دروغ نگو دروغگو
من هیچ وقت نویسندهی حرفهای و حتا آماتور نبودهام. نوشتن بلد ام و خوب هم بلد ام، اما شغلم نوشتن نبوده. مترجم هم نیستم. گاهی ترجمه کردهام اما مترجم هم نیستم و نبودهام. روانکاو هم نیستم، اما گاهی تعجب میکنم از تصویری که کسی زور میزند از خودش بسازد و فرسنگها با او فاصله دارد.
یادم هست که زمانی مجبور بودم ماهی پنج هزار کلمه طنز تحویل سروش جوان بدهم؛ طنزهای تاریخیای که به تقلید از «چنین کنند بزرگان» مینوشتم. یادم هست هر کدام از آنها را در یک روز کاری (حدود هشت ساعت) مینوشتم و میرفتم تا ماه بعد. کیفیتشان هم آن قدر خوب بود که در جشنوارهی مطبوعات رتبهی دوم طنز را بابتشان گرفتم. یکی از داوران جشنواره - و در واقع تنها داور طنزنویس جشنوارهی آن سال - هم ابراهیم نبوی بود که کمی لطف معکوس به من داشت.
چند روز پیش یاد آن روزها افتادم. دو بار در دو روز مجزا امتحان کردم. دیگر بعد از حدود نه سال نمیتوانم روزی پنج هزار کلمه بنویسم. در هشت ساعت فقط چهار هزار کلمه نوشتم. آدم سحرخیز و کوشا و منظمی هم نیستم که همپای آفتاب شروع کنم و فلان و بهمان. خیلی ساده ساعت 11:30 شروع کردم تا 19:30 و البته طبیعتا بینش گاهی چیزی خوردم یا نوشیدم یا به کارهای ضروری و غیرضروری دیگری هم مشغول شدم و چون آدم نسبتا عوضیای هستم، هر بار که خواستم موسیقیای بشنوم کارم را تعطیل کردم و شنیدم و بعد ادامه دادم.
چهار هزار کلمه یعنی حدود 12 صفحه از متنی که به شکلی آبرومند در قالب کتاب صفحهآراییش کرده باشند. حالا اگر کسی با سرعتی دو سوم نوشتن من هر روز بنویسد یا ترجمه کند، و یک چهارم وقتش را هم به بازبینیها و بازنویسیهای احتمالی بگذراند، باید در سال 1800 صفحه مطلب آمادهی چاپ تحویل ناشرش بدهد.
من وقتی میبینم مترجم یا نویسندهای از نظم آهنین کارش میگوید و این که من صبح اول وقت پشت میزم هستم و بعد از نوشیدن چای یا قهوه کارم را شروع میکنم و در را قفل میکنم و خودم پادشاه میز و اتاقم هستم و حین شنیدن موسیقی مینویسم و روزی دست کم هشت ساعت کار میکنم و گاه به مجامع دعوت میشوم و شرکت نمیکنم تا از کارم عقب نمانم و متاسفانه این را به حساب غرور من میگذارند و فلان و بهمان، از خودم میپرسم کیفیت کارش به جهنم، محصولات این تلاش آهنین کجا هستند؟ البته شاید هم مقداری از این کار روزانه به ترجمهی خبر برای روزنامهها یا ترجمهی کاتالوگ برای واردکنندگان محصولات الکترونیکی و لوازم خانگی میگذرد.
گمان کنم آقا یا خانم نویسنده یا مترجم، یا دروغ میگوید یا در کار خودش مثل آدمی است که راشیتیسم دارد و میخواهد قهرمان دو بشود.
۷ نظر:
بيماري راشتيسم به قدر كافي دردناك هست. اگر عزيزي از شما هم به آن دچار بود درك مي كرديد كه راشتيسم يعني چندين بار شكستن و گچ گرفتن پا در كودكي و نوجواني و ميان سالي. چرا ننويسيد پايش را بسته است يا زنجير به پا دارد يا هر جمله كمتر آزارنده تا استفاده از اين بيماري و متهم شدن به بي ملاحظگي؟
با ارادت
خسرو
وا؟ خب شاید همهی کارهایش را منتشر نمیکند. چطور اینقدر راحت متهم میکنیدش به دروغگویی؟
سلام
خب شاید شما درک نمیکنید؛ تریپ روشنفکری گرفتن هم عالمی دارد!
اگر فکر میکنی نسبتا آدم عوضی هستی قطعا مصداقش تعطیل کردن کار برای گوش دادن به موسیقی نیست. اگر عوضی بودنی در کار باشد، همین واکنش شاید از مصادیقش باشد - منظور نوشتن چنین مطلبی است در وبلاگی که تصویری اخلاقگرا/اخلاقمدار از نویسندهاش در ذهن خواننده میسازد. همین چند مطلب قبلتر نوشته بودی فلان چیز را نگفتی چون فکر کردی گفتن عیب کسی در ملا عام است. وبلاگی که بخشی دارد به اسم شگفتیهای اخلاقی...
سلام کورش جان
خوبی عزیز؟
خوشحالم نوشتی و اون بخش درباره ی من رو هم تغییر دادی.
بابا این خواننده های وبلاگت چقدر گیرن "وبلاگی که تصویری اخلاق گرا از نویسنده اش می سازد" !!
آقای محترم! به ایشون چه ارتباطی داره که شما تو ذهنت عادت داری آدم ها رو طبقه بندی کنی؟ ایشون چی کار باید بکنه که تو ذهن شما تصویر اخلاق گرا درست نشه؟!
خدا صبرت بده کورش جان.
قربانت
سلام
مشکل این است که آدم دستگاه نوشتن نیست، تمام میشود. خسته میشود. ته میکشد. هرکس هم با دیگری فرق دارد. یکی ظرفیت نوشتنش 2500 کلمه است، یکی بیشتر یکی کمتر! بعد هم نویسندهای که کار هر روزش نوشتن است را نمیتوان با آدمی که نوشتن میداند ولی کارش این نیست مقایسه کرد. مثل این میماند که شما کار خانه بلد باشید و دو ساعته همه کارها را بکنید، بعد پیش خودتان بگویید پس این زنهای خانهدار چه میکنند از صبح تا شب؟
من کسانی را می شناسم که هفته ای هفت روز و روزی چند ساعت صرف نوشتن و ترجمه می کنند، با این حال حاصل کارشان سالی هزار و پانصد صفحه نیست. ری مانک، نویسنده زندگی نامه راسل، می گوید که احدالناسی نمی تواند مجموعه نوشته های راسل را -- کتاب، مقاله، یادداشت، نامه -- بخواند. راسل بسیار پر نویس بود. با این حال بعید می دانم حاصل یک عمر کار قلمی او بالای صد هزار صفحه تایپی باشد. احتمالایکی از فرق های بقالی با کار قلم همین است که کار نوشتن خیلی چرتکه بردار نیست. شاد باشید، محمد
ارسال یک نظر