شعر بیهنر، شعر بینظر
توان یک متن منظوم چه اندازه است؟ این را در درسهای نگارش بازخواهیم دید. این که میخوانی تلاشی است بررای ساختن یک متن منظوم بیمعنا - یا دست کم کممعنا. نوعی امتداد دادن فارغ واژهها؛ بیدغدغهی منزلت اجتماعی گوینده یا چیزهایی شبیه این.
گفتم «شاراپوانی!» گفتا «هـَهـِه! هـِهانی.»
گفتم «ز مهرورزان...» گفتا «برو! جوان ای.»
گفتم که «بوی مویت...» زد. گفت «سگ به سویت.»
گفتم که «التمستُ.» گفت «هـا؟ دَوُم به سویت؟»
گفتم «دل رحیمت...» گفتا «رحیم؟ طقلاق.»
گفتم «عجب خری بود» گفتا «لگدپرانی!»
گفتم که «مانکن ای تو؟» گفت «خاله نسرینم چی؟»
گفتم «ندیدهام من.» گفتا «نمیتوانی.»
گفتم «چرا عزیزم، نتوانمش بدیدن؟»
گفت «آخه رفت دیشب زیران خاکیانی
دنبال عشق میگشت در جاده و بیابان
له کرد باسی او را دی توی اَتـْوَبانی»
گفتم «خداش رحمت...» گفتا «بـِبـُر صداتو
زنگ موبایل من بود این فـِشفـِشـَنفـِشانی»
مشغول گفتوگو شد، در کیف جستوجو شد
خودکار دادمش من، بگرفت آدرسانی
خندید و رفت. گفتم «خودکار یادتون رفت...»
گفت «هر چیزی به نرخ اه. این نرخ لاسمانی.»
گفتم «ز مهرورزان...» گفتا «برو! جوان ای.»
گفتم که «بوی مویت...» زد. گفت «سگ به سویت.»
گفتم که «التمستُ.» گفت «هـا؟ دَوُم به سویت؟»
گفتم «دل رحیمت...» گفتا «رحیم؟ طقلاق.»
گفتم «عجب خری بود» گفتا «لگدپرانی!»
گفتم که «مانکن ای تو؟» گفت «خاله نسرینم چی؟»
گفتم «ندیدهام من.» گفتا «نمیتوانی.»
گفتم «چرا عزیزم، نتوانمش بدیدن؟»
گفت «آخه رفت دیشب زیران خاکیانی
دنبال عشق میگشت در جاده و بیابان
له کرد باسی او را دی توی اَتـْوَبانی»
گفتم «خداش رحمت...» گفتا «بـِبـُر صداتو
زنگ موبایل من بود این فـِشفـِشـَنفـِشانی»
مشغول گفتوگو شد، در کیف جستوجو شد
خودکار دادمش من، بگرفت آدرسانی
خندید و رفت. گفتم «خودکار یادتون رفت...»
گفت «هر چیزی به نرخ اه. این نرخ لاسمانی.»
۲ نظر:
ای ول بابا
یه پا مولوی هستی!
salam agha kurosh
man mohammad ali hastam.delam baratun kheili tang shode.dust daram zude zud hamdigaro bebinim.in post baraye ijade tafavot tuye zendegie tekrarie man kheili jaleb bud.
ارسال یک نظر