۱۳۸۵ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

چرا؟

گاهی کسی گند می‌زند. همه‌مان گند زده‌ایم. اما گاهی کسی بعد از گند زدنش سعی می‌کند برایش حواشی درست کند، همش بزند، رنگش کند و از گندی که زده اسبابی برای خر کردن مردم بتراشد و وانمود کند که این خیلی چیز مهمی بوده و برلیان بوده و از این حرف‌ها؛ که البته اغلب نمی‌شود.
در این وقت‌ها طرف آن‌قدر بدبخت و رقت‌انگیز می‌شود که دلت می‌خواهد رویت را بکنی آن طرف که یعنی «من ندیدمت. به رویت نمی‌آورم.» در مورد مجید زهری و گندی که بالا آورد و هم زدن‌های بعدیش (+و+) می‌خواستم سکوت کنم. راه دیگری نداشت. برو مطلب اصلی را باز ببین و ببین چه کامنت‌های جالبی دارد. مطلب آخر را ببین. نشانه‌شناسی هم درس می‌دهد. انگار الان عصر حجر است و هر کس رفت سمیوتیک را سرچ کرد و چهار تا لینک از این سرچ بیرون کشید و کنار «نشانه‌شناسی» گذاشت، می‌تواند مدعی شود که پس پری‌شب هم سر دیوار داشته نشانه‌شناسی می‌کرده نه کار دیگر. طرف دارد رسما به رقت‌انگیزترین وضع در صادرات خودش دست و پا می‌زند. فحش‌ها را هم که دیدی؟ امروز هم رسید. هر روز خواهد رسید. و تا برسد نشان می‌دهد که این دون‌کیشوت‌های بیمار بی‌چاره هنوز از آدم ساده و بی دست و پایی مثل من هم می‌ترسند و من می‌توانم ادای اژدها دربیاورم و باشان تفریح کنم. گفتم که. رقت‌انگیز است.
در این میانه اما یکی پیدا می‌شود مثل سیما که دو خط می‌نویسد و از این تراژدی طنز خوبی می‌سازد. بخوانید و لذتش را ببرید.

۱ نظر:

Unknown گفت...

كورش عزيز سلام
نوشته‌هاي آقا مجيد را خواندم. مطالب تو را هم ديدم. همه‌اش فيلم "ماه تلخ" پولانسكي توي ذهنم مي‌آمد. برادرانه بگويم عمر و وقت تو مهم‌تر از پرداختن به اين مطالب است. شايد اگر به‌جاي اين نوشته‌ها و پاسخ دادن‌ها چيز ديگري مي‌نوشتي به‌تر بود. نمي‌دانم شايد هم كاري كه مي‌كني به‌تر است. خدا قوت. يا علي