شکفتگی در کار نوشتن یک دوست
علی معظمی مرد نازنینی است. از آنها که وقتی بهش گفتی مرد باید بگردی و یک واژهی خفیفتر برای صدا زدن بقیه پیدا کنی که احساس عذاب وجدان نکنی. نمیدانم کل وزنش با کفشهای معمولا سنگینش و موهای سر و صورتش چه قدر از پنجاه کیلو بیشتر است، اما تمام این وزن انگار عصب است و حساسیت و مهر و درایت. چیز عجیبی است.
کسانی که مثل من علی را میشناسند احتمالا مثل من از خواندن گاه و بیگاه وبلاگش حرص میخورند. در وبلاگ، علی همآن است که اصلا هم نیست. یک دانشجوی دقیق دکتری فلسفه که وقتش را با خواندن نشریات چپ خیلی خیلی مهم آن سر دنیا میگذراند و گهگاه چیزی از آنها نقل میکند یا در حمایت از فلان حرکت سندیکایی یا در تقبیح فلان حرکت امپریالیستی یا ارتجاعی بیانیهی یکنفرهای صادر میکند. علی من این نیست، بسی بیش و بالاتر از این است.
حالا نمیدانم چه شده که متنی نوشته دربارهی معضلی از معضلات آموزش و پرورش در جنوب شهر تهران. انصافا زمین تا آسمان با آن متنهای قبلیش فرق دارد. جان دارد. میتوانی چشم بسته بگویی که کار علی است. بخوانیدش:+
۳ نظر:
سلام
سلام مانی جان
خوش آمدی
salam agha kourosh!
eine turisti ke taze blite moozeye louvro behesh dadan ....ba lezzat gashto gozari kardam o halesho bordam!(in 1)sedaye ghalbetun ziba bud....va bas didani,kashki shenidani ham bud!!!(in 2)
be nazaram,"Ali" haman bud ke ettefaghan hast...haghighat dashtano nadashtane harfesh raje be madrese haye paiin shahri paye khodesh ,ma ke chizaye digeii shenide budim,vali post....ta bude hamin bude...!(in 3)
az didane webetun khosh halam,omidvaram mara bezoghanid!
(in 4)man ye khanandeye kheili mamuliam&in kheili moheme(inam hopp!)
ارسال یک نظر