقت هم نگران نباش. فعلا مد است
سلام كورش...حاجي ببينيمت؟...دلمون تنگ شده واست يخده
fek konam hameye ma zanha aghalan yekbar khatereye dava ba mardi sare jazabiat haye nadashte footbal dashte eem...
jalebi e male man inbud ke az shedat e lajam be footbal, naghde jang etamadon ha va fashism e nasionalism ro mikhastam halghe marde bichare konam....dar jam haye jahani!
ارسال یک نظر