وبلاگ نمالد
یادم هست که مدتها پیش، دوستم آرش تنها شده بود. یعنی همسرش آزاده رفته بود کانادا و آرش در تهران و کرج تنها و بیهمسر مانده بود. مدتکی که گذشت آرش دست به کار شد و وبلاگ کوچکی راه انداخت که میخواندیمش. بعد هم آزاده برگشت و آرش بیخیال وبلاگ شد و شد، تا روزی که دوباره با هم رفتند کانادا و وبلاگش را از آنجا راه انداخت. وبلاگی که گمان کنم این روزها کم هم معروف نشده باشد.
غرض این که آن روزها که آزاده برگشته بود ایران و آرش دیگر وبلاگ نمینوشت برای تحریکش یک نظر ناشناس نوشتم که aazaade recieved وبلاگ مالید. که البته آرش محلش نگذاشت که نگذاشت.
حالا این روزها یکی دیگر از رفقا رفته فرانسه؛ آناهیتا آبادپور. آنجا تنها است. وحید هنوز نرفته پیشش. و آناهیتا یواشکی از بقیه یک وبلاگ راه انداخته. امیدوار ام چندی بعد که وحید هم میرود آنجا آناهیتا باز هم از نانسی برایمان بنویسد.
۶ نظر:
سلام کورش. چرا مثل گویشن و چون او گفتن نمی نویسی رفیق؟ ما منتظر اوناییم
وبلاگ نویسی همیشه لذت بخش
سلام
فکر نمیکنید یه مقدار به نوشته های خاله زنکی و کم ارزش روی آورده اید؟
و یا فکر نمیکنید راههای بهتر از وبلاگ نویسی هم برای کاهش تالماتی که به نظرم جنسشان را بشناسم هست؟
و آخر اینکه فکر نمیکنید برخی اتد زدن ها مانند دو مطلب اخیرتان به جای مرهم، مخدر هستند؟
مگسی در عرصه سیمرغ
علی جلالی
علی جان
شما همآن علی جلالی هستی. نه مگس نه سیمرغ نه چیز دیگر.
من هم تالمی ندارم. یا راست بگویم، دارم و سعی میکنم سر دیگران آوارش نکنم. مرهمگذار هم نیستم. ساقی و موادفروش هم نیستم. وبلاگم هم جای نوشتههای ارزشمند نیست. اگر گاهی چیز ارزشمندی اینجا پیدا شده ببخش. یقینا از قصد نبوده.
اگر هم به کارت نمیآید شرمنده. هذه بضاعتنا، بقیهاش را هم که بلد ای.
سربلند باشی
خدایا آدم برا دلش هم بنویسه بهش ایراد میگیرن
سلام.
ارسال یک نظر